زمان کنونی: ۰۸ آذر ۱۴۰۳, ۰۱:۴۵ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۱۵۴۰۶
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۱:۱۰ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
یاد این دوستان بخیر ....

[تصویر:  342850_f2b4jznckua6hcfgdur7.jpg]

ای درد توام درمان در بستر ناکامی .... ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: barca , **sara** , Aurora , NP-Cσмρℓєтє , zahra_ce87 , abji22 , RASPINA
ارسال: #۱۵۴۰۷
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۱:۱۶ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۱۴ ق.ظ)barca نوشته شده توسط:  انگار یه نفر لاک گرفته شده؟
خودمم Shy

ای درد توام درمان در بستر ناکامی .... ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: barca , abji22
ارسال: #۱۵۴۰۸
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۱:۳۲ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
چه تاپیک باحالی شده Big Grin من یه مدتی بود نیومده بودم...ولی دمتون گرم اون خاطرات خواستگرایا خیلی خووووب بود. Big Grin Big Grin
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Bahar_HS , mahsa_mb
ارسال: #۱۵۴۰۹
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۱:۳۷ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۱۲:۲۳ ق.ظ)x86 نوشته شده توسط:  آقا دعا کنید، دیگه هر جور شده عید امسال تکلیفمون روشن بشه. مشکل اینجاست که فکر می کنم همونطور که من دارم دعا می کنم برای ازدواج و از خدا میخوام که یه دختر صاف و ساده گیرم بیاد و یه دوسالی نامزد باشیم و ادامه ی داستن، یه دختری هم داره به این فکر می کنه که کاش یه پسری بود و یه دوسالی نامزد بودیم و ادامه ی داستان. الان من دارم اینجا عذاب می کشم اونم تو تنهایی خودش. هر کی هم میگه من مشکلی ندارم، بدونید که یه جای کارش میلنگه. بعضی از خانم ها جوری دارن تعریف می کنن که انگار اصلا دوست ندارن ازدواج کنن، انگار از ازدواج بیزارن و فقط این آقایون هستن که مشکل ازدواج دارن. کی بود میگفت تو دبیرستان های دخترانه آمار گرفته بودن و دیده بودن که اکثر دخترا دوست دارن ازدواج کنن؟ آقا دیگه از خواهر به آدم نزدیکتر کی هست؟ یه بار بهش گفتم تو دانشگاه دختر ها خیلی درس می خونن؟ برگشت گفت " دختر ها فقط دوست دارن یه پسر خوب باهاشون ازدواج کنه" یا اونیکی خواهر که بهم میگفت شما پسرا تو خوابگاه چی به هم میگید؟ گفتم حرف خاصی نمیزنیم، میگفت ما دخترا هر شب جمع میشدیم و در مورد پسرا صحبت می کردیم. دیگه چی بگه آدم؟ اینا یعنی چی؟ پسرا هم از دخترا بدتر. شاید به روی خودشون نیارن ولی همشون دوست دارن که ازدواج کنن. الان اکثر دوستامو میبینن میگن خدا کنه زودتر ازدواج کنیم. خیلی هاشون به خاطر همین دیگه نمیخوان دکترا بخونن. میگن بریم ازدواج کنیم. اینم یه حرف کمی جدی تر.

