انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[zzsnowdrop]

ﯾﻪ ﺍﺧﻼﻕ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﭘﺸﻪ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﻥ ﺗﮏ ﺧﻮﺭﯾﻪ ، ﺷﻤﺎ ﻓﮏ ﮐﻦ ﻣﺚ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﻫﺎ ﺭﻓﯿﻖ ﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻪ ﺳﻮﮊﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺸﺘﺼﺪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺭﻓﯿﻘﺎﺷﻮﻧﻮ ﻣﯽ ﮐﺸﻮﻧﺪﻥ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﭼﻪ ﺑﻼﯾﯽ ﺳﺮﻣﻮﻥ ﻣﯿﻮﻣﺪ ...

[m@hboobe]

دختر برادرم ۲ سالشه اومده بود پیشم دیدم پشه ها حسابی نیش زدندنش ( سر خودم رفته ) بهش میگم از چی اینجوری شدی؟ میگه موچه
نازش کردم میگم زود خوب میشه

بهش میگم ببین منم دستم دو ،سه تا موچه زده یهو گفت : هممم بعد دستشو میکشه روشون که خوب بشم

[esisonic]

(۲۳ شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۰۸ ب.ظ)m@hboobe نوشته شده توسط:  بهش میگم ببین منم دستم دو ،سه تا موچه زده یهو گفت : هممم بعد دستشو میکشه روشون که خوب بشم

اوخـــــــــــــــی...چه بچه نازی!!
...
دختر خواهر منم ۳ سالشه...دیروز تولدش بود...با دوستش دعواش شد ... ییهو بشقاب کیکشو زد تو لباس دوستش!!
خیلی باحال بود که مقصر خودش بود...و باحال تر اینکه هیشکی هیچی بهش نمیگفت...انگار نه انگار!!
واقعا ً سر همین سر سری گرفتناس که بچه های الآن انقدر پر رو شدن...
والا...
فامیله داریم؟

[good-wishes]

اندر حکایات فراموشی ما ! داستانی دارم با این قضیه واللا

داشتم جواب پیامک دوستم رو مینوشتم و میخواستم بگم : "تو هم همینطور"
نوشتم : تو هم هم -> به اینجا که رسیدم یهو حافظه ام رفرش شد و با خودم گفتم چرا دوتا "هم" نوشتم ؟! غافل از اینکه خوب می خوام بنویسم "همینطور" !
"هم" دوم رو پاک کردم و دوباره نوشتم : تو هم هم -> دوباره حافظه ام رفرش شد و باز حالت قبل تکرار شد
خلاصه سه بار پاک کردم تا بالاخره مغزم یاری کرد و در نهایت کلمه "همینطور" رو به خیر و خوشی نوشتم و پیامک رو ارسال کردم


تازه یه کار دیگه هم کردم نیم ساعت بعدش می خواستم نماز بخونم ، کتابهام رو از رو زمین جمع کردم که جا برای جانمازم باز بشه . جانمازم رو هم همراه کتابها جمع کردم گذاشتم کنار بعد چند دقیقه فکر کردم که می خواستم چکار کنم و در نهایت یادم آمد جانماز قرار بود پهن کنم

دارم فکر میکنم کاش همین قبولی ارشد امسالم رو می رفتم وگرنه با این وضعیت حافظه سال بعد باید معجزه بشه که سر کنکور چیزی یادم بیاد

[Mina_J]

این داستان آلزایمر چند روز پیش واسه منم پیش اومد
رفته بودم اصفهان
ایستاده بودم کنار خیابون منتظر تاکسی بودم
همون موقع یه sms رسید که خیلی خنده دار بود
نتونستم نخندم
حالا یه تاکسی هم اومد پرسید کجا؟
وای منم که باید میگفتم دروازه تهران
یاد رفته بود فقط یادم بود که یه دروازه توی اسمش بود
خدایا چی بود اسمش؟دروازه دولت؟دروازه شمرون؟ ولی اینا که اسم ایستگاههای مترو بود
حالا منم هرموقع نباید بخندم خنده م میگیره
هم خنده حاصل از اون sms هم خنده به حواس پرتی و آلزایمر خودم
بدبختی نمیتونستم جلوی خندم و بگیرم
با خنده گفتم آقا نمیدونم یادم نیست
راننده با چنان تعجبی به من نگاه میکرد که فک کنم فک کرد من مشکل روحی روانی دارم
در حال رفتن گفت خدا شفات بده

[white bird]

(۲۴ شهریور ۱۳۹۲ ۱۰:۴۲ ب.ظ)Mina_J نوشته شده توسط:  این داستان آلزایمر چند روز پیش واسه منم پیش اومد

خیلی با حال بود

[shima_24]

یه جوری درباره دونه های انار میگن با نظم و ترتیب یکجا نشسته

انگار دونه های ذرت شلوارک پوشیدن تو کوچه فوتبال بازی میکنن!

