انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[masume_ml]

دلتون بسوزه با اینکه شبه و هوا خنکه بابام نمیدونم چی شد یهو گفت دخترم پاشو کولر و روشن کن گرما زده نشی!!!!!!!!!!!!!
خدایش تا چند دیقه هنگ بودم .......
بابام ....... کولر ........ گرما زده .......... اونم الان تو این هوای خنک شب

الهی همه مون یک جا فدای یه تار موی بابا هامون بشم .موافقید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

[Eternal]

(۱۵ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۰۵ ب.ظ)good-wishes نوشته شده توسط:  دقت کردید وقتی یه بار هم که دو تیکه ظرف تو ظرفشویی هست و آدم رغبت میکنه بره سریع بشوردشون یهو مامان خانم از زمین و زمان ظرف جمع می کنن میارن تو ظرفشویی و میگن حالا که دستت تو کف هست اینا رو هم بشور گاهی اینقدر وسایل داخل یخچال رو دو تا یکی می کنن که آدم حس میکنه الان همه چیز تو یخچال ولو و بدون ظرف هست

آی گفتی ..
مامان منم فداش بشم الهی اونجوریه ... هاهاها
بهش میگم مامان باز بقچه هارو وا کردی ظرفای نشسته ۱۰ سال پیش رو در آوردی ؟؟؟!!!!!

[SnowBlind]

(۰۲ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۴۳ ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط:  

(02 شهریور ۱۳۹۲ ۰۷:۵۶ ب.ظ)zahra 67 نوشته شده توسط:  میدونی اوج تنبلی چیه ؟
اینه که بخوابی و خواب ببینی که تو خواب هم خوابیدی !

وای پس من چقدر آدم تنبلی هستم
بعضی وقتها که میخوابم ،خواب میبینم که دوباره خوابیدم و تو اون خواب هم دوباره خواب دیدم که فلان اتفاق افتاده
کلا یه حلقه تو در تو میشه و توی loopمیفتم و فقط در حالتی از حلقه بیرون میام که مامانم از خواب بیدارم کنه
فکر کنم برنامه اش این میشه:
for sleep
for sleep
for sleep
int the_best;
for i:=1 to n
job
n:=n+1;
if mother's the_best sound
break
else n:=n+1;
end;
end;
end.

فیلم Inception رو حتما ببینید،

[M*Gh]

خدایا پس کی این جوراب سوراخ مد میشه که ما راحت بشیم

***
هیچوقت از یه زن، سنش رو و از یه مرد، حقوقش رو و از یه دانشجو، معدلش رو نپرسین!! خیلی درد آوره
***
میدونی چرا با ازدواج، دین کامل میشه؟ چون تا قبل از ازدواج فکر میکنه دنیا بهشته!!! اما بعدش به جهنم هم اعتقاد پیدا میکنه
***
خدایا هر دری رو خواستی ببندی، به در یخچال کاری نداشته باش .... ممنون
***
وقتی یه دختر رژیم میگیره، بهش میگن باربی ولی یه پسر که رژیم بگیره و لاغر بشه، بهش میگن معتاد
***
بیمار: من فکر میکنم پشه ام
دکتر: من دندون پزشکم، مطب روانپزشک روبروی ماست
بیمار: الان اونجا بودم
دکتر: پس چرا اومدی اینجا؟
بیمار: خب مهتابیتون روشن بود
***

[good-wishes]

یه بار رفته بودیم مجلس عقد یکی از آشنایان
رسم خانواده داماد این بود که عروس سر سفره عقد یه تکه پارچه رو به رسم خوش یمنی با قیچی برش بزنه .
خلاصه همه ساکت بودیم و عروس خانم داشت پارچه رو برش میزد یه بچه ۴-۵ ساله هم کنارش ایستاده بود (می دونید که در بین این بچه مچه ها، روز عروسی هرکی بتونه به عروس و داماد نزدیک تر باشه خودش کلی پیروزی محسوب میشه )
در این سکوت هیجان انگیز، یهو اون بچه با زبان کودکانه و شیرینش که الفاظ رو هم نمی تونست کامل ادا کنه به عروس گفت : معاقب باش دستو نبوری (مراقب باش دستت رو نبری)
یعنی همه از خنده منفجر شدیم . طفلی بچه از بس بهش در خصوص خطرناک بودن قیچی و چاقو تذکر داده بودن او هم فکر کرد الان ممکنه عروس دستش رو ببره و سعی کرد از یک حادثه جلوگیری کنه

