زمان کنونی: ۲۵ آبان ۱۴۰۳, ۱۰:۴۷ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۵۳۵۵۱
۰۶ بهمن ۱۳۹۸, ۰۴:۱۴ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
چینی‌ها تا دیروز مسلمونای شین‌جیانگ رو قرنطینه می‌کردند الان کل کشورشون کم‌کم باید قرنطینه بشه :')
#دست_بالای_دست
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: yagmur0022 , marvelous , RASPINA , Avril89
ارسال: #۵۳۵۵۲
۰۶ بهمن ۱۳۹۸, ۱۱:۱۹ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۶ بهمن ۱۳۹۸ ۰۴:۱۴ ق.ظ)Behnam‌ نوشته شده توسط:  چینی‌ها تا دیروز مسلمونای شین‌جیانگ رو قرنطینه می‌کردند الان کل کشورشون کم‌کم باید قرنطینه بشه :')
#دست_بالای_دست

این چینی ها تا اونجایی که من میدونم خودشون سازنده ی ویروس هستن. بالاخره موقع اون رسیده که فاش بشن، الان موقع اون رسیده که همه به سزای اعمالشون برسن. خدا از شرق شروع کرده چون گناهان اینجا به دلیل وجود خداهای متعدد سنگین تره. Big Grin کلا خداها همه باهم به این نتیجه رسیدن که به حرف اورمزد گوش بدن و یه کم دست از تنبلی بردارن.
بیچاره جیمز کامرون چند سال پیش بود که ترمیناتور ۲ رو ساخت و اسمشو گذاشت "روز داوری" و فیلم رو با یه انفجار اتمی شروع کرد. حالا یه چیز دیگه منفجر شد، یه پادگان خالی یا حالا حتی یه هواپیما....ببخشید غیر صفر و یکی حرف میزنم. ولی تمام صحنه های تیتراژ فیلم ترمیناتور ۲ یا همون روز داوری نمای الان بود.

کلا این روزا با این بدبختیهایی که نازل شده، من سعی میکنم سرمو با درس گرم کنم تا کمتر به موضوعات روز و حتی محتویات درون مغزم فکر کنم، و چیزی که اتفاق افتاده ترکیب علم با هنر هست. احساس میکنم این چیزی بوده که حتی فردوسی بهش رسیده بوده. یه الگوریتم بازگشتی برای تاریخ!!!!!

هر کی میگه من پیشگو هستم دروغ میگه! و اگه دیدین چیزی رو داره کاملا درست میگه و از آینده هست بدونین که از یه طریقی به این الگوریتم کانکت شده. کامپیوتر یعنی تکرار حیات!

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۳۵۵۳
۰۷ بهمن ۱۳۹۸, ۰۲:۱۲ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
و اینم مغز ما که امشب ازش رونمایی میشه. نتیجه تومور مغزی شد.HuhHuhHuh



چیزی که هست باز من سر راه انتخاب چیزی که دوسش دارم قرار گرفتم و مغزم افتاد به روغن سوزی! حالا دفعه اول با تصادف بود و حالا اینبار با یکی که نه دو تا تومور خاک برسری .... دفعه قبل انتخاب کردم که برم یه رشته ای که صرفا دانشگاه قبول بشم، کارگردانی تئاتر رو انتخاب کردم، ولی با عشق دنبالش کردم و بهش وفادار بودم، ولی الان یکبار دیگه به من یه فرصت داده شده، من دوباره باید انتخاب میکردم. دفعه اول شاید بزرگترین اشتباه عمرم رو مرتکب شدم، دنبال دلم نرفتم و فقط خواستم دانشگاه قبول بشم. ولی حالا برای دلم میجنگم! اینبار به مغزم با این همه وصله و پینه شک نمیکنم. من میتونم و مهندسی کامپیوتر رو انتخاب میکنم. دیگه نمیخوام اشتباه کنم حتی اگه این تومور ها بدخیم باشن.
من میخوام باهاشون مبارزه کنم! من میخوام به درسم برای کنکور ادامه بدم! فقط برام انرژی مثبت بفرستید! اینبار نور بر تاریکی حتمنی پیروز است!Smile

