(۱۱ فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۲۳ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: بچه ها دیروز باران میومد شدید، بعد من تو ماشین بودم از جاهایی که رد میشدیم و پر آب بود، وقتی آب میومد با ضربه میخورد به شیشه من چشمام رو میبستم نمیدونم چرا!! همش فکر میکنم میریزه روم کسی هم اینطوری هست یا من عجیبم!!؟؟
تنها نیستی وستا جان منم همینطورم.من یه بار همین اتفاق تو ماشین پدر شوهرم افتاد برام کلی خندید
البته من هنوز این حرکتو هنوز بعد این همه سال از بچگی تا حالا دارم
(۱۱ فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۰۹ ب.ظ)آفتاب نوشته شده توسط: کاش ۲۵اسفند ۹۳بود
چقدر زود دیر می شود...
کاش بهار ۹۱ بود ...
چقد زود دیر شد!
روش زندگی ...
اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !
پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم،
فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه
امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد...
آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،
به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود
لجوجتر و مصمم تر است.
سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد.
اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد.
در زندگی، معنای واقعی
سرسختی، استواری و مصمم بودن را،
در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد.
گاهی لازم است کوتاه بیایی...
گاهی نمیتوان بخشید و گذشت...اما می توان چشمان را بست
و عبور کرد
گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری...
گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوز که نبینی....
ولی با آگاهی و شناخت
وآنگاه بخشیدن را خواهی آموخت