زمان کنونی: ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۳:۴۹ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۲۶۹۱۱
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۱۰:۵۰ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
یکی هست که هیچ وقت مارو رها نمیکنه حتی اگه ما رهاش کنیم.

Heart
lighting
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: arezoo174 , fatemesoleimani , **sara** , crevice , amineh89 , sara9009
ارسال: #۲۶۹۱۲
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۱۲:۵۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ فروردین ۱۳۹۵ ۰۳:۰۲ ب.ظ، توسط vesta.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
چه خلوت شده، همه رفتید خوش گذرونی؟
اینجا که از دیشب بارون داره میاد

پ.ن: استخون درد و سر درد هم به علائم سرماخوردگیم اضافه شد : (((

رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی >>وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی >>وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی >>یَفْقَهُوا قَوْلِی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: arezoo174 , fatemesoleimani , Aurora , sara9009
ارسال: #۲۶۹۱۳
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۰۳:۱۰ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ فروردین ۱۳۹۵ ۰۳:۲۵ ب.ظ، توسط fatemesoleimani.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
برنامه شب کوک چقد خوبه واقعا مخصوصا مرحله فینال

یاد خدا آرام بخش دلهاست
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: soheila-zd , Parisa-SH
ارسال: #۲۶۹۱۴
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۰۳:۲۰ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ فروردین ۱۳۹۵ ۰۵:۳۹ ب.ظ، توسط codin.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۳ فروردین ۱۳۹۵ ۰۵:۴۷ ق.ظ)Somayeh_Y نوشته شده توسط:  
(12 فروردین ۱۳۹۵ ۰۷:۵۱ ب.ظ)codin نوشته شده توسط:  به صورت اتفاقی یه کتاب خوندم به اسم how to stop worrying and start living از دیل کارنگی که زندگیمو عوض کرد.

این همونه که با عنوان ؛آیین زندگی؛ به فارسی ترجمه شده؟
میشه سال نشر و عناوین یکی دو بخش اول رو بگید.
ممنون
راستش من خود کتابو خوندم. کتاب سال ۱۹۴۸ نوشته شده. اسم بخش اولش "حقایق پایه ای که در مورد نگرانی باید بدانید هست" اسم بخش دومش هم "روش های پایه ای در تحلیل نگرانی ها" اگر بازم سوالی بود در خدمتم.
بعدا نوشت : به نظرم یه نگاهی انداختم همین کتاب آیین زندگی است که در سایت زیر لینک دانلود ترجمه اش آمده است:

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.

اما در ویکی پدیا نویسنده به صورت دو کتاب مجزا آورده شده

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: diligent , Aurora , sara9009 , Somayeh_Y
ارسال: #۲۶۹۱۵
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۰۴:۵۲ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
الان دارم همزمان با گوش دادن به اهنگ به اهدافم فکر می کنم باید سایتمو پیاده سازی کنم

یاد خدا آرام بخش دلهاست
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: gogooli
ارسال: #۲۶۹۱۶
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۰۵:۵۲ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
یه چیز مسخره بگم بخندید
تازه از خواب بیدار شده بودم ..اومدم مانشت .. همین تاپیک رو داشتم میخوندم ..اصلا حواسم نبود که پیج چندم از تاپیکه..(اخرش دیدم صفحه ۱۸۸۰ اینا بود..عددش رو دقیق ندیدم) ... فکر کنم پست ها واسه همین دو سه روزه س.. Big Grin
دیدم همه از ناراحتی نتیجه کنکور میگن..اینکه خراب کردن..یکی میگفت رتبه م ۵۰ شد .. میگم خدایا رتبه چی اومده الان اینا ایجوری ناراحتن..شاید دکترایی چیزی باشه..نمیدونم که.. تاریخ پست ها رو دیدم.. یکی نوشته بود ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۴ .. به کل یادم رفت الان ۹۵ اومده...میگم یعنی چی ..چرا تاریخ اردیبهشت رو زده..چرا ۲۲ اردیبهشت.. ازمون هفدهم عه..
اصلا امروز چندمه..نکنه گیج زدم این چند روزه رو ..ازمون از دستم رفته...

یعنی نزدیک بود سکته کنم. :|
چرا با من اینطور میکنید اخه.. فکر کنم زیاد از حد استرس دارم Big Grin

دل من اینجاست .. توی یه گوشه دور ولی نزدیک..
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: crevice , NP-Cσмρℓєтє
ارسال: #۲۶۹۱۷
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۰۶:۰۲ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۳ فروردین ۱۳۹۵ ۱۲:۵۲ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط:  پ.ن: استخون درد و سر درد هم به علائم سرماخوردگیم اضافه شد : (((
آنفلونزا نیست؟ سرماخوردگی که استخوان درد نداره. شاید علایم تب باشه. به هر حال از درگاه ایزدی طلب شفای عاجل داریم.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: diligent , vesta
ارسال: #۲۶۹۱۸
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۰۷:۵۵ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
یه سوال (شاید یه کم عجیب!): میشه یه نفر کارایی (یا بهتره بگم شغل ها) که کامپیوتریا می تونن مرتبط با رشته شون داشته باشن، لیست کنه...Confused

+ فکرکنم علایم آدمای به پوچی رسیده رو داااارم...

وقتی درباره تو حرف می زنم
صورتم را
دوست دارم...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۲۶۹۱۹
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۰۸:۱۱ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۳ فروردین ۱۳۹۵ ۰۷:۵۵ ب.ظ)urania نوشته شده توسط:  یه سوال (شاید یه کم عجیب!): میشه یه نفر کارایی (یا بهتره بگم شغل ها) که کامپیوتریا می تونن مرتبط با رشته شون داشته باشن، لیست کنه...Confused
در مورد گرایش نرم افزار یک مهندس نرم افزار می تونه در هرکدام از مراحل تحلیل، طراحی، پیاده سازی، نگهداری و تست کار کنه...
مثل: تحلیلگر سیستم، طراح نرم افزار، DBA، معمار نرم افزار، برنامه نویس (حالا به هر زبانی)،..
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SepidehP
ارسال: #۲۶۹۲۰
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۰۹:۱۷ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
شبکه، سیس ادمین، کارای مربوط به توسعه نرم افزار، میکروکنترلر، کارای مربوط به هوش مصنوعی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SepidehP
ارسال: #۲۶۹۲۱
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۱۰:۳۲ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
بچه هاسلام چطوزی یه مطلبمو که اینجا نوشتم و١٠٠٠ صفحه قبله بیارم

تنبلی دزد آرزوهاست...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۲۶۹۲۲
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۱۰:۵۷ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۳ فروردین ۱۳۹۵