حالا که حس میکنم اینجا نقد بی پروا میشه ادم حرف دلش رو در مورد ازدواج بزنه منم میگم اقاx86شما که میگی چرا خانم ها نمیگن که به ازدواج احتیاج دارن و کلی دلیل اوردی(حرفهای خواهرت و خوابگاه دختران .....) اگه دنبال جواب این سوال میگردی به داستان زندگی من گوش کن
من از اول دوره لیسانس تصمیم گرفتم تحت هر شرایطی هرچقد هم که تنهایی اذیتم کرد به دوستی فک نکنم (جدابیتهای دخترانه هم انقد داشتم که به قول دخترها پیشنهاد داشته باشم )اما همه رو رد کردم لیسانسم رو گرفتم توی ماجرای انجام و تحویل پروزه با یه اقایی اشنا شدم اولش برای کمک به پروژه بود اخرسر بحث ازدواج رو پیش کشید اونم با کلی ترس منم گفتم باید فک کنم بعد چند روز با این که ازش خوشم اومده بود رفتم گفتم فعلا قصد ازدواج ندارم اونم از اشنا ها استفاده می کرد و پیام میداد که دلش واقعا با منه در اخر با کلی اصرار من قبول کردم یه دوره کوتاهی برای اشنایی با ایشون داشته باشم توی مدت اشنایی ایشون کلی به من میگفت واقعا به ازدواج نیاز داره منو دوست داره اگه با من ازدواج کنه خیلی انگیزه برا پیشرفت در زندگیش به وجود میات و از این حرف ها همیشه بهم میگفت کاش از پدر و مادرتون اجازه میگرفتین ما برای خواستگاری بیام حتی یه بار با گریه از من خواست منم بهش گفت بودم عید زمانه خوبیه من همیشه مراقب رفتارم بودم که اون نفهمه که من خیلی بیشتر از اون به ازدواج علاقه دارم از روز اول اشناییمون همه داستان رو به مادرم گفته بودم بعد ۲ ماه تصمیم گرفتم یه روز برم تمام حرفای دلم رو بهش بزنم اون روز رفتم بهش گفتم من خیلی بیشتر از شما به ازدواج علاقه مندم خیلی بیشتر از شما برای این اتفاق دعا کردم من فقط احساسم رو قبلا به زبون نمی اوردم ولی من تشنه ازدواج هستم از اون روز دیگه اون عوض شد دیگه شد یه ادم دیگه حتی گفت برای خواستگاری اومدن زوده کلی خودش رو برای من گرفت اصلا شد یه ادم دیگه اصلا کل زندگیمون عوض شد انقد رفتارش عوض شد ما از هم جدا شدیم باورتون میشه اون چند روز قبلش با گریه ازمن درخواست میکرد اجازه بدم بیان خواستگاری باورتون میشه !!!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Riemann , Sadi_gh , x86 , blackhalo1989 , khordad.girl , Densike , Menrva , Avril89 , nanajoon , Nesyan , Bahar_HS , vesta , so@ , zahra_ce87 , tabassomesayna , abji22 , AmiriManesh , nlp@2015 , mahsa_mb , RASPINA , نارین , emahii
ارسال: #۱۵۴۱۰
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۲:۱۹ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۳۷ ق.ظ)peroshatperoshat نوشته شده توسط:  
(25 اسفند ۱۳۹۳ ۱۲:۲۳ ق.ظ)x86 نوشته شده توسط:  آقا دعا کنید، دیگه هر جور شده عید امسال تکلیفمون روشن بشه. مشکل اینجاست که فکر می کنم همونطور که من دارم دعا می کنم برای ازدواج و از خدا میخوام که یه دختر صاف و ساده گیرم بیاد و یه دوسالی نامزد باشیم و ادامه ی داستن، یه دختری هم داره به این فکر می کنه که کاش یه پسری بود و یه دوسالی نامزد بودیم و ادامه ی داستان. الان من دارم اینجا عذاب می کشم اونم تو تنهایی خودش. هر کی هم میگه من مشکلی ندارم، بدونید که یه جای کارش میلنگه. بعضی از خانم ها جوری دارن تعریف می کنن که انگار اصلا دوست ندارن ازدواج کنن، انگار از ازدواج بیزارن و فقط این آقایون هستن که مشکل ازدواج دارن. کی بود میگفت تو دبیرستان های دخترانه آمار گرفته بودن و دیده بودن که اکثر دخترا دوست دارن ازدواج کنن؟ آقا دیگه از خواهر به آدم نزدیکتر کی هست؟ یه بار بهش گفتم تو دانشگاه دختر ها خیلی درس می خونن؟ برگشت گفت " دختر ها فقط دوست دارن یه پسر خوب باهاشون ازدواج کنه" یا اونیکی خواهر که بهم میگفت شما پسرا تو خوابگاه چی به هم میگید؟ گفتم حرف خاصی نمیزنیم، میگفت ما دخترا هر شب جمع میشدیم و در مورد پسرا صحبت می کردیم. دیگه چی بگه آدم؟ اینا یعنی چی؟ پسرا هم از دخترا بدتر. شاید به روی خودشون نیارن ولی همشون دوست دارن که ازدواج کنن. الان اکثر دوستامو میبینن میگن خدا کنه زودتر ازدواج کنیم. خیلی هاشون به خاطر همین دیگه نمیخوان دکترا بخونن. میگن بریم ازدواج کنیم. اینم یه حرف کمی جدی تر.