[azad_ahmadi]

شام مهمون بودیم،سر سفره به بابام میگم،اون پارچ آب رو میدی؟
زد پس کله ام نزدیک بود سرم بره تو بشقاب!!میگم چرا میزنی؟
میگه:خاک بر سرِ کنن! آب که خونه خودمونم هست..جوجه بخور!!!
--------------------------------------------------------------------------
بچه که بودم وقتی مسواک میزدم و آب تو دهنم قرقره میکردم فکر میکردم صدای میکروباس که دارن غرق میشن و جیغ میزنن
--------------------------------------------------------------------------
اینایی که صب ساعت ۵ پا میشن میرن میدون بعد میان دوش میگیرن بعد صبحانه میخورن میرن سرکار. فتوشاپن ؟
---------------------------------------------------------------------------
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﻣـﺮﺩﻡ؛ ﺭﻭﯼ ﺳﻨﮓ ﻗﺒﺮﻡ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ:
ﺧـــــﯿﻠﯽ ﺩﻟﺶ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺧــــﯿﻠﯽ ﺟﺎﻫﺎ ﺑﺮﺳﺪ |:
ﺍﻣﺎ ﺧﺒﺮ ﻣﺮﮔﺶ ﻫﻤﺶ، ﺗﻮ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ خراب شده ﺑﻮﺩ |:
---------------------------------------------------------------------------
شماهام وقتی میرین یه مهمونی که خیلی هم باهاشون رودربایستی دارین، وقتی که یه سکوت مسخره حکمفرما میشه اونوقت از شکمتون صدای حیوانات ماقبل تاریخ درمیاد که همه میگرخن ! یا فقط من اینطوریم؟؟؟
--------------------------------------------------------------------------
من یه بار تو اینترنت داشتم میگشتم بابام اومد پشت سرم مجبور شدم کل Help ویندوز رو بخونم، این ویندوز اگه بدونید چه قابلیت هایی که نداره
-------------------------------------------------------------------------
به کهولت سن رسیدم , ولی هنوز نفهمیدم اون سوراخ ریزه رو خودکار بیک به چه دردی میخوره ...! عایا شما میدونید؟
---------------------------------------------------------------------------
یه بار نزدیکی های ونک بدجوری تو ترافیک گیر کرده بودم یهو انداختم تو یه کوچه فرعی و گازش و گرفتم ملت هم خیال کردن من بلدم و راه افتادن دنبال من!یکم این ور اون ور پیچیدم آخر خوردم به بن بست خیلی ریلکس ماشین رو تهه کوچه پارک کردم تا نیم ساعت بعد اون ماشین ها داشتن سر و ته می کردن که از کوچه در بیان
--------------------------------------------------------------------------
امتحان رانندگی داشتم افسر پرسید جفت راهنما در چه مواقعی استفاده میشه؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتم تو عروسی... هیچی دیگه قبول نشدم :|
------------------------------------------------------------------------
پسر داییم تو کنکور ۱۰۰تا مونده به آخر شده
بعد داییم شیرینی پخش کرده
به داییم میگم چرا خوشحالی حالا؟
گف آخه فک نمیکردم ۱۰۰نفر از این خنگ تر باشن !

[zahra 67]

عصر حجر ، عصر اطلاعات ، عصر ارتباطات ، عصر فن آوری ، عصر دیجیتال …
همه اینا ثابت میکنن که پیشرفت بشر همیشه در عصر صورت گرفته و از صبح زود بیدار شدن آدمی به جایی نمیرسه !
از من گفتن بود

[esisonic]

(۱۸ شهریور ۱۳۹۲ ۰۴:۳۳ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط:  به کهولت سن رسیدم , ولی هنوز نفهمیدم اون سوراخ ریزه رو خودکار بیک به چه دردی میخوره ...! عایا شما میدونید؟

برای رسیدن هوا به لوله ی جوهر استفاده میشه...چون هوا باعث میشه جوهر پایین بیاد
برای آزمایش شما میتونید خودکار بیک رو بر عکس بزارید و بعد از یه مدّت میبینید که جوهر از ته لوله سرازیر میشه!!
خودکارای جدید به جای سوراخ یه چیزی مثل بافر سر خودکار دارن!!