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: khayyam , BBumir , The BesT , nlp@2015 , shamim_70 , Avril89 , عزیز دادخواه , yagmur0022 , soheila-zd
ارسال: #۵۳۵۵۴
۰۷ بهمن ۱۳۹۸, ۰۶:۰۵ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۷ بهمن ۱۳۹۸ ۰۲:۱۲ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  و اینم مغز ما که امشب ازش رونمایی میشه.
ان شاءا... که به زودی حالتون کاملا خوب بشه.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۳۵۵۵
۰۸ بهمن ۱۳۹۸, ۰۳:۱۴ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
از دیشب دارم فکر میکنم به گذشته و آنچه باید از اون برای آینده با خودم ببرم. من گذشته ی سختی داشتم، موقعی که همه ی دوستای من و همکلاسهای من کنکور میدادن و با افتخار برای قبول شدن دانشگاه درس میخوندن، من زیر تیغ جراح بودم. با این حال نا امید نشدم، اون موقع هم دچار یه مشکلی بودم که درمانش تقریبا غیر ممکن بود. آب نخاعم از بینیم نشت میکرد و مثل سیل جاری میشد. واسه اینکه مننژیت نگیرم بهم روزی دو تا پنیسیلین داده بودن صبح و شب میزدم. با اون سن کمم ولی از پا ننشستم. من خیلی سرخورده شده بودم، دوستام همه دانشگاه قبول شده بودن و من حتی نتونسته بودم نصف امتحانامو بدم و تو خونه اسممو گذاشته بودن شش تجدیدی!!! چون کلا امتحانامو سه تیکه شش تایی (عین کیک تولد) تقسیم کردم تا به سرم فشار نیاد!!!! چرا فکر کردم به سرم فشار میاد؟؟؟؟ یادمه اون موقع به قدری همه نا امید شده بودن از من که میخواستن منو بزارن کلاس خیاطی بعد شوهرم بدن!!!!! ولی من از تنهایی معتاد شدم به هنر و با نقاشی شروع کردم، البته سابقه داشتم و کارای دیواری هم انجام میدادم، ولی تو اون شرایط واقعا تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که به خودم پناه ببرم و نقاشی کنم. اینجا بود که گول هنر رو خوردم و هنر برای اولین بار منو وسوسه کرد. دیگه افتادم تو دامش و با این خیال که دیگه نمیتونم به آرزوهام برسم ، مهندس کامپیوتر و فضانورد بشم، رفتم دنبال هنر، زدم اون رشته ظرفیت بالا رو که فقط دانشگاه قبول بشم. اون موقع اینطوری رفتم دانشگاه و با اینکه شاگرد اول امتحان عملی شدم و رتبه ۵۲ کنکور، ولی یه گم کرده داشتم. اون موقع من صحنه های مکانیکی درست میکردم برای اجراهام تو دانشگاه بدون اینکه بدونم یه شخصی به اسم میرهولد وجود داشته که تئاتر رو به مهندسی تبدیل کرده!!!! تا اینکه یکی از استادا که خدا عمرش زیاد بفرماد! به من گفت تو شبیه به میرهولد شدی، شبیه به آیزنشتاین! مهندس و در عین حال شیفته ی هنر! من کنجکاو شدم و دنبالش رو گرفتم و در نهایت برای پایان نامه یه کتاب تالیف و ترجمه کردم در مورد بیومکانیک در تئاتر ، که دنبالش در سینما شد پایان نامه ی ارشدم. بله این همه بود، بعدش فرهنگ و زبانها بود که اونجا فهمیدم این راه من نیست، من هنوز با نگاه کردن به آسمون دیوونه میشدم. یکبار دیگه تصمیم گرفتم که مهندس کامپیوتر بشم و این انگیزه رو رفیق زندگیم در من ایجاد کرد. حالا برای ارشد میخونم و دارم به اون چیزی که میخوام نزدیک میشم، چیزی که دوسش دارم که باز موقعیت بیست و چهار سال پیش برام تکرار شد. اینبار خب سنم به مراتب بیشتر بود و پخته تر بودم. فکر کردم آیا باید بازم جا بزنم؟ آیا باید خودمو تسلیم یه بیماری مسخره کنم؟ من اینبار راه آرزو هام رو انتخاب کردم و مطمئنم که همین دنبال کردن آرزوی حقیقی و از ته دل، بهم سلامتی رو هم برمیگردونه.


