(۰۷ خرداد ۱۳۹۶ ۰۵:۱۳ ب.ظ)SamanBeigmiri نوشته شده توسط: دوس دارم یه آمپولی بهم تزریق کنن که تا دوماه دیگه ندونم چی میگذره توی دنیا . . .
----------
واقعا خیلی دوس دارم . . .
--------
۱۰ روزه با تمام وجودم اینو میخوام . . .
منم مثل شما میخوام یه مدت ندونم چی میگذره تو این دنیا ولی دلم میخواد فریز شم مثل همونایی که فریز میشن تا بلکه تو آینده اگه علم پیشرفت کرد دوباره بیدار بشن و زندگی کنن . موهام داره سفید میشه!! یه جوری باید جوونی رو سیو کرد .
خیلی دلم یه زندگی جدید میخواد. دو ماه کمه.. حداقل باید زمین صد بار دور خورشید بچرخه بعد .. چون دنیا خیلی عقب مونده ازم و تا خودشو برسونه صد سال طول میکشه.
امروز یه آدم عجیب غریب بهم نزدیک شد و دستشو آورد جلو انگار که میخواد صورتمو چنگ بزنه!! ترسیدم ولی جیغ نزدم یعنی هیچ عکس العملی نشون ندادم .. اروم یه قدم عقب رفتم اول و بعد راهمو ادامه دادم. یه جوری هم راه میرفت میپرید انگار و عینک دودی هم داشت. اشتباه یادم نمونده باشه یه پیرهن گل گلی مشکی هم تنش بود.
طرف مزاحم نبود مسلما چون تو شلوغی پیاده رو اونم تو ساعاتی که پیاده رو آدم زیاده ، کسی مزاحمت ایجاد نمیکنه اونم اینجوری. از نظر روانی هم مشکلی داشت خب اون همه آدم اونجا بود چرا مستقیم اومد سمت من و اصلا چرا عینک دودی داشت تو ساعتی که نور هم شدید نبود و چرا من از پشت همون عینک حس میکردم دقیقا داره تو چشام نگاه میکنه..
از وقتی اومدم خونه کلی درگیرم با خودم که یعنی چی..! این کی بود که من دیدم و اصلا چرا فکرم انقدر درگیر این اتفاق چند ثانیه ای شده..