[good-wishes]

(۱۶ شهریور ۱۳۹۲ ۰۵:۴۰ ب.ظ)arcsin نوشته شده توسط:  داداشتم زیاد از کامپیوتر سر در نمیاره ، چند وقت به چند وقت که پیش من میاد از اینترنت استفاده کنه بگید چی کار می کنه؟ Google Chrome رو باز می کنه ، روی آیکن Youtube کلیک می کنه ، به علت فیلتر بودن به صفه ی peyvandha.ir منتقل میشه و بعد تو قسمت سایت های خبری روی خبرگزاری فارس کلیک میکنه و خبرهارو میخونه... خدا رو شکر پیوندها یه جا به درد خورد

امروز برا منم این اتفاق افتاد البته ریشه مشکل من ، درد فراموشیست که مثل ماهی هر ۳ ثانیه یه بار یادم میره داشتم چکار میکردم
اول داده مسئله رو بگم بعد شرحش رو : بابام همیشه رزولوشن پی سی رو روی ۶۰۰*۸۰۰ تنظیم میکنن لذا منم همین که میشینم پای پی سی اول تنظیمات صفحه نمایش رو تغییر میدم . لذا این یک عملی هست که در ذهن من نقش بسته حالا ادامه ماجرا ...

جریان از این قرار بود که رو لبتاپم می خواستم تنظیمات یه فایلی رو تغییر بدم روش راست کلیک کردم اما از قضا اشتباهی در حد میکرو جابجا کلیلک کردم و روی دسک تاپ کلیک شد .منم خیلی محترمانه به راه خودم ادامه دادم properties رو زدم و صفحه تنظیمات دسک تاپ اومد و منم یادم رفت چکار داشتم می کردم و قرار بود با اون پراپرتیز به کجا برم و همین که صفحه تنظیمات دسک تاپ اومد فایل پی سی تو مغزم لود شد و رفتم تو بخش setting رزولوشن صفحه رو تغییر دادم بعد که رزولوشن تغییر کرد به خودم اومدم که عه! چی شد ؟!
بعد یادم آمد قضیه چی بوده و من می خواستم چکار کنم اما چکار کردم

---

مامانم برخی مواقع که میگه میوه میخوری و می گم نه (تقریبا ۹۹% مواقع ) شاکی میشه که تو چرا میوه نمیخوره چرا به فکر سلامتیت نیستی و ...
خلاصه آقا ما دیروز دلمون میوه خواست رفتیم نشستیم تو آشپزخونه دیگه هرچی به دستمون رسید از میوه خوردیم یهو مامانم اومد گفت تو درس نداری چقدر می خوای این جا بشینی میوه بخوری؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عجب!!!!!!!!!!!!!! میوه نمی خوریم یه جور سرزنش میشیم ! میوه می خوریم یه جور سرزنش میشیم ! از این به بعد با کتابام میرم سر یخچال

[mhd3]

این پیوستن دولت به فیس بوک همینجورى پیش بره
دیگه هیئت دولت لوایح رو نمیبره مجلس همونجا استاتوس میکنن میگن
این لایحه چنتا لایک داره؟ چنتا؟

[x86]

(۱۸ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۳ ب.ظ)esisonic نوشته شده توسط:  

(18 شهریور ۱۳۹۲ ۰۴:۳۳ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط:  به کهولت سن رسیدم , ولی هنوز نفهمیدم اون سوراخ ریزه رو خودکار بیک به چه دردی میخوره ...! عایا شما میدونید؟

برای رسیدن هوا به لوله ی جوهر استفاده میشه...چون هوا باعث میشه جوهر پایین بیاد
برای آزمایش شما میتونید خودکار بیک رو بر عکس بزارید و بعد از یه مدّت میبینید که جوهر از ته لوله سرازیر میشه!!
خودکارای جدید به جای سوراخ یه چیزی مثل بافر سر خودکار دارن!!

