چقدر مرگ نزدیکه!!!
داشتیم برای دیدن اقوام که از کربلا اومده بودند می رفتیم نیشابور. توی جاده تصادف کردیم. همه چیز درکمتر از یه پلک بهم زدن اتفاق افتاد. یک شبح سیاه که یهو جلوی ماشین ظاهر شد و بعد صدای وحشتناک برخورد. پراید مشکی پشت سرمون اومده بود سبقت بگیره،سرعتش خیلی بالا بود کنترل ماشین رو از دست داد و یه تصادف زنجیره ای. البته احتمالا یه چیزی هم مصرف کرده بود چون می گفتند حالت طبیعی نداشته. سه تا ماشین رو مچاله و سرنشیناش رو راهی بیمارستان کرد و قبل از اومدن پلیس فرار کرد.
هرکس ما رو میدید باورش نمیشد که ما سرنشین های اون پژو مچاله شده ایم و هنوز زنده ایم. میگفتند یه نذری بکنید که جون سالم بدر بردید. البته همه آدم هایی که توی اون لحظه توی اون نقطه بودند باید خدا رو شکر می کردند. اگه اون پراید در جهت عکس منحرف شده بود، میگرفت روی کاروان پیاده کنار جاده که داشتند میرفتند زیارت مشهد.
نمیدونم هنوز شوکه هستم. باورم نمیشه این منم که دوباره خواهرزاده ام رو بغل میگیرم. که غذا میخورم که پشت کامپیوترم می شینم .........
(۲۷ آذر ۱۳۹۳ ۰۵:۴۸ ب.ظ)Ametrine نوشته شده توسط: کاش بهش میگفتم اشتباه وضو گرفته، تا الان هی فلش بک نزنم و مرورش کنم.
اما نمیدونم چطوری باید بهش میگفتم ...
خدایا ...
اگه مطمئنید اشتباه وضو گرفته، ازش میخواستید وضو گرفتن شما رو نگاه کنه و اشکالات تون رو بگه.