زمان کنونی: ۲۷ آبان ۱۴۰۳, ۰۳:۳۲ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

aamitis
(داره مانشتی ها رو بالا می بره)
داره مانشتی ها رو بالا می بره
****

پاسخ درست: ۱ سوال
تاریخ ثبت نام: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
تاریخ تولد: تعیین نشده
زمان محلی: ۱۷ November 2024 , 03:32 PM
وضعیت: آفلاین

مقبولیت: ۶۶/۹+
۱۰۸
۱۴

اطلاعات انجمن aamitis
تاریخ عضویت: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
آخرین بازدید: ۲۹ مهر ۱۳۹۵ ۱۰:۳۴ ق.ظ
کل ارسال‌ها: ۵۱۳ (۰/۱۲ ارسال در روز | ۰/۱۴ درصد از کل ارسال‌ها)
(یافتن تمامی موضوع‌هایافتن تمامی ارسال‌ها - )
مدت زمان آنلاین بودن: ۳ روز, ۶ ساعت, ۱۰ دقیقه, ۳۲ ثانیه
اعتبار: ۱۶ [جزییات]

اطلاعات تماسِ aamitis
وب‌ سایت:
پیام خصوصی: ارسال یک پیام خصوصی به aamitis.
شماره‌ی ICQ:
شناسه‌ی AIM:
شناسه‌ی Yahoo:
شناسه‌ی MSN:
اطلاعات اضافی درباره‌ی aamitis
جنسیت: تعیین نشده
مکان زندگی شما:
رتبه کنکور ارشد؟:
دانشگاه کارشناسی:
وضعیت: دانشجوی کارشناسی ارشد
دانشگاه کارشناسی ارشد:
دانشگاه دکتری:
گرایش: تعیین نشده
لینک مصاحبه با مانشت:

امضای aamitis
دوست من

اگه یه روز چشاتو باز کردی و خودت رو وسط یه کوره دیدی ،

نترس و سعی کن پخته بیرون بیای ، وگرنه سوختن رو همه بلدن ...

نظرهای کاربران
 diligent (21 خرداد ۱۳۹۶ در ۰۴:۵۴ ق.ظ)
های دِر
ور آر یوووو ؟؟
 diligent (25 آذر ۱۳۹۵ در ۱۰:۲۵ ب.ظ)
آمیتیییییییییییییییس
کجویی تو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 Masoud05 (08 مرداد ۱۳۹۵ در ۰۲:۲۹ ب.ظ)
سلام. ممنون بابت اعتبار +،
کار خاصی نکردم. خودم از کمک به دیگران لذت میبرم Smile
 M*Gh (31 تیر ۱۳۹۵ در ۱۱:۵۸ ب.ظ)
aamitis,
سلام عزیزم
شرمنده آمیتیس جونم الان پیامتو دیدم.
شما عزیزی
 Menrva (10 تیر ۱۳۹۵ در ۰۸:۱۸ ب.ظ)
aamitis,
وای سلام امیتیس جون
مرسی تو خوبیییی?
خوشیییی?
مرسی ک ب یادمی
کلی ذوق کردمTongue :-*:-*
 diligent (21 خرداد ۱۳۹۵ در ۰۸:۱۱ ب.ظ)
Heart
رتبه های مانشت منظورته؟
==============
داستانش جالب بود. بدتر از زورگوها اونایی هستن که سکوت میکنن!
 diligent (15 خرداد ۱۳۹۵ در ۰۸:۰۷ ب.ظ)
یادم باشه بعدا بیام این متن آنتوان چخوفتُ بخونم!
 Menrva (13 خرداد ۱۳۹۵ در ۱۲:۱۸ ق.ظ)
aamitis,
مرسی امیتیس جونم قربونت بشم:-*
 aamitis (10 خرداد ۱۳۹۵ در ۱۱:۲۳ ب.ظ)
چند روز پیش، "یولیا واسیلی اونا" پرستار بچه‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم.
به او گفتم: - بنشینید یولیا. می‌دانم که دست و بالتان خالی است، اما رو در بایستی دارید و به زبان نمی‌آورید. ببینید، ما توافق کردیم که ماهی سی روبل به شما بدهم. این طور نیست؟
- چهل روبل.
- نه من یادداشت کرده‌ام. من همیشه به پرستار بچه‌هایم سی روبل می‌دهم. حالا به من توجه کنید. شما دو ماه برای من کار کردید.
- دو ماه و پنج روز دقیقا.
- دو ماه. من یادداشت کرده‌ام، که می‌شود شصت روبل. البته باید نه تا یکشنبه از آن کسر کرد. همان‌طور که می‌دانید یکشنبه‌ها مواظب "کولیا" نبوده‌اید و برای قدم زدن بیرون می‌رفتید. به اضافه سه روز تعطیلی...
"یولیا واسیلی اونا" از خجالت سرخ شده بود و داشت با چین‌های لباسش‌ بازی می‌کرد ولی صدایش در نمی‌آمد.