حالا که حس میکنم اینجا نقد بی پروا میشه ادم حرف دلش رو در مورد ازدواج بزنه منم میگم اقاx86شما که میگی چرا خانم ها نمیگن که به ازدواج احتیاج دارن و کلی دلیل اوردی(حرفهای خواهرت و خوابگاه دختران .....) اگه دنبال جواب این سوال میگردی به داستان زندگی من گوش کن
من از اول دوره لیسانس تصمیم گرفتم تحت هر شرایطی هرچقد هم که تنهایی اذیتم کرد به دوستی فک نکنم (جدابیتهای دخترانه هم انقد داشتم که به قول دخترها پیشنهاد داشته باشم )اما همه رو رد کردم لیسانسم رو گرفتم توی ماجرای انجام و تحویل پروزه با یه اقایی اشنا شدم اولش برای کمک به پروژه بود اخرسر بحث ازدواج رو پیش کشید اونم با کلی ترس منم گفتم باید فک کنم بعد چند روز با این که ازش خوشم اومده بود رفتم گفتم فعلا قصد ازدواج ندارم اونم از اشنا ها استفاده می کرد و پیام میداد که دلش واقعا با منه در اخر با کلی اصرار من قبول کردم یه دوره کوتاهی برای اشنایی با ایشون داشته باشم توی مدت اشنایی ایشون کلی به من میگفت واقعا به ازدواج نیاز داره منو دوست داره اگه با من ازدواج کنه خیلی انگیزه برا پیشرفت در زندگیش به وجود میات و از این حرف ها همیشه بهم میگفت کاش از پدر و مادرتون اجازه میگرفتین ما برای خواستگاری بیام حتی یه بار با گریه از من خواست منم بهش گفت بودم عید زمانه خوبیه من همیشه مراقب رفتارم بودم که اون نفهمه که من خیلی بیشتر از اون به ازدواج علاقه دارم از روز اول اشناییمون همه داستان رو به مادرم گفته بودم بعد ۲ ماه تصمیم گرفتم یه روز برم تمام حرفای دلم رو بهش بزنم اون روز رفتم بهش گفتم من خیلی بیشتر از شما به ازدواج علاقه مندم خیلی بیشتر از شما برای این اتفاق دعا کردم من فقط احساسم رو قبلا به زبون نمی اوردم ولی من تشنه ازدواج هستم از اون روز دیگه اون عوض شد دیگه شد یه ادم دیگه حتی گفت برای خواستگاری اومدن زوده کلی خودش رو برای من گرفت اصلا شد یه ادم دیگه اصلا کل زندگیمون عوض شد انقد رفتارش عوض شد ما از هم جدا شدیم باورتون میشه اون چند روز قبلش با گریه ازمن درخواست میکرد اجازه بدم بیان خواستگاری باورتون میشه !!!