یادش بخیر خیلی وقت پیشا حدود ۱۴-۱۵ سال پیش قطعات خودکار بیک رو میاووردیم خونه مونتاژ می کردیم و میفرستادیم شرکت... فکر کنم هر کدوم رو ۷-۸ ریال مونتاژ می کردیم... یکی جوهر رو میذاشت تو لوله یکی سر خودکارو میذاشتو یکی هم ته خودکارو... بهونه ی خیلی خوبی بود که همسایه ها دور هم جمع بشن و یه کاری انجام بدن، همسایمون هم بعضی وقتا پسته و فندق میاوردن بشکونن که هر از چند گاهی یکی دو گونی به ما هم میدادن و ماهم مشغول میشدیم... یادش بخیر

[esisonic]

میخوام خاطرات بامزه تو دانشگاه اسلامشهر که دوره ی کاردانیم بود رو بنویسم!!
...
خاطره ۱
اولین کلاسی که توی دانشگاه دوره ی کاردانی رفتم کلاس ریاضی مقدماتی بود...با استادی به نام کریمی یکتا داشتم...به کلاسم که دیر رسیدم هیچ...وقتی رفتم تو کرک و پرم ریخت...آخه همه ترم بالایی بودن..من تون موقع تازه ۱۷ سالم بود و قیافم مثل بچه دبیرستانی ها بود...خلاصه با کلی دلهره نشستم سر کلاس...تو فکر این بودم کوچیکترین بچه ی کلاسم و اینا که یه دفعه استاد یه سوال ازم پرسید...(داشت جذز درس میداد)...منم با کلی استرس بلند شدم و گفتم : آقا اجازه ، جواب میشه....که یه دفعه کلاس ترکید.....
من داشتم از وحشت غش میکردم...واقعا ً روز وحشتناکی بود...بعدا ً فهمیدم چقدر خوبه از همه کوچیکتر باشی...!!

[Amir V]

فایده سربازی رفتن دختر ها:

۱) قضیه فرار از سربازی به کل منتفی میشه و همه (پسرها) می خوان برن سربازی ... حتی اونهایی هم که قبلا رفتن می خوان دوباره برن!!

۲) غذای پادگان ها نسبت به گذشته خیلی بهتر میشه ! ( دخترها می خوان هنرهاشون را نشون بدن).

۳) هیچ کس دیگه دنبال معافیت نمیره حتی کور کچل ها هم می خوان بیان سربازی!!!

۴) اضافه خدمت برداشته میشه ... کارایی که قبلا باعث اضافه خدمت می شده حالا باعث کاهش خدمت میشه!

۵) ازدواج دانشجویی و لاو ترکوندن توی دانشگاه کم میشه و ازدواج در پادگان و عشق من هم سنگر من مد میشه.

[esisonic]

خاطره ۲

یه روز حوصله ام خیلی سر رفته بود... رفته یه سوسک زنده گرفتم که سر فیزیک ولش کنم...ولی فیزیک تشکیل نشد...رفتم یه کلاس که پر دختر بود پیدا کردم (فکر کنم کلاس مبانی الکترونیکم بود)...بعد نشستم تو اون کلاسه...یواشکی ولش کردم...دخترا که سحله...پسرا هم جیغ میزدن...انقده حوصله ام وا شــــــــــــــــــد...!!

[x86]

علامه جعفری می‌گوید: فردی تعریف می‌کرد تو یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم یا امام رضا دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو می‌بینی. نشونه‌شم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می‌زنه من پیامتو بگیرم.

وارد صحن که شدم خانممو گم کردم. اینور بگرد، اونور بگرد، یه دفه دیدم یکی داره میره. خودمو رسوندم بهش و از پشت سر صداش زدم که کجایی؟ روشو که برگردوند دیدم زن من نیست. بلافاصله بهم گفت: «خیلی خری!» حالا منم مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه.

زنه دید انگار دست‌بردار نیستم دارم نگاش می‌کنم گفتش «نه فقط خودت، پدر و مادر و جد و آبادتم خرند.»

علامه می‌گوید این داستان را برای شهید مطهری تعریف کردم تا ۲۰ دقیقه می‌خندید.