مدتی پیش یک روز تعطیل قبل از انتخابات ، طبق معمول در وقت بیکاری مشغول تغییر کانالهای تلویزیون بودم که تصادفا" به برنامه ای رسیدم بنام "عشق من ایران من" ، البته من برنامه هایی که یه مجری با چند نفر هنرمند و ورزشکار و غیره را دعوت میکند و ازشون راجع به همه اموری که حالا ممکنه در حیطه کارشون باشه یا نباشه سوال میکنه، را نگاه نمیکنم . این برنامه را هم تا اونموقع ندیده بودم.
ولی اونروز تصادفا" دعوت شوندگان یک خانم و آقا بودند بهمراه دختر بچه شون. این خانم و آقا در تهران کارمند اداره دولتی بوده اند ولی کار و زندگی را در تهران رها کرده بودند و همه توانشون را جمع کرده بودند و رفته بودند در جزیره هنگام وسط خلیج فارس مزرعه تولید تمساح راه اندازی کرده بودند.
وقتی همه موارد را در نظر بگیرید ، مثلا" زندگی در تهران و شرایطش و زندگی در اونجا و شرایطش ، کار در یه اداره دولتی که صبح بری کارت بزنی و عصر بیای تا اینکه میلیونها تومان پول و وام بگیرید و برید در جزیره هنگام کاری را راه بندازی که در ایران کسی انجام نداده و کلی ریسک داره.
مزرعه تولید تمساح در هنگام
پارک تمساح در قشم
واقعا" فکر کنید.
فقط اداره ۳۵ تا تمساح کوچیک و بزرگ و تامین ماهی برای اینکه بخورند ، (چون نمیشه بذارند خودشون برن ماهی بگیرند تو خلیج فارس
) برای یک زوج جوان کار ساده ای نیست. البته حتما" پرسنلی دارند ولی ....
وقتی مجری ازشون پرسید که چی باعث شد شما یه همچین تغییر اساسی در زندگی تون بدین . خانم باین مضمون گفت ما یکبار بیشتر زندگی نمیکنیم بهتره اونجوری که دوست داریم زندگی کنیم و دنبال آرزوهامون باشیم.
حالا توضیحات دیگه و سختی و مشقاتش و اینکه اینها دامپزشک یا جانورشناس هم نبودند بماند . ولی اینکه کسی چیزی را دوست داره و دنبالش میره خیلی جالب بود. رمز موفقیت کسانیکه کارهای بزرگ کرده اند شاید همینه که آرزوهاشون در حد آرزو نمیماند.
انگیزه ها
در این بین علاوه بر علاقه شاید انگیزه هم خیلی مهمه.
انگیزه ها گاهی درونی و گاهی بیرونی هستند. انگیزه های درونی ، اهدافی هستند که ما در زندگی برای خودمون داریم و شاید تا موقع ظهورش آشکار نمیشه .شاید یک حس درونی است که تا آخر عمر با ماست.
انگیزه های بیرونی هم شاید موقعیت اجتماعی است که ما در مسیر رسیدن به اهداف پیدا میکنیم.شاید داشتن یک زندگی خوب و شاید مرفه یا ... هست.
من روانشناس یا جامعه شناس نیستم ولی قبلا" در دانشگاه یا بعدا" در محیط کار و اجتماع با افراد مختلفی سر و کار داشته ام ولی در طول این دو سه سال در مانشت ، بجهت اینکه با طیف خاصی از جوانان سر و کار داشته و دارم ، و سوالات یا درد دل هایی میشه که شاید خیلی برای حلش نیاز به دانستن روانشناسی نباشه و با نگاهی به دور و بر خودمون بشه بر مشکلات غلبه کرد ، این بحث را باز کردم و بتدریج با کمک علاقمندان ادامه اش میدیم. گاهی تصوراتی که از سختی راهیداریم از سختی واقعی راه ،بیشتر بنظر میرسه.