دلم گرفت.....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Menrva , peroshatperoshat , kader
ارسال: #۱۵۴۱۱
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۹:۳۲ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۹:۴۰ ق.ظ، توسط Bahar_HS.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۴ اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۳۶ ب.ظ)x86 نوشته شده توسط:  ولی دفتر ثبت ازدواج مانشت همچنان باز است Big Grin

چه خوب!Big Grin

(۲۴ اسفند ۱۳۹۳ ۰۹:۲۵ ب.ظ)Densike نوشته شده توسط:  کمپین رسما را‍ ه افتاد دیگه

یه همتی کنید رسمی ترش کنید،این دم عیدی همه سروسامون بگیریم!Big GrinBig GrinBig Grin
پ.ن.پ: قیافه ی من موقع بازگشایی کمپین مانشتی ازدواج:DodgyBlushBig Grin

Never give up on something you can't go a day without thinking about

۲) سال ۹۴ : دوباره از نو شروع می کنم.Smile
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: NP-Cσмρℓєтє , Riemann , Avril89 , khordad.girl , Nesyan , so@ , mahsa_mb
ارسال: #۱۵۴۱۲
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۱:۲۰ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
قبلا خواهرزاده ام از آواتار کاربر ریمن خوشش اومده بود
الان با هم داشتیم تو مانشت چرخ میزدیمShy با کمال ناباوری تا عکس ایشون رو دید شناخت!!!
تازه گفت خاله ریمن رو عکسش رو آقا کرده!!!!!!!!!!!!!!!!!! بهش میگم تو از کجا فهمیدی اونه!!! میگه ریمنه دیگه، عکسشو عوض کرده!!!!!!!!!!!
یعنی از کجا فهمید!!! اصلا آواتارشون قبلیه نیست بعدش اسمشون رو هم یادش مونده تازه از کجا تشخیص داد!!!!!!! الان من هنکمHuh
ما هم بچه بودیمConfused

رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی >>وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی >>وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی >>یَفْقَهُوا قَوْلِی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: NP-Cσмρℓєтє , Menrva , Bahar_HS , **sara** , abji22 , RASPINA , emahii
ارسال: #۱۵۴۱۳
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۱:۳۷ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۳۴ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط:  بچه ها من میخام یه انگیزه بدم برای اونایی که میخان کنکور بدن و اونایی که امسال تهران قبول میشنSmileSmile واونایی که الان دانشجوی تهرانن Smile
ولی قول بدید فردا صف نکشید دم دفتر امورفرهنگی و بسیج دانشجویی CoolCool من این قضیه رو داخل دوسه تا از دانشگاههای تهران دیدم وگفتن دارن این قضیه رو داخل کل دانشگاههای تهران همگانی میکننBig GrinBig Grin
یه دفتری دارن که اسامی یه سری دخترو پسر با معیار و مشخصاتشون زدن البته به هرکسی این اطلاعاتو نمیدن Big GrinBig Grin از من نشنیده بگیرید

خواستم به کنکوریای عزیز انگیزه بدمBig GrinBig Grin CoolCool
از قدیم العیام این بوده !!!