درس اخلاقی:
سعی کنید همیشه تحت هر شرایطی آرزوهاتونو دنبال کنید و براشون بجنگید! آرزوها ی حقیقی همیشه ارزششو دارن! الان در سن چهل و یک سالگی به این نتیجه رسیدم که اگه دنبال آرزوهات نری باید بری بمیری! من مرگ رو انتخاب نمیکنم و برای آرزوهام میجنگم. پس سلامتی و رضایت در تمام مراحل زندگی رو خواهم داشت! همیشه سر راه آرزوها خصوصا در این آشفته بازار وسوسه های غریبی هستن، درست مثل صدای سیرن ها در اودیسه اثر هومر، اگه تسلیم وسوسه های اونا بشی به هیچ میرسی حتی اگه همه چی داشته باشی، اگه تسلیم نشی و قوی باشی مطمئنا همه چی تو زندگی خواهی داشت. پس باید براش جنگید! پیش به سمت آرزوها!

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۳۵۵۶
۰۸ بهمن ۱۳۹۸, ۰۹:۵۱ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۸ بهمن ۱۳۹۸ ۰۳:۱۴ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  از دیشب دارم فکر میکنم به گذشته و آنچه باید از اون برای آینده با خودم ببرم. من گذشته ی سختی داشتم، موقعی که همه ی دوستای من و همکلاسهای من کنکور میدادن و با افتخار برای قبول شدن دانشگاه درس میخوندن، من زیر تیغ جراح بودم. با این حال نا امید نشدم، اون موقع هم دچار یه مشکلی بودم که درمانش تقریبا غیر ممکن بود. آب نخاعم از بینیم نشت میکرد و مثل سیل جاری میشد. واسه اینکه مننژیت نگیرم بهم روزی دو تا پنیسیلین داده بودن صبح و شب میزدم. با اون سن کمم ولی از پا ننشستم. من خیلی سرخورده شده بودم، دوستام همه دانشگاه قبول شده بودن و من حتی نتونسته بودم نصف امتحانامو بدم و تو خونه اسممو گذاشته بودن شش تجدیدی!!! چون کلا امتحانامو سه تیکه شش تایی (عین کیک تولد) تقسیم کردم تا به سرم فشار نیاد!!!! چرا فکر کردم به سرم فشار میاد؟؟؟؟ یادمه اون موقع به قدری همه نا امید شده بودن از من که میخواستن منو بزارن کلاس خیاطی بعد شوهرم بدن!!!!! ولی من از تنهایی معتاد شدم به هنر و با نقاشی شروع کردم، البته سابقه داشتم و کارای دیواری هم انجام میدادم، ولی تو اون شرایط واقعا تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که به خودم پناه ببرم و نقاشی کنم. اینجا بود که گول هنر رو خوردم و هنر برای اولین بار منو وسوسه کرد. دیگه افتادم تو دامش و با این خیال که دیگه نمیتونم به آرزوهام برسم ، مهندس کامپیوتر و فضانورد بشم، رفتم دنبال هنر، زدم اون رشته ظرفیت بالا رو که فقط دانشگاه قبول بشم. اون موقع اینطوری رفتم دانشگاه و با اینکه شاگرد اول امتحان عملی شدم و رتبه ۵۲ کنکور، ولی یه گم کرده داشتم. اون موقع من صحنه های مکانیکی درست میکردم برای اجراهام تو دانشگاه بدون اینکه بدونم یه شخصی به اسم میرهولد وجود داشته که تئاتر رو به مهندسی تبدیل کرده!!!! تا اینکه یکی از استادا که خدا عمرش زیاد بفرماد! به من گفت تو شبیه به میرهولد شدی، شبیه به آیزنشتاین! مهندس و در عین حال شیفته ی هنر! من کنجکاو شدم و دنبالش رو گرفتم و در نهایت برای پایان نامه یه کتاب تالیف و ترجمه کردم در مورد بیومکانیک در تئاتر ، که دنبالش در سینما شد پایان نامه ی ارشدم. بله این همه بود، بعدش فرهنگ و زبانها بود که اونجا فهمیدم این راه من نیست، من هنوز با نگاه کردن به آسمون دیوونه میشدم. یکبار دیگه تصمیم گرفتم که مهندس کامپیوتر بشم و این انگیزه رو رفیق زندگیم در من ایجاد کرد. حالا برای ارشد میخونم و دارم به اون چیزی که میخوام نزدیک میشم، چیزی که دوسش دارم که باز موقعیت بیست و چهار سال پیش برام تکرار شد. اینبار خب سنم به مراتب بیشتر بود و پخته تر بودم. فکر کردم آیا باید بازم جا بزنم؟ آیا باید خودمو تسلیم یه بیماری مسخره کنم؟ من اینبار راه آرزو هام رو انتخاب کردم و مطمئنم که همین دنبال کردن آرزوی حقیقی و از ته دل، بهم سلامتی رو هم برمیگردونه.