- سه تعطیلی. پس ما دوازده روبل را برای سه تعطیلی و نه یکشنبه می‌‌گذاریم کنار... "کولیا" چهار روز مریض بود. آن روزها از او مراقبت نکردید و فقط مواظب "وانیا" بودید. فقط "وانیا" و دیگر این که سه روز هم شما دندان درد داشتید و همسرم به شما اجازه داد بعد از شام دور از بچه‌ها باشید. دوازده و هفت می‌شود نوزده. تفریق کنید. آن مرخصی‌ها، آهان شصت منهای نوزده روبل می‌ماند چهل و یک روبل. درسته؟
چشم چپ یولیا قرمز و پر از اشک شده بود. چانه‌اش می‌لرزید. شروع کرد به سرفه کردن‌های عصبی. دماغش را بالا کشید و چیزی نگفت.
-... و بعد، نزدیک سال نو، شما یک فنجان و یک نعلبکی شکستید. دو روبل کسر کنید. فنجان با ارزش‌تر از اینها بود. ارثیه بود. اما کاری به این موضوع نداریم. قرار است به همه حساب‌ها رسیدگی کنیم و... اما موارد دیگر... به خاطر بی‌مبالاتی شما "کولیا" از یک درخت بالا رفت و کتش را پاره کرد. ده تا کسر کنید... همچنین بی‌توجهی شما باعث شد کلفت‌خانه با کفش‌های "وانیا" فرار کند. شما می‌بایست چشم‌هایتان را خوب باز می‌کردید. برای این کار مواجب خوبی می‌گیرید. پس پنج تای دیگر کم می‌کنیم... در دهم ژانویه ده روبل از من گرفتید...
یولیا نجوا کنان گفت:

من نگرفتم.
- اما من یادداشت کرده‌ام... خیلی خوب. شما شاید... از چهل و یک روبل، بیست و هفت تا که برداریم، چهارده تا باقی می‌ماند.
چشم‌هایش پر از اشک شده بود و چهره‌عرق کرده‌اش رقت‌آور به نظر می‌رسید. در این حال گفت:
- من فقط مقدار کمی گرفتم... سه روبل از همسرتان گرفتم نه بیشتر.
- دیدی چه طور شد؟ من اصلا آن سه روبل را از قلم انداخته بودم. سه تا از چهارده تا کم می‌کنیم. می‌شود یازده تا... بفرمائید، سه تا، سه تا، سه تا، یکی و یکی.
یازده روبل به او دادم. آنها را با انگشتان لرزان گرفت و توی جیبش ریخت و به آهستگی گفت:
- متشکرم.
جا خوردم. در حالی که سخت عصبانی شده بودم شروع کردم به قدم زدن در طول و عرض اتاق و پرسیدم:
- چرا گفتی متشکرم؟
- به خاطر پول.
- یعنی تو متوجه نشدی که دارم سرت کلاه می‌گذارم و دارم پولت را می‌خورم!؟ تنها چیزی که می‌توانی بگویی همین است که متشکرم؟!
- در جاهای دیگر همین قدر هم ندادند.
- آنها به شما چیزی ندادند! خیلی خوب. تعجب ندارد. من داشتم به شما حقه می‌زدم. یک حقه کثیف. حالا من به شما هشتاد روبل می‌دهم. همه‌اش در این پاکت مرتب چیده شده، بگیرید... اما ممکن است کسی این قدر نادان باشد؟ چرا اعتراض نکردید؟چرا صدایتان در نیامد؟ ممکن است کسی توی دنیا اینقدر ضعیف باشد؟
لبخند تلخی زد که یعنی "بله، ممکن است."
به خاطر بازی بی‌رحمانه‌ای که با او کرده‌ بودم عذر خواستم و هشتاد روبلی را که برایش خیلی غیر منتظره بود به او پرداختم. باز هم چند مرتبه با ترس گفت:
- متشکرم. متشکرم.
بعد از اتاق بیرون رفت و من مات و مبهوت مانده بودم که در چنین دنیایی چه راحت می‌شود زورگو بود.