One day the hands of fate must be forced
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: peroshatperoshat
ارسال: #۱۵۴۱۴
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۱:۳۸ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۱۹ ق.ظ)khordad.girl نوشته شده توسط:  
(25 اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۳۷ ق.ظ)peroshatperoshat نوشته شده توسط:  
(25 اسفند ۱۳۹۳ ۱۲:۲۳ ق.ظ)x86 نوشته شده توسط:  آقا دعا کنید، دیگه هر جور شده عید امسال تکلیفمون روشن بشه. مشکل اینجاست که فکر می کنم همونطور که من دارم دعا می کنم برای ازدواج و از خدا میخوام که یه دختر صاف و ساده گیرم بیاد و یه دوسالی نامزد باشیم و ادامه ی داستن، یه دختری هم داره به این فکر می کنه که کاش یه پسری بود و یه دوسالی نامزد بودیم و ادامه ی داستان. الان من دارم اینجا عذاب می کشم اونم تو تنهایی خودش. هر کی هم میگه من مشکلی ندارم، بدونید که یه جای کارش میلنگه. بعضی از خانم ها جوری دارن تعریف می کنن که انگار اصلا دوست ندارن ازدواج کنن، انگار از ازدواج بیزارن و فقط این آقایون هستن که مشکل ازدواج دارن. کی بود میگفت تو دبیرستان های دخترانه آمار گرفته بودن و دیده بودن که اکثر دخترا دوست دارن ازدواج کنن؟ آقا دیگه از خواهر به آدم نزدیکتر کی هست؟ یه بار بهش گفتم تو دانشگاه دختر ها خیلی درس می خونن؟ برگشت گفت " دختر ها فقط دوست دارن یه پسر خوب باهاشون ازدواج کنه" یا اونیکی خواهر که بهم میگفت شما پسرا تو خوابگاه چی به هم میگید؟ گفتم حرف خاصی نمیزنیم، میگفت ما دخترا هر شب جمع میشدیم و در مورد پسرا صحبت می کردیم. دیگه چی بگه آدم؟ اینا یعنی چی؟ پسرا هم از دخترا بدتر. شاید به روی خودشون نیارن ولی همشون دوست دارن که ازدواج کنن. الان اکثر دوستامو میبینن میگن خدا کنه زودتر ازدواج کنیم. خیلی هاشون به خاطر همین دیگه نمیخوان دکترا بخونن. میگن بریم ازدواج کنیم. اینم یه حرف کمی جدی تر.

حالا که حس میکنم اینجا نقد بی پروا میشه ادم حرف دلش رو در مورد ازدواج بزنه منم میگم اقاx86شما که میگی چرا خانم ها نمیگن که به ازدواج احتیاج دارن و کلی دلیل اوردی(حرفهای خواهرت و خوابگاه دختران .....) اگه دنبال جواب این سوال میگردی به داستان زندگی من گوش کن
من از اول دوره لیسانس تصمیم گرفتم تحت هر شرایطی هرچقد هم که تنهایی اذیتم کرد به دوستی فک نکنم (جدابیتهای دخترانه هم انقد داشتم که به قول دخترها پیشنهاد داشته باشم )اما همه رو رد کردم لیسانسم رو گرفتم توی ماجرای انجام و تحویل پروزه با یه اقایی اشنا شدم اولش برای کمک به پروژه بود اخرسر بحث ازدواج رو پیش کشید اونم با کلی ترس منم گفتم باید فک کنم بعد چند روز با این که ازش خوشم اومده بود رفتم گفتم فعلا قصد ازدواج ندارم اونم از اشنا ها استفاده می کرد و پیام میداد که دلش واقعا با منه در اخر با کلی اصرار من قبول کردم یه دوره کوتاهی برای اشنایی با ایشون داشته باشم توی مدت اشنایی ایشون کلی به من میگفت واقعا به ازدواج نیاز داره منو دوست داره اگه با من ازدواج کنه خیلی انگیزه برا پیشرفت در زندگیش به وجود میات و از این حرف ها همیشه بهم میگفت کاش از پدر و مادرتون اجازه میگرفتین ما برای خواستگاری بیام حتی یه بار با گریه از من خواست منم بهش گفت بودم عید زمانه خوبیه من همیشه مراقب رفتارم بودم که اون نفهمه که من خیلی بیشتر از اون به ازدواج علاقه دارم از روز اول اشناییمون همه داستان رو به مادرم گفته بودم بعد ۲ ماه تصمیم گرفتم یه روز برم تمام حرفای دلم رو بهش بزنم اون روز رفتم بهش گفتم من خیلی بیشتر از شما به ازدواج علاقه مندم خیلی بیشتر از شما برای این اتفاق دعا کردم من فقط احساسم رو قبلا به زبون نمی اوردم ولی من تشنه ازدواج هستم از اون روز دیگه اون عوض شد دیگه شد یه ادم دیگه حتی گفت برای خواستگاری اومدن زوده کلی خودش رو برای من گرفت اصلا شد یه ادم دیگه اصلا کل زندگیمون عوض شد انقد رفتارش عوض شد ما از هم جدا شدیم باورتون میشه اون چند روز قبلش با گریه ازمن درخواست میکرد اجازه بدم بیان خواستگاری باورتون میشه !!!