درس اخلاقی:
سعی کنید همیشه تحت هر شرایطی آرزوهاتونو دنبال کنید و براشون بجنگید! آرزوها ی حقیقی همیشه ارزششو دارن! الان در سن چهل و یک سالگی به این نتیجه رسیدم که اگه دنبال آرزوهات نری باید بری بمیری! من مرگ رو انتخاب نمیکنم و برای آرزوهام میجنگم. پس سلامتی و رضایت در تمام مراحل زندگی رو خواهم داشت! همیشه سر راه آرزوها خصوصا در این آشفته بازار وسوسه های غریبی هستن، درست مثل صدای سیرن ها در اودیسه اثر هومر، اگه تسلیم وسوسه های اونا بشی به هیچ میرسی حتی اگه همه چی داشته باشی، اگه تسلیم نشی و قوی باشی مطمئنا همه چی تو زندگی خواهی داشت. پس باید براش جنگید! پیش به سمت آرزوها!

من نمیگم چی کار کنی و نکنی. ولی زندگی جای زندگی کردنه نه جنگیدن. جنگ برای کوتاه مدت جواب میده نمیتونی کل زندگیتو توی جنگ باشی... یه چیزی را که دوس داری دنبال کن و سعی کن ارزش خودتو بهش پیوند نزنی.... تو همین الانش اینقدر درس خوندی مهندس کامپیوتری... قرار نیست وقتی مدرکتو یه دانشگاهی بهت بده بعدش مهندس بشی. همین...من نمیدونم چی میخوای و انگیزت چیه و برای همین قضاوتی نمیکنم... ولی حواست باشه آرزوهات رو با انگیزه ات برای برانگیختن تحسین بقیه اشتباه نگیری...چون اون موقع همیشه باید بترسی که بقیه یه وقتی ازت بگیرن خوش حالیتو....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: RASPINA
ارسال: #۵۳۵۵۷
۰۸ بهمن ۱۳۹۸, ۰۲:۱۲ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۸ بهمن ۱۳۹۸ ۰۹:۵۱ ق.ظ)codin نوشته شده توسط:  
(08 بهمن ۱۳۹۸ ۰۳:۱۴ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  از دیشب دارم فکر میکنم به گذشته و آنچه باید از اون برای آینده با خودم ببرم. من گذشته ی سختی داشتم، موقعی که همه ی دوستای من و همکلاسهای من کنکور میدادن و با افتخار برای قبول شدن دانشگاه درس میخوندن، من زیر تیغ جراح بودم. با این حال نا امید نشدم، اون موقع هم دچار یه مشکلی بودم که درمانش تقریبا غیر ممکن بود. آب نخاعم از بینیم نشت میکرد و مثل سیل جاری میشد. واسه اینکه مننژیت نگیرم بهم روزی دو تا پنیسیلین داده بودن صبح و شب میزدم. با اون سن کمم ولی از پا ننشستم. من خیلی سرخورده شده بودم، دوستام همه دانشگاه قبول شده بودن و من حتی نتونسته بودم نصف امتحانامو بدم و تو خونه اسممو گذاشته بودن شش تجدیدی!!! چون کلا امتحانامو سه تیکه شش تایی (عین کیک تولد) تقسیم کردم تا به سرم فشار نیاد!!!! چرا فکر کردم به سرم فشار میاد؟؟؟؟ یادمه اون موقع به قدری همه نا امید شده بودن از من که میخواستن منو بزارن کلاس خیاطی بعد شوهرم بدن!!!!! ولی من از تنهایی معتاد شدم به هنر و با نقاشی شروع کردم، البته سابقه داشتم و کارای دیواری هم انجام میدادم، ولی تو اون شرایط واقعا تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که به خودم پناه ببرم و نقاشی کنم. اینجا بود که گول هنر رو خوردم و هنر برای اولین بار منو وسوسه کرد. دیگه افتادم تو دامش و با این خیال که دیگه نمیتونم به آرزوهام برسم ، مهندس کامپیوتر و فضانورد بشم، رفتم دنبال هنر، زدم اون رشته ظرفیت بالا رو که فقط دانشگاه قبول بشم. اون موقع اینطوری رفتم دانشگاه و با اینکه شاگرد اول امتحان عملی شدم و رتبه ۵۲ کنکور، ولی یه گم کرده داشتم. اون موقع من صحنه های مکانیکی درست میکردم برای اجراهام تو دانشگاه بدون اینکه بدونم یه شخصی به اسم میرهولد وجود داشته که تئاتر رو به مهندسی تبدیل کرده!!!! تا اینکه یکی از استادا که خدا عمرش زیاد بفرماد! به من گفت تو شبیه به میرهولد شدی، شبیه به آیزنشتاین! مهندس و در عین حال شیفته ی هنر! من کنجکاو شدم و دنبالش رو گرفتم و در نهایت برای پایان نامه یه کتاب تالیف و ترجمه کردم در مورد بیومکانیک در تئاتر ، که دنبالش در سینما شد پایان نامه ی ارشدم. بله این همه بود، بعدش فرهنگ و زبانها بود که اونجا فهمیدم این راه من نیست، من هنوز با نگاه کردن به آسمون دیوونه میشدم. یکبار دیگه تصمیم گرفتم که مهندس کامپیوتر بشم و این انگیزه رو رفیق زندگیم در من ایجاد کرد. حالا برای ارشد میخونم و دارم به اون چیزی که میخوام نزدیک میشم، چیزی که دوسش دارم که باز موقعیت بیست و چهار سال پیش برام تکرار شد. اینبار خب سنم به مراتب بیشتر بود و پخته تر بودم. فکر کردم آیا باید بازم جا بزنم؟ آیا باید خودمو تسلیم یه بیماری مسخره کنم؟ من اینبار راه آرزو هام رو انتخاب کردم و مطمئنم که همین دنبال کردن آرزوی حقیقی و از ته دل، بهم سلامتی رو هم برمیگردونه.


درس اخلاقی:
سعی کنید همیشه تحت هر شرایطی آرزوهاتونو دنبال کنید و براشون بجنگید! آرزوها ی حقیقی همیشه ارزششو دارن! الان در سن چهل و یک سالگی به این نتیجه رسیدم که اگه دنبال آرزوهات نری باید بری بمیری! من مرگ رو انتخاب نمیکنم و برای آرزوهام میجنگم. پس سلامتی و رضایت در تمام مراحل زندگی رو خواهم داشت! همیشه سر راه آرزوها خصوصا در این آشفته بازار وسوسه های غریبی هستن، درست مثل صدای سیرن ها در اودیسه اثر هومر، اگه تسلیم وسوسه های اونا بشی به هیچ میرسی حتی اگه همه چی داشته باشی، اگه تسلیم نشی و قوی باشی مطمئنا همه چی تو زندگی خواهی داشت. پس باید براش جنگید! پیش به سمت آرزوها!

