سلام دوستان، نرسیدم همه نظرات رو بخونم، ولی کلا فهمیدم که موضوع تاپیک راجع به چیه.
واسه همین گفتم از تجربه کمی که دارم در اختیارتون قرار بدم.
من خودم دو ساله که توی بازار کار دارم فعالیت میکنم. درسم تموم میشه اخر تابستون. چون توی شهر خودمون کار نبود تصمیم گرفتم خونه ای توی کرج اجاره کردم و مادرم رو اوردم پیش خودم تا بتونم توی تهران به کارم ادامه بدم و تجربه بیشتری کسب کنم تا وقتی که شرایطم طوری شه که بتونم برگردم به شهر خودم و کار کنم.
این تصمیم بزرگی بود که گرفتم و کلا مسیر زندگیم رو میتونه تغییر بده.
اما چرا این تصمیم رو گرفتم؟
من اومدم نگاه کردم به اطرافیانم که درس خوندن و یه تقسیم بندی انجام دادم:
- برخی درس خوندن ولی بیکارن و هیچ کاری نمی کنن
- برخی درس خوندن ولی واسه این که بیکار نباشن رفتن کاری غیر مرتبط با درسشون انجام میدن( مثلا دوست خودم شده شاگرد کفش فروشی بعد از ۵ سال درس خوندن واسه گرفتن لیسانس)
- برخی درس خوندن و یا معلم شدن یا یه جایی حق التدریسی و تدریس خصوصی درس میدن
- برخی جذب ادارات دولتی شدن ( که تعدادشون خیلی کمه چون استخدامش به این راحتی ها نیست)
- برخی دارن برای خودشون پروژه میگیرن از شهرهایی مثل تهران و توی خونه انجام میدن.
- برخی هم مثل من از گزینه های بالا خوششون نمیاد و مهاجرت کردند و توی شهرهایی که امکان کار صنعتی هست مشغول هستند.
کلا از این حالات شما نمیتونی خارج باشی.
اصلا نمیخوام بحث رو ببرم به سمت اینکه چرا این مملکت اینطوریه و چرا دولت به فکر نیست و چرا مدرک بی ارزش شده و این حرفا که سر و ته نداره و هرچی بگی تموم نمیشه. من میگم که ما در حال داریم زندگی میکنیم و مدینه فاضله هم نیست اینجا. وضع همینه که هست.
بالاخره ما باید خودمون رو تطبیق بدیم. درسته که شما درس خوندی و سالهایی از عمرت که بهترین سالهاشم بوده صرف درس شده. ولی خب بالاخره تهش اگر چیزی یاد نگرفتی و فقط مدرک گرفتی مشکل خودته، چون رشته ما اصلا رشته ای نیست که به دانشگاه خیلی مربوط باشه ، به قول دوستان دانشگاه فقط مطالب تئوری رو میگن که اگر فردی بدونه خیلی میتونه تو کار عملی موفق تر باشه ولی اگر ندونه هم میتونه کار رو راه بندازه( حالا یه خورده کثیف تر!) . مثلا کسی که ارشد گرفته و الگوهای طراحی و الگوهای معماری رو میدونه حداقل موقع کد زدن میتونه بهتر طراحی کنه نرم افزارش رو ولی اگرم ارشد نداشته باشه و این ها رو ندونه، بالاخره با یه راه هرچند سخت تر کدش رو میزنه و میره.
رشته ما رشته ایه که هر ماه یه تکنولوژِی جدید معرفی میشه. این شمایی که باید بری دنبالش یاد بگیری. دانشگاه که نمیاد ببینه تکنولوژی چیه هر روز درسش رو عوض کنه. دانشگاه اساس پایگاه داده رو به شما درس میده، خودت باید بری framework هایی مثل Entity Framework یاد بگیری. اگر انتظار داشته باشیم تو دانشگاه همه چی رو به ما یاد بدن بی انصافیه. دانشگاه فقط ما رو با مباحث پایه ای این رشته اشنا میکنه. شما پایه رو بدونی یاد گرفتن چیزای سطحی و framework ها کاری نداره که.
هیچ شرکتی هم حتی اگر رییسش خود شما باشی کسی که کار بلد نیست و فقط میگه من از دانشگاه فلانم و بهمانم جذب نمیکنه. طرف کار میخواد از شما نه حرف و مدرک.
این برای کسایی که توی شهرشون کار هست ولی نمیتونن جایی جذب شن.
اونایی هم که کار براشون نیست و شهرشون از نظر شرکت های ای تی هیچی نداره، باید یه فکری بکنن، اصلا اشکالی نداره که شما الان بری دنبال یه کار غیر مرتبط با رشته ت. بالاخره جلوی ضرر رو هر وقت بگیری منفعته. قرار نیست تا اخر عمر بشینی بگی کار نیست برای رشته من . بالاخره ادم نیاز به کار داره و بیکار نمیشه بمونه. درسته که حرص میخوره ادم که چرا درس خوندم، ولی مجبوریم! میفهمی؟
با این بحث ها هم که این چه مملکتیه و .... اینا به هیچ جا نمیرسیم.
موفق باشید و زیاد غصه نخورید، اگر محیط ما تغییر پذیر نیست، خودمون رو باید تغییر بدیم ، وگرنه فسیل میشیم
یا علی
پ.ن : این شعر مولوی رو هم بخونید، خودتون ربطش رو با بحث پیدا کنید.
همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
سگ خویش را رها کن که کند شکار دیگر
همه غوطهها بخوردی همه کارها بکردی
منشین ز پای یک دم که بماند کار دیگر
همه نقدها شمردی به وکیل درسپردی
بشنو از این محاسب عدد و شمار دیگر
تو بسی سمن بران را به کنار درگرفتی
نفسی کنار بگشا بنگر کنار دیگر
خنک آن قماربازی که بباخت آن چه بودش
بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر
تو به مرگ و زندگانی هله تا جز او ندانی
نه چو روسبی که هر شب کشد او بیار دیگر
نظرش به سوی هر کس به مثال چشم نرگس
بودش زهر حریفی طرب و خمار دیگر
همه عمر خوار باشد چو بر دو یار باشد
هله تا تو رو نیاری سوی پشت دار دیگر
که اگر بتان چنیناند ز شه تو خوشه چینند
نبدست مرغ جان را به جز او مطار دیگر