دلم گرفت.....
دل من هم...
خیلی ببخشید ولی لیاقت و ظرفیت این همه صداقت رو نداشت

You can't reach any skills without hardworking
Maybe you fall
You shouldn't give up
You should stand
and
Try again and again...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: so@ , Menrva , kader , peroshatperoshat
ارسال: #۱۵۴۱۵
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۱:۵۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۵۳ ب.ظ، توسط Sadi_gh.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۳۷ ق.ظ)peroshatperoshat نوشته شده توسط:  حالا که حس میکنم اینجا نقد بی پروا میشه ادم حرف دلش رو در مورد ازدواج بزنه منم میگم اقاx86شما که میگی چرا خانم ها نمیگن که به ازدواج احتیاج دارن و کلی دلیل اوردی(حرفهای خواهرت و خوابگاه دختران .....) اگه دنبال جواب این سوال میگردی به داستان زندگی من گوش کن
من از اول دوره لیسانس تصمیم گرفتم تحت هر شرایطی هرچقد هم که تنهایی اذیتم کرد به دوستی فک نکنم (جدابیتهای دخترانه هم انقد داشتم که به قول دخترها پیشنهاد داشته باشم )اما همه رو رد کردم لیسانسم رو گرفتم توی ماجرای انجام و تحویل پروزه با یه اقایی اشنا شدم اولش برای کمک به پروژه بود اخرسر بحث ازدواج رو پیش کشید اونم با کلی ترس منم گفتم باید فک کنم بعد چند روز با این که ازش خوشم اومده بود رفتم گفتم فعلا قصد ازدواج ندارم اونم از اشنا ها استفاده می کرد و پیام میداد که دلش واقعا با منه در اخر با کلی اصرار من قبول کردم یه دوره کوتاهی برای اشنایی با ایشون داشته باشم توی مدت اشنایی ایشون کلی به من میگفت واقعا به ازدواج نیاز داره منو دوست داره اگه با من ازدواج کنه خیلی انگیزه برا پیشرفت در زندگیش به وجود میات و از این حرف ها همیشه بهم میگفت کاش از پدر و مادرتون اجازه میگرفتین ما برای خواستگاری بیام حتی یه بار با گریه از من خواست منم بهش گفت بودم عید زمانه خوبیه من همیشه مراقب رفتارم بودم که اون نفهمه که من خیلی بیشتر از اون به ازدواج علاقه دارم از روز اول اشناییمون همه داستان رو به مادرم گفته بودم بعد ۲ ماه تصمیم گرفتم یه روز برم تمام حرفای دلم رو بهش بزنم اون روز رفتم بهش گفتم من خیلی بیشتر از شما به ازدواج علاقه مندم خیلی بیشتر از شما برای این اتفاق دعا کردم من فقط احساسم رو قبلا به زبون نمی اوردم ولی من تشنه ازدواج هستم از اون روز دیگه اون عوض شد دیگه شد یه ادم دیگه حتی گفت برای خواستگاری اومدن زوده کلی خودش رو برای من گرفت اصلا شد یه ادم دیگه اصلا کل زندگیمون عوض شد انقد رفتارش عوض شد ما از هم جدا شدیم باورتون میشه اون چند روز قبلش با گریه ازمن درخواست میکرد اجازه بدم بیان خواستگاری باورتون میشه !!!
ببین من فکر میکنم طبیعی ترین و مزخرفترین قانونی نانوشته ای که تو روابط هست اینه که هرچقدر به طرف علاقه نشون بدی اون بدتر فکر میکنه خبریه و خودشو میگیره و این حرفا ولی فقط کافیه که یکبار بی محلی کنی ینی این دوست داشتن یا هرچی که بینشونه با همین یه حرکت تو طرف دوبرابر میشه !!!!
نمیدونم چرا هرچی میرسه به این مملکت قانونش برعکس میشه،تو خارج اگه به طرف یکبار بگی دوسش داری حاضره جونش رو بده واست ولی اینجا هر تعبیر و برداشتی از دوست داشتن و علاقه میشه جز معنی واقعیش.
و یکیشم اینه که ثابت شده هرچقدر با طرف صادق باشی فکر میکنه دروغ میگی و اگه همون اول با دروغ رابطه شروع بشه با تموم وجودش باورت میکنه!!
به خدا نمیدونم این قانون ها چجوری توجیه میشه ولی میدونم جا افتاده بینمون.و این وسط فقط دله که میشکنه و غروره که له میشه
ایشالا امیدوارم این جور مسائل رو خدا خودش حل کنه و همه به خواسته های واقعی دلشون برسن.