من نمیگم چی کار کنی و نکنی. ولی زندگی جای زندگی کردنه نه جنگیدن. جنگ برای کوتاه مدت جواب میده نمیتونی کل زندگیتو توی جنگ باشی... یه چیزی را که دوس داری دنبال کن و سعی کن ارزش خودتو بهش پیوند نزنی.... تو همین الانش اینقدر درس خوندی مهندس کامپیوتری... قرار نیست وقتی مدرکتو یه دانشگاهی بهت بده بعدش مهندس بشی. همین...من نمیدونم چی میخوای و انگیزت چیه و برای همین قضاوتی نمیکنم... ولی حواست باشه آرزوهات رو با انگیزه ات برای برانگیختن تحسین بقیه اشتباه نگیری...چون اون موقع همیشه باید بترسی که بقیه یه وقتی ازت بگیرن خوش حالیتو....

اینایی که اینجا نوشتم از روی دل پرم بود و نه از روی اینکه بخوام تحسین کسی رو برانگیزم. اینا یه جور دلنوشته بود، با خودم خلوت کرده بودم، دلم میخواست فریاد بزنم ولی جایی نداشتم و این شد که یاد سابقه ی مغزیم افتادم و هر چی تو تفکرم بود رو اینجا بیان کردم. تقریبا درد دل بود. من دانشگاه میرم چون یک درس خوندن رو دوس دارم، دو اینکه خیال دارم به آرزوم برسم و دانشگاه رو راهی برای رسیدن بهش میدونم. حالا اینا مهم نیست، اینا رو از زبون یکی بشنو که زندگی خیلی جفتک زده بهش.
منم کاملا با جنگ مخالفم، البته از اون نظر که شما فکر کردی منظورم هست. جنگ در زندگی یه شخص اگه نباشه زندگیش رنگ و بو پیدا نمیکنه و من همیشه با اینکه خیلی درگیری تو زندگیم داشتم ولی همیشه این شعر مولانا رو از یاد نبردم:
اگر با من نبودش هیچ میلی
چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟
آدم همیشه باید واقع بین باشه.
شاید زندگی بهتر بگم از دید شاعرانه ی من خیلی بی رحم بوده باشه ولی باید جوابشو داد با امید و پشتکار و ازش سواری گرفت. الان اگه میخوای یه آدم رو نام ببری که با حقیقت تلخ زندگی مواجه شده این منم. اگه هر چی نوشتم از روی دل تنگم نوشتم بعد دیدم یهو زیادی تلخش کردم پایینش یه نتیجه اخلاقی نوشتم. وگرنه من احتیاج به محبت و تحسین هیچ کس ندارم. هر کسی اصولا واسه خودش زندگی میکنه.

بابا حرفهای یه دل تنگ و شکسته بود. دور از جونت شما یه همچین کثافتی تو سرت یهو سر در بیاره چه حالی میشی؟
اتفاقا میخواستم بنویسم دیشب ولی ننوشتم. من اون همه پستهای خوب اینجا گذاشتم این همه لایک نداشت که بشارت مرگم داشت. من مرگ خودمو اینجا پست کرده بودم و نزدیک ده تا سپاس ازش شده بود. واقعا که چی؟
گاهی همدیگه رو درک کنیم. و انرژی مثبت باشیم تو زندگی همدیگه. نمیخواد واسه هم تیکه پاره بشیم، همین که به بدبختیهای دیگران تمسخر نکنیم و گاهی درکشون کنیم کافیه. خصوصا تو فضای مجازی.

هر کسی از ضن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۳۵۵۸
۰۸ بهمن ۱۳۹۸, ۰۲:۲۰ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
یادش بخیر یه زمانی چقد اینجا فرق می کرد متاسفانه از محتوی تهی شده کاربرای کار بلد خوب یا رفتن یا ساکتن

think positive
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: BBumir
ارسال: #۵۳۵۵۹
۰۸ بهمن ۱۳۹۸, ۰۲:۵۰ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
پایان نامه اگه چند تا مرحله اصلی داشته باشه سه مرحله اصلی دیگه هم داره که زیاد بهش توجهی نمیشه.
مرحله «تا الان داشتم چه غلطی میکردم؟»
مرحله «دارم چه غلطی میکنم؟»
و مرحله «از این به بعد قراره چه غلطی کنم؟»

تو این سه مرحله دانشجو حالاتی شبیه به افسردگی رو تجربه میکنه و تصمیم میگیره هیچ غلطی نکنه تا از لوپ غلط کردن اون مرحله بیاد بیرون!