آنتوان_چخوف
 Menrva (10 خرداد ۱۳۹۵ در ۰۵:۰۹ ب.ظ)
aamitis,
خیلی قشنگه مرسی آمیتیس جونی:-*
 Menrva (04 خرداد ۱۳۹۵ در ۰۵:۵۴ ب.ظ)
aamitis,
مرسی دادا خوبمممممممم
مخلصیممم عاوبجییییی Tongue
انشاا هرموقع رفتی یه یادی هم از ما کنBig Grin
هستیم خوبیمTongue
 Menrva (30 اردیبهشت ۱۳۹۵ در ۱۰:۴۵ ق.ظ)
سلاااااااااام امیتیس جوووون چطوری دختر؟:-*
خوبییییی خوشییییییی دخترگل؟
یهویی دلم هواتو کرددد:-*
هرموقع آرامگاه حافظ رفتی واسم یه فال بگیرSmile?
 diligent (13 اردیبهشت ۱۳۹۵ در ۱۱:۳۹ ق.ظ)
سلاااااام. هااا پع یه ایطو چیزایی تو خودتون دارین...واقعا یه شیرازه و یه اردیبهشتش... ما که به طور خفنی، عاشق شیرازو و ای لهجه شیرازیوی باحال هستیم Smile
از طرف من نائب الزیاره باش Big Grin اگه هم تونستی چند تا از عکساشو برام بفرستی که دیگه عالیه کاکو Smile قربان مرامت Heart
 diligent (05 اردیبهشت ۱۳۹۵ در ۰۸:۱۸ ب.ظ)
بهههه سلاااام چطوری؟ جدی؟ممنون از دعوتتSmile نمایشگاه کی برگزار میشه؟ فقط شیراز یه کم دور نیست؟؟ -_-
 diligent (01 فروردین ۱۳۹۵ در ۱۲:۵۶ ق.ظ)
سلااااام
سال نوت پیشاپیش مبارک Heart
پ ن: کجایی بچه؟
 Menrva (14 اسفند ۱۳۹۴ در ۰۸:۰۶ ب.ظ)
aamitis,
عزیزمییییییییی:-*HeartHeartHeartHeartHeart
مرسی از اعتبار رفیق جونم:-*Heart
HeartHeartHeartHeartHeart
 Menrva (09 اسفند ۱۳۹۴ در ۰۶:۳۰ ب.ظ)
aamitis,
برات دعا میکنم عزیزم انشاا بهترین ها برات اتفاق بیوفته:-*
 diligent (28 بهمن ۱۳۹۴ در ۱۱:۲۸ ب.ظ)
من همیشه در برابر این طور جواب دادنا میدونی چی میگم؟ Big Grin میگم جمع کن خودتووووو Big GrinTongue
تو هم واسه من، خیلی خیلی احتیاج دارم این روزها...
 diligent (28 بهمن ۱۳۹۴ در ۰۲:۰۸ ب.ظ)
سلام. مرسی. تو خوبی؟ والا یه مدت طولانی که تو پیدات نبود. حالا من سه ماهه نیستم شدم بی معرفت آیا؟ :|
 Menrva (15 بهمن ۱۳۹۴ در ۰۳:۱۲ ب.ظ)
aamitis,
درست شد پیاما..

You can't send a comment to this user because your usergroup can't send comments.

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close