[تصویر:  11.png]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Nesyan , so@ , Menrva , tabassomesayna , Bahar_HS , Riemann , happy07 , kader , vesta , abji22 , nlp@2015 , peroshatperoshat , RASPINA , mohaddeseh70 , Avril89 , emahii
ارسال: #۱۵۴۱۶
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۱:۵۶ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۳۴ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط:  بچه ها من میخام یه انگیزه بدم برای اونایی که میخان کنکور بدن و اونایی که امسال تهران قبول میشنSmileSmile واونایی که الان دانشجوی تهرانن Smile
ولی قول بدید فردا صف نکشید دم دفتر امورفرهنگی و بسیج دانشجویی CoolCool من این قضیه رو داخل دوسه تا از دانشگاههای تهران دیدم وگفتن دارن این قضیه رو داخل کل دانشگاههای تهران همگانی میکننBig GrinBig Grin
یه دفتری دارن که اسامی یه سری دخترو پسر با معیار و مشخصاتشون زدن البته به هرکسی این اطلاعاتو نمیدن Big GrinBig Grin از من نشنیده بگیرید

خواستم به کنکوریای عزیز انگیزه بدمBig GrinBig Grin CoolCool

اون دفتری که شما میفرمایید دانشگاهای تهران دارن و قراره همگیر شه در تهران , مامان خانوم های ما -البته اونایی که پسر دارن- اونا هم دارن دیگه! فقط رو نمیکنن! دونه دونه معرفی میکنن! بله!SleepyBig Grin بعدشم این صف کشیده نمیشه تو خونه!
میدونی چرا؟ چون مشکل اصلاً اون دفتره نیست! مشکل چیزه دیگریست! همون که شده جمله ی سال مانشت و امضای بعضیا!SleepySleepyBig Grin
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Nesyan , Menrva , happy07 , so@ , Bahar_HS , abji22 , RASPINA
ارسال: #۱۵۴۱۷
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۲:۰۳ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
من دیروز موقع رانندگی یدفه اینجوری [تصویر:  342910_wind14.gif] شدم Big Grin