[zahra 67]

یکی ﺍﺯ ﺩﻻﯾﻠﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭘﯿﺸﺮﻓﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻌﺪﺵ ﺍﺯﻡ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ

[انرژی مثبت]

(۲۶ شهریور ۱۳۹۲ ۱۲:۲۲ ق.ظ)shima_24 نوشته شده توسط:  یه جوری درباره دونه های انار میگن با نظم و ترتیب یکجا نشسته

انگار دونه های ذرت شلوارک پوشیدن تو کوچه فوتبال بازی میکنن!

عجیب جک باحالی بود

[tohidi4503]

غودا چیست؟

کلمه ای که بروسلی وقتی میگفت زورش ۳ برابر میشد.... ا ...

[good-wishes]

تازگی ها که پیامک میاد یک استرسی تمام وجودم رو میگیره .
آخه جریان اینه که الان نزدیک ۲-۳ ماه هست که این اپراتور یه سوال مسابقه رو برا من می فرسته و هربار به جور با نرخ های مختلف جایزه سعی در تطمیع من جهت پاسخگویی داره .
دیگه از بس فرستاده گاهی حتی گزینه ها رو هم یادش میره بفرسته . فقط یادمه سوالش ورزشی هست و گزینه اولش قوچان نژاد - تیموری هست
منم همین که میبینم نوشته مشترک گرامی قرعه کشی/مسابقه/امتیاز و .... سریع پاکش میکنم

حالا دلیل این که استرس می گیرم اینه که از بس جواب ندادم احساس می کنم همین روزاست که یه پیام بفرسته و وقتی بازش میکنم یه مشت از توش دربیاد و بخوابونه زیر چشمم یا مثلا بنویسه مشترک فلان فلان شده تو مگه ... چرا جواب نمیدی ؟

خلاصه باید ازش شکایت کنم آرامشم رو سلب کرده

پ.ن: پارسال برای رها شدن از همین وضعیت درخواست مسدود کردن پیامک های تبلیغاتی رو به اپراتور دادم . بعد چون اون موقع آزمون آزمایشی شرکت میکردم دیدم نتیجه آزمون که میگن برات پیامک میشه نمیاد! چند مورد دیگه هم که با پنلشون در ارتباط بودم پیامهاشون قطع شد . پیگیر شدم دیدم کلا همه پنل ها ۱۰۰۰، ۲۰۰۰، ۳۰۰۰ تبلیغاتی محسوب میشن و به خاطر اینکه من مسدودش کردم کارنامه ام نمیاد جالبه که از این شماره ۴ رقمیهاشون باز پیامک میامد هیچی دیگه دوباره زنگ زدم گفتم فعالش کنن

[x86]

نیست آخه موضوع پایان نامه ام رو میخوام دیتاماینینگ انتخاب کنم، خب از الان شروع کردم مترادفهای کلمه ی "فیلتر شکن" رو دارم در میارم به قول بچه ها Mine میکنم، به نتایج خوبی هم رسیدم، فکر کنم یه دو سه تا ISI بتونم از توش در بیارم...

اولین مترادف "قیلتر شکن" :



دومین مترادف " هیتلر شکن" :



سومین مترادف "چیز شکن"



و چهارمین مترادف ، از همه باحاترش اینه: "زهر مار شکن":D



فکر کنم تعداد مقالات داره زیاد میشه، مثل اینکه خانم good-wishes هم تو حوزه ی دیتاماینینگ دارن کار می کنن البته سابقشون فکر کنم خیلی خیلی بیشتر از من باشه

پنجمین مترادف "قند شکن " :



ششمین مترادف "فیل شکن " :



اگه بازم سراغ دارید بگید، چون میخوام یه پایان نامه ی خوب بدم .

