چه تاپیک باحالی
حیف که من از اون روزها عکس ندارم
خونه ما ۲ تا اتاق داره. ۱ اتاق که اتاق کاره و توش میز کامپیوتر و کتابخونه است که همه کتابام اون وسط یا روی زمین یا روی میز افتاده بودن
اتاق خوابمون هم جای درس خوندنم بود(آخه من عادت دارم روی تخت بشینم درس بخونم. پشت میز نمیتونم) پایین تخت پر بود از کتاب و جزوه
آینه اتاقم پر از فرمولهای محاسبات عددی بود(هر فرمول ۱ کاغذ A5 که بشه از دور بخونم). فقط ۱ مربع ۳۰*۳۰ خالی بود که بشه خودمونو تو آینه ببینیم
به در یخچال و در اتاقها و بالای تلوزیون جملات مثبت چسبونده بودم. به شیشه ی بالای گاز، نکات سیستم عامل و ساختمان داده ...
یادش به خیر
به در یکی از اتاقها بزرگ زده بودم -۱۵۰ (یعنی رتبم زیر ۱۵۰ میشه که نشد )
کلا از دی ماه هم، ورود هر مهمونی به خونمون ممنوع بود. وگرنه ابروم میرفت خونه اینقدر نامرتبه
جالبیش اینه که من خیلی خیلی مرتبم و همش به شوهرم غر میزنم که وسایلشو سر جای خودش بذاره و ...
ولی تو اون ۱ ماه مونده به کنکور، به سختی مشد از بین کاغذ ها و کتابای پایین تختمون رد شد
.
حالا عصر که رفتم خونه، از مرتب شده ی کتابام عکس میگیرم