멈추지 말고

My Dream is to fly
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: NP-Cσмρℓєтє , so@ , **sara** , abji22 , RASPINA , Avril89 , sahar salehi
ارسال: #۱۵۴۱۸
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۲:۰۹ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۵۱ ب.ظ، توسط happy07.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
شما که ماجراهای شیراز رو می‌گید خوب بود اگه اتفاقات ما در مشهد رو بشنوید که می‌گید فیلمنامه‌ی کمدی تخیلیه Big GrinBig Grin یعنی یه اوضاع بود که تا خانوم‌ها باهام شروع می‌کردن به صحبت با خودم می‌گفتم یا پیغمبر شروع شد، منم فوری می‌گفنم مشهدی نیستم که راحت شم ولکن انگار نه انگار می‌گفتن مساله‌ای نیست شما هرجا باشید ما میایمBig Grin
یکی‌شون رو هیچ وقت یادم نمی‌ره، صبح روز مبعث بود، و من شب قبلش هوس کرده بودم حرم بمونم، خلاصه با چند تا از بچه‌ها حرم موندیم و صبح زود قصد برگشتن کردیم و خیلی هم خوابم می‌اومد، خانوم محترم ابتدا به ساکن از وجنات ظاهری آقازاده‌شون شروع کردند به صحبت، حالا در حالیه که معمولا همه از تحصیلات و اخلاق و شغل و دین و ایمان بچه‌شون شروع می‌کنند و همچین هم از ظاهر حضرت والا تعریف می‌کردند واقعا نمی‌تونستم جلوی خنده‌مو بگیرم بنده خدا هم فکر کرده بود خنده من از سر رضایته ولم نمی‌کرد پاک خوابم رو پروند خانمه با جک‌هاشون Big GrinBig Grin
(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۳۲ ق.ظ)crevice نوشته شده توسط:  چه تاپیک باحالی شده Big Grin من یه مدتی بود نیومده بودم...ولی دمتون گرم اون خاطرات خواستگرایا خیلی خووووب بود. Big Grin Big Grin

با هزار تومن می‌شه چیکار کرد؟
به درمان یه کودک سرطانی کمک کرد :-)
لینک زیر و پرداخت آنلاین

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: NP-Cσмρℓєтє , so@ , Bahar_HS , vesta , abji22 , crevice
ارسال: #۱۵۴۱۹
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۲:۲۳ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
برای اظهارنظردرست باید خودتون رو ازقالب جنسیت خارج کنید.اینکه آقایون بیان بگن خانوما فلان طورین وخانوما بگن نخیر آقایون اون طورین به هیچ جا نمی رسیم.هم آقایون وهم خانوما باید انصاف رو رعایت کنین.

You have enemies? Good. That means you've stood up for something, sometime in your life
Winston Churchill
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: so@ , Bahar_HS , Nesyan , blackhalo1989 , mahyamk , peroshatperoshat , RASPINA , mohaddeseh70 , emahii , alim93
ارسال: #۱۵۴۲۰
۲۵ اسفند ۱۳۹۳, ۰۲:۳۶ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۳۹ ب.ظ، توسط Bahar_HS.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۱۸ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط:  این ماخودمونیم که داخل توقعات دیگران از خودمون تاثیر میزاریم اینم یه حرف جدی جدی از من.
آفاق جون،این جمله رو متوجه نشدم!Blush

(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۲:۲۳ ب.ظ)Hamzeh-Soltanian نوشته شده توسط:  برای اظهارنظردرست باید خودتون رو ازقالب جنسیت خارج کنید.اینکه آقایون بیان بگن خانوما فلان طورین وخانوما بگن نخیر آقایون اون طورین به هیچ جا نمی رسیم.هم آقایون وهم خانوما باید انصاف رو رعایت کنین.
اینکه از جایگاه خودمون بیایم بیرون و حتی بیشترش، بتونیم از پنجره زندگی دیگران نگاه کنیم،کار خیلی خیلی خیلی سختیه!
به نظرم انرژی و شجاعت زیادی می خواد.

Never give up on something you can't go a day without thinking about

۲) سال ۹۴ : دوباره از نو شروع می کنم.Smile
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: abji22 , Hamzeh.S , so@


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۶۰,۴۶۳ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۷۴۸,۴۰۷ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۱,۳۶۵ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۶۸,۶۵۰ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۴۵۰ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۵۳۸ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۵۵۸ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۹,۵۸۴ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۲,۶۸۰ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۸,۲۷۴ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close