[good-wishes]

(۲۸ شهریور ۱۳۹۲ ۰۹:۳۹ ب.ظ)arcsin نوشته شده توسط:  نیست آخه موضوع پایان نامه ام رو میخوام دیتاماینینگ انتخاب کنم، خب از الان شروع کردم مترادفهای کلمه ی "فیلتر شکن" رو دارم در میارم به قول بچه ها Mine میکنم، به نتایج خوبی هم رسیدم، فکر کنم یه دو سه تا ISI بتونم از توش در بیارم...

من "قند شکن" و "فیل شکن" هم دیدم

[egm1176]

ترم اول لیسانس بودیم. تو سایت نشسته بودیم یه دفه یکی اومد گفت بچه ها شما متلب بلدید؟
ما گقتیم : چی مطلبی؟
هیچی دیگه طرف گذاشت رفت. رفتنی گفت هیچی راحت باشید...!!!! )
ما :|

[انرژی مثبت]

فرهنگ لغت بابام:
این اشغالا که میزاری تو گوشت = هدست
این اشغاله که شب و روز دستته = موبایلم
این اشغالا که میبندی به دست و گردنت = دس بند و گردن بند
این اشغاله که همش سرت توشه =لپ تاپم
این اشغال دونی = اتاقم
-----------------

-به بابام میگم دلم گرفته ؛ میگه چاه باز کن تو کابینته !
ینی محبت تو خونواده ی ما موج میزنه …
------------------------

از بچگی ۱ستاره رو نشون کردم تو آسمون ، میگفتم این ستاره منه ولی وقتی فهمیدم چراغ دکل مخابراته کمرم شکست !
---------------------------------------

هفت سالم بود با مامانم رفته بودم بیرون واسه خرید ، حالا اینش که چطور گم شدم بمونه !
آقا مارو تحویل کلانتری دادن گفتن این پسره گم شده … منم اِینهههو این یتیما یه گوشه کز کرده بودم و گریه میکردم و میگفتم : “من مامانمو موخووام”
خلاصه یه سربازه اومد پیشم گفت : ما مامانتو پیدا میکنیم اگه قول بدی گریه نکنی و به سوالام درست جواب بدی … من : باشیییییی !
سرباز : خونتون کجاس ؟؟؟
من : پهلو خونه سـارا اینا (دختله همسایمون)
سربازه
سربازٍ : نه منظورم اینه که کدوم خیابون ؟؟؟
من : خیابون سارا اینا !
باز سربازه
یکی دیگه اومد که به نظر سرباز نمیومد گفت : بزار خودم ازش بپرسم !
پسرجان خونه سارا اینا کجاس ؟؟؟
من : پهلو خونه ما …
یهو کل ملت از خنده کف کلانتری هیلیکوپتری و هواپیمایی زدن !!!
الان که فک میکنم میبینم از همون بچگی هم فقط به درد این میخوردم که موجبات خنده و شادی دیگرونو فراهم کنم …
-----------------------------------

تمرین کنید فردا میپرسم ازتون :
ﭼﯿﭙﺲ ﭼﺴﺐ ﺳﺲ
ﻟﻮﻟﻪ ﺭﻭ ﻟﻮﻟﻪ
ﯾﻪ ﯾﻮﯾﻮﯼِ ﯾﻪ ﯾﻮﺭﻭﯾﯽ
ﺁﺏ ﻟﻴﻤﻮ ﺁﺏ ﺁﺑﻠﻴﻤﻮ ﺁﺏ ﺁﻟﺒﺎﻟﻮ
ﺳﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﺷﯿﺮ ﺳﻪ ﺳﯿﺮ ﺳﺮﺷﯿﺮ
ﭼﻪ ﮊﺳﺖ ﺯﺷﺘﯽ
ﺷﻴﺦ ﺷﻤﺲ ﺍﻟﺪﻳﻦ ﺷﺨﺺ ﺷﺎﺧﺼﻲ ﺑﻮﺩ
ﺳﭙﺮ ﺟﻠﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻋﻘﺒﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﺳﭙﺮ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺟﻠﻮﯾﯽ
ﮐﺎﻧﺎﻝ ﮐﻮﻟﺮ ﺗﺎﻻﺭ ﺗﻮﻧﻞ
ﺭﻳﻠﻪ ﺭﻭ ﺭﻭﻟﻪ ﺭﻭﻟﻪ ﺭﻭ ﺭﻳﻠﻪ