الان تو مرحله «دارم چه غلطی میکنم؟» هستم!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: .:tarannom:. , marvelous , Milad_Hosseini , RASPINA
ارسال: #۵۳۵۶۰
۰۸ بهمن ۱۳۹۸, ۰۷:۰۷ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۸ بهمن ۱۳۹۸ ۰۷:۱۸ ب.ظ، توسط Milad_Hosseini.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
اظهار عجز نزد ستم پیشه ابلهیست / اشک کباب موجب طغیان آتش است
صائب تبریزی

رتبه خواهی همچو خورشید از خلایق دور باش ...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: عزیز دادخواه , marvelous
ارسال: #۵۳۵۶۱
۰۹ بهمن ۱۳۹۸, ۱۲:۲۲ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
چه ت***** قشنگی خوردیم !!!
لحظه ی زیبای درک فقر خویش....
شناخت قدرت و عظمت خالق هستی....
تو چند ثانیه فقیر تر و بی پناه تر از خودمون ندیدیم .
چیزی برای برداشتن و جایی برای رفتن نداشتیم.
روزی که ما می مونیم و اعمال خوب و بدمون...
#زلزله
#تکان
#فمن_یعمل_مثقال_ذرة_خیراً_یره
#و_من_یعمل_مثقال_ذرة_شراً_یره


پ ن :
اینجا چند روزیه مدام زلزله میاد ... گفتن نکات بالا خالی از لطف نبود.

خداوندا ... کدام نقطه ی زمین، از تو خالیست که خلق تو را در آسمان می جویند؟! منصور حلاج
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۳۵۶۲
۰۹ بهمن ۱۳۹۸, ۰۱:۴۲ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۹ بهمن ۱۳۹۸ ۱۲:۲۲ ق.ظ)fo-eng نوشته شده توسط:  چه ت***** قشنگی خوردیم !!!
لحظه ی زیبای درک فقر خویش....
شناخت قدرت و عظمت خالق هستی....
تو چند ثانیه فقیر تر و بی پناه تر از خودمون ندیدیم .
چیزی برای برداشتن و جایی برای رفتن نداشتیم.
روزی که ما می مونیم و اعمال خوب و بدمون...
#زلزله
#تکان
#فمن_یعمل_مثقال_ذرة_خیراً_یره
#و_من_یعمل_مثقال_ذرة_شراً_یره


پ ن :
اینجا چند روزیه مدام زلزله میاد ... گفتن نکات بالا خالی از لطف نبود.

کجا؟
شیراز که رو ویبره هستConfused

واللَّه خَیْرٌ وَأَبْقَى
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۳۵۶۳
۰۹ بهمن ۱۳۹۸, ۰۱:۵۰ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
آخه من موندم چرا یهو همه ی نقاط ایران زلزله خیز شدن!!!! خصوصا شیراز که به نظر من اصلا به هیچ گسلی ربطی نداره و اگه زلزله خیز بود چطور این همه بناهای تاریخی سالم داره؟ همینطور اصفهان!
این زلزله ها به نظرم ساخته دست بشری هستن و تا پاسارگاد و تخت جمشید و هرچی ایران رو ایران معرفی میکنه رو نابود نکنن ول کن نیستن. چون اگه جور دیگه ای بخوان این نمادها رو خراب کنن جلوشون گرفته میشه و همینطور با سازمان یونسکو دست به یخه میشن. این مسئله زمانی به ما ثابت شد که با بولدوزر رفتن تا تخت جمشید رو خراب کنن ولی مردم شیراز (مرودشت) جلوی این دیوانگان رو گرفتن. حالا اینبار از روش تکان های پی در پی استفاده میکنن.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۳۵۶۴
۰۹ بهمن ۱۳۹۸, ۰۱:۵۴ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۹ بهمن ۱۳۹۸ ۰۱:۵۰ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  آخه من موندم چرا یهو همه ی نقاط ایران زلزله خیز شدن!!!! خصوصا شیراز که به نظر من اصلا به هیچ گسلی ربطی نداره و اگه زلزله خیز بود چطور این همه بناهای تاریخی سالم داره؟ همینطور اصفهان!
این زلزله ها به نظرم ساخته دست بشری هستن و تا پاسارگاد و تخت جمشید و هرچی ایران رو ایران معرفی میکنه رو نابود نکنن ول کن نیستن. چون اگه جور دیگه ای بخوان این نمادها رو خراب کنن جلوشون گرفته میشه و همینطور با سازمان یونسکو دست به یخه میشن. این مسئله زمانی به ما ثابت شد که با بولدوزر رفتن تا تخت جمشید رو خراب کنن ولی مردم شیراز (مرودشت) جلوی این دیوانگان رو گرفتن. حالا اینبار از روش تکان های پی در پی استفاده میکنن.

