(۲۴ شهریور ۱۳۹۵ ۱۲:۴۵ ق.ظ)m.h.124 نوشته شده توسط: مدیر جان کجایی؟ چرا نیستی؟
هستم. منم دلم تنگ میشه. دارم با این دل تنگی مبارزه می کنم
راستی مدیر نیستم که دیگه
(۲۴ شهریور ۱۳۹۵ ۱۰:۳۴ ق.ظ)stateless نوشته شده توسط: در حالِ حاضر فکر میکنم نسلِ ما کمی تا قسمتی از سختی کشیدن فراری هست. میدونم که بیشتر مواقع زحمت میکشیم (خیلی هم زیاد) ولی دیده نمیشه و همین قدرنشناسی، شاید دردناکتر از هر رنج و مشقتِ دیگه ای باشه، اصلا هم نمیخوام مثلِ بعضی از بزرگترها بگم راحت طلب شدیم، ولی مثلِ نسلهای قبلی هم نیستیم دیگه. قبول کنیم!
به هر حال راحت طلبی که هست (مخاطب خاصی ندارم). سبک زندگی ما با گذشته ها خیلی فرق کرده. به بچه های کوچکتر اینو میگم خودشون میگن خوب شما هم با پدر و مادرتون خیلی فرق می کنید. راستم میگن. خوب اونا خیلی زحمت می کشیدند. دیروز داشتم با کسی صحبت می کردم، میگفت اصلا نمی دونم باید چیکار کنم. سرگردان شدم. خودش جواب خودش رو داد اینکه بخاطر ضعف ایمان هست که احساس سرگردانی داریم.
حالا جدای از این ها خودمم هم این فکرو دارم. خیلی زیاد دوست دارم در این باره حرف بزنم. ولی می ترسم اینجا چیزی بگم. کلی چیز نوشتم ولی نتونستم بگذارم اینجا. چیزای مختلفی از ذهنم می گذره. دوست داشتم به یکی این ها رو می گفتم.
(۲۵ شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۳۱ ق.ظ)m.h.124 نوشته شده توسط: شاید بهتر باشه بگیم عزت نفس
شاید به عزت نفس مرتبط نباشه همیشه. یکی بهم میگفت که خیلی زود رنجه. می دونستم برای چی این طوری هست. روحش خسته شده. سالیانه سال هست که با مریضی پدرش درگیره. دکتر و جراحی خسته اش کرده و الان حساس شده. شرایطی پیش میاد که گاهی این طوری میشه. یکی که با مشکلی چند ساله مواجه هست. عزیزی رو از دست داده. این ادم خیلی حساس تره. ولی به خودم می گم باید در این موقع ها که حساس میشیم حواسمون باشه کسی رو ناراحت نکنیم. اینو خیلی به خودم میگم.
ادمای احساساتی خوبند. ولی وقتی زیادی احساساتی باشی، ممکنه زود شکسته بشی. اشک بریزی. به قول پدرم اون هایی که گریه زیاد می کنند رقت قلب دارند. خودم برای همین ادم هایی که همین طوری اشکشون سرازیر میشه رو دوست می دارم.
بعضی وقتا فکر می کنم همه ی آدم ها احساساتی هستند ولی همه نمی تونند بروز بدند. بعضی ها تو خودشون می ریزند احساسات رو.
یه وقتی احساساتم درگیر شده بود، تو خیابون سرکلاس همین طوری بغضم می گرفت. این گریه ها با من مونده. ولی دوست دارم. یکی از نعمت های قشنگ خدا همین اشک ریختنه. چند روز پیش داشتم فکر می کردم چقدر چیز قشنگیه که ما در ناراحتی ها مون یا در شادی هامون یا مواقع دیگه که مثلا داریم با خدا حرف می زنیم، اشکمون سرازیر میشه. یعنی قشنگ تر از این وجود نداره. این صحنه ها رو خیلی دوست دارم.
چند روز پیش داشتم یک فایلی رو گوش میدادم یا مطلبی رو می خوندم یادم نیست دقیقا، نوشته بود که خوبه ادم عین بچه ها راحت اشکش جاری بشه. خلاصه اینم البته نوشته بود که شبیه بچه که انقدری به پدر و مادرش ایمان داره که می دونه همیشه کسی هست که پشت و پناهش هست، باشیم. یعنی منظور همون ایمان ما به خدا بود. البته عین جمله رو یادم نیست. قوی بودن در کنار احساساتی بودن چیز خوبیه.
احساسات چیز خیلی قشنگیه.