(۲۰ فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۰۰ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط: بسم الله الرحمن الرحیم
نمیدونم گفتنش درست یا نه اصن دارم به این فک میکنم که ممکن چه چیزی تو ذهن کسی که داره این متنو میخونه در مورد من حک میشه،
ضحی .......
قرار شده بود من تا اعلام نتایج دیگه مانشت نیام، ولی چند روزیه که میام سر میزنم. چند تا از بچه ها در مورد کتابا سوال داشتن، ما هم یه چیزایی میگیم تا شاید بتونیم گمراهشون کنیم، حوصله داشته باشم پست های بچه ها رو میخونم
یه پستی رو خوندم که واقعا حیفم اومد چیزی ننویسم، مگه میشه آدم همچین احساس قشنگی رو ببینه و در موردش حرف نزنه
بچه ها واقعا دوست داشتنین، مهم نیست بچه کار باشن و لباسشون کثیف باشه یا شاهزاده باشن و لباسشون از طلا باشه. اگه دستای کوچولوشونو بگیرین و تو چشاشون نگاه کنین جز پاکی و معصومیت چیزی نمیتونین پیدا کنین.
اینکه چرا وقتی بزرگ میشن عوض میشن دلایل زیادی داره که یکی از دلایل مهمش بی توجهی ما آدما نسبت به همدیگه است
خیلی از ماها وقتی یه بچه بی سرپرست رو تو خیابون میبینیم بی تفاوت از کنارش میگذریم و شایدم از نظر خودمون لطف کنیم و یه هزاری بذاریم کف دستش بذاریم و یا شایدم قیافه آدمای متمدن رو بگیریم و بگیم نباید بهش پول داد، اما هیچ موقع به خودمون نمیگیم بچه تو این سن نیاز به محبت داره، هیچ وقت بهش نمیگیم کوچولوی عزیز من عصر با بچه خودم، با خواهر زاده ام یا ... داریم میریم شهر بازی تو هم باهامون بیا، البته نه از روی ترحم بلکه با عشق و محبت
خانم آفاق این کار شما یه دنیا ارزش داره، نه به خاطر اینکه تو کتابا خونده باشم و یا از کسی شنیده باشم که کمک به دیگران مخصوصا بچه های بی سرپرست ارزشمنده. نه به خاطر این چیزا نیست، خودم اینو تو زندگی با تمام وجود درک کردم
بچه که بودم یه دوست داشتم، همیشه با هم بودیم و کلی قول و قرار گذاشته بودیم با هم، اما به ۱۵ سالگی که رسیدیم بابای دوستم فوت شد و اداره خانواده افتاد گردن یه پسر ۱۵ ساله، شاگرد اول بود و همیشه از من جلوتر بود. اوایل درسشو رها نکرد و فک کنم دیپلمشو گرفت. مطمئنا یه پسر ۱۵ ساله وقتی بخواد بره سر کار اونم تو این جامعه هیچ وقت یه کار درست و حسابی بهش نمیدن.
خونه مون جابجا شد و دیگه خیلی از هم خبر نداشتیم، بعدا شنیدم معتاد شده و یه مدت هم به جرم قتل زندان بوده( البته این جرمش اشتباه شده بود)
چند وقت پیش با داداشم داشتیم میرفتیم با موتور از کنار ما رد شد، داداشم گفت میدونی کیه؟ فلانیه. وقتی قیافه شو دیدم بدنم یخ کرد، اول زبون پر کردم که صداش بزنم اما بعد گفتم واقعا میخوای بهش چی بگی.
اگه ما آدما یه ذره مهربون تر باشیم و هوای همدیگه رو بیشتر داشته باشیم زندگی هم واسه خودمون و هم واسه دیگران قشنگتر میشه و هیچ وقت واسه دوست من و بقیه بچه های بی سرپرست همچین اتفاقای تلخی نمی افته
اون پسر بچه ای که من میشناختم هیچ شباهتی به همچین آدمایی نداشت. من همیشه خودمو مقصر میدونم، اون اتفاقی که واسه دوستم افتاد میتونست واسه من بیافته. من نامردی کردم و هواشو نداشتم
چند روز پیش با دوستم رفته بودیم کوه، یه پسر بچه ای پایین کوتاه وایستاده بود و گدایی میکرد. همون موقع یه زن و مرد جوون با بچه شون داشتن میرفتن بالای کوه. مرد یه دست بچه رو گرفته بود و زن هم اون یکی دستشو، بالا و پایینش میکردن و میخندیدن. اون پسر بچه یه جوری داشت نگاشون میکرد که ادم دلش میخواست هر چی از زبونش در میاد به خدا بگه.
واقعا اون بچه پیش خودش چی فکر میکنه؟ فک میکنین آینده این دوتا بچه چی میشه؟
اون یکی که تو ناز و نعمت بزرگ میشه احتمالا در آینده وزیری، وکیلی، رئیسی و ... میشه اما اون یکی چی؟
احتمالا دزد و اراذل و اوباش و چمیدونم انگل جامعه میشه و اون یکی بچه که به جایگاه خوبی رسیده که مطمئنا حقش نبوده میاد و با افتخار میگه من امروز جامعه رو از وجود انگل ها پاک کردم، اونم با زندانی کردن و تنبیه.
حرف که در این مورد زیاده ولی خب دوستان حوصله خوندن ندارن
فقط میخوام بگم خانم آفاق این کار شما یه دنیا ارزش داره(اونم تو این زمونه)
من با تمام وجود آرزو میکنم ضحی کوچولو خوشبخت شه اما ضحی تنها بچه بی سرپرست نیست، شما میتونین این احساس قشنگ رو نسبت به بقیه بچه هایی داشته باشین که تو این سن فقط محبت میخوان
اگه به جای نذر کلمه عشق رو بکار ببرین خیلی قشنگتر میشه، چون نذر یه جور معامله است، شما در ازا بدست آوردن چیزی، چیزی رو میدین اما عشق و محبت اینجور نیست. شما وقتی چیزی رو با عشق و محبت به کسی بدین هیچ انتظاری ازش ندارین، حتی اگه قدر کار شما رو ندونه
راستشو بخواین من فک نمیکردم دیگه دختر خانمی پیدا شه که اهل این کارا باشه و همچین احساسات قشنگی داشته باشه و نسبت به دختری که هیچ نسبتی باهاش نداره همچین احساسات مادرانه قشنگی داشته باشه(میدونم ممکنه خانمای محترم ناراحت شن ولی بانوی ایرانی همیشه یه ویژگی هایی داشته که شاید امروزه کمرنگ شده باشن البته شاید من اشتباه میکنم. فک نکنین ما اقایون خودمونو تحویل میگیریم. نه ما آقایون از ازل احساس نداشتیم و تا ابد هم نخواهیم داشت ولی بانوی ایرانی یه چیز دیگه بوده، انشااله الان هم باشه)
امیدوارم روزی برسه که هیچ کودک بی سرپرستی نباشه و وقتی از خیابون رد میشیم و یه بچه ای رو میبینیم که نیاز به کمک داره، احساس کنیم بچه خودمونه و همون جوری با عشق و محبت باهاش رفتار کنیم