کاملا اشتباه میکنید. در نزدیکی شیراز گسل های زیادی هست که چندتاش هم فعاله. همیشه زلزله های زیادی در این مناطق رخ میداده و مربوط به سال های اخیر هم نیست.

واللَّه خَیْرٌ وَأَبْقَى
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۳۵۶۵
۰۹ بهمن ۱۳۹۸, ۰۲:۰۸ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۹ بهمن ۱۳۹۸ ۰۱:۵۴ ق.ظ)Masoud05 نوشته شده توسط:  
(09 بهمن ۱۳۹۸ ۰۱:۵۰ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  آخه من موندم چرا یهو همه ی نقاط ایران زلزله خیز شدن!!!! خصوصا شیراز که به نظر من اصلا به هیچ گسلی ربطی نداره و اگه زلزله خیز بود چطور این همه بناهای تاریخی سالم داره؟ همینطور اصفهان!
این زلزله ها به نظرم ساخته دست بشری هستن و تا پاسارگاد و تخت جمشید و هرچی ایران رو ایران معرفی میکنه رو نابود نکنن ول کن نیستن. چون اگه جور دیگه ای بخوان این نمادها رو خراب کنن جلوشون گرفته میشه و همینطور با سازمان یونسکو دست به یخه میشن. این مسئله زمانی به ما ثابت شد که با بولدوزر رفتن تا تخت جمشید رو خراب کنن ولی مردم شیراز (مرودشت) جلوی این دیوانگان رو گرفتن. حالا اینبار از روش تکان های پی در پی استفاده میکنن.

کاملا اشتباه میکنید. در نزدیکی شیراز گسل های زیادی هست که چندتاش هم فعاله. همیشه زلزله های زیادی در این مناطق رخ میداده و مربوط به سال های اخیر هم نیست.

درست، من نمیدونستم، نزدیک شیراز گسل فعال هم باشه، فکر میکردم غیر فعال هستن. چطوری یهو فعال شدن اونم این همه؟ یه چیزی کرم ریخته به زمین که اینطور داره عکس العمل نشون میده؟ شاید دلیلش اینه که تغییرات اقلیمی در ایران شروع شدن و خیلی زود هم شروع شدن! واقعا من دیگه موندم و سر در نمیارم از این قضایا. مملکت ما رسما شده مملکت بلایا و بس که دروغ بهمون گفتن دیگه هیچی رو خداییش نمیتونیم باور کنیم.
البته اومدن زلزله یه علت دیگه هم میتونه داشته باشه، الان داریم با خشکسالی روبرو میشیم، حتی این بارونهای وحشتناکی که توی برخی نقاط ایران میان باز به دلیل تغییرات اقلیمی و شروع خشکسالی هستن.
هر چی که هست، گسل یا خرابکاری ، همش از سوء مدیریته! از این مرز بوم فقط استخراج شده و هیچ رسیدگی بهش نشده، خب معلومه دچار اختلالات میشه و اینطوری میره به سمت زلزله و سیل و اینا.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۶۰,۱۶۵ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۷۳۵,۳۳۱ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۱,۲۷۱ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۶۵,۷۷۲ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۴۳۲ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۵۲۵ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۵۳۷ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۹,۴۹۱ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۲,۵۶۵ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۸,۲۰۲ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close