(۲۵ اسفند ۱۳۹۳ ۰۱:۳۷ ق.ظ)peroshatperoshat نوشته شده توسط: حالا که حس میکنم اینجا نقد بی پروا میشه ادم حرف دلش رو در مورد ازدواج بزنه منم میگم اقاx86شما که میگی چرا خانم ها نمیگن که به ازدواج احتیاج دارن و کلی دلیل اوردی(حرفهای خواهرت و خوابگاه دختران .....) اگه دنبال جواب این سوال میگردی به داستان زندگی من گوش کن
من از اول دوره لیسانس تصمیم گرفتم تحت هر شرایطی هرچقد هم که تنهایی اذیتم کرد به دوستی فک نکنم (جدابیتهای دخترانه هم انقد داشتم که به قول دخترها پیشنهاد داشته باشم )اما همه رو رد کردم لیسانسم رو گرفتم توی ماجرای انجام و تحویل پروزه با یه اقایی اشنا شدم اولش برای کمک به پروژه بود اخرسر بحث ازدواج رو پیش کشید اونم با کلی ترس منم گفتم باید فک کنم بعد چند روز با این که ازش خوشم اومده بود رفتم گفتم فعلا قصد ازدواج ندارم اونم از اشنا ها استفاده می کرد و پیام میداد که دلش واقعا با منه در اخر با کلی اصرار من قبول کردم یه دوره کوتاهی برای اشنایی با ایشون داشته باشم توی مدت اشنایی ایشون کلی به من میگفت واقعا به ازدواج نیاز داره منو دوست داره اگه با من ازدواج کنه خیلی انگیزه برا پیشرفت در زندگیش به وجود میات و از این حرف ها همیشه بهم میگفت کاش از پدر و مادرتون اجازه میگرفتین ما برای خواستگاری بیام حتی یه بار با گریه از من خواست منم بهش گفت بودم عید زمانه خوبیه من همیشه مراقب رفتارم بودم که اون نفهمه که من خیلی بیشتر از اون به ازدواج علاقه دارم از روز اول اشناییمون همه داستان رو به مادرم گفته بودم بعد ۲ ماه تصمیم گرفتم یه روز برم تمام حرفای دلم رو بهش بزنم اون روز رفتم بهش گفتم من خیلی بیشتر از شما به ازدواج علاقه مندم خیلی بیشتر از شما برای این اتفاق دعا کردم من فقط احساسم رو قبلا به زبون نمی اوردم ولی من تشنه ازدواج هستم از اون روز دیگه اون عوض شد دیگه شد یه ادم دیگه حتی گفت برای خواستگاری اومدن زوده کلی خودش رو برای من گرفت اصلا شد یه ادم دیگه اصلا کل زندگیمون عوض شد انقد رفتارش عوض شد ما از هم جدا شدیم باورتون میشه اون چند روز قبلش با گریه ازمن درخواست میکرد اجازه بدم بیان خواستگاری باورتون میشه !!!
ببین من فکر میکنم طبیعی ترین و مزخرفترین قانونی نانوشته ای که تو روابط هست اینه که هرچقدر به طرف علاقه نشون بدی اون بدتر فکر میکنه خبریه و خودشو میگیره و این حرفا ولی فقط کافیه که یکبار بی محلی کنی ینی این دوست داشتن یا هرچی که بینشونه با همین یه حرکت تو طرف دوبرابر میشه !!!!
نمیدونم چرا هرچی میرسه به این مملکت قانونش برعکس میشه،تو خارج اگه به طرف یکبار بگی دوسش داری حاضره جونش رو بده واست ولی اینجا هر تعبیر و برداشتی از دوست داشتن و علاقه میشه جز معنی واقعیش.
و یکیشم اینه که ثابت شده هرچقدر با طرف صادق باشی فکر میکنه دروغ میگی و اگه همون اول با دروغ رابطه شروع بشه با تموم وجودش باورت میکنه!!
به خدا نمیدونم این قانون ها چجوری توجیه میشه ولی میدونم جا افتاده بینمون.و این وسط فقط دله که میشکنه و غروره که له میشه
ایشالا امیدوارم این جور مسائل رو خدا خودش حل کنه و همه به خواسته های واقعی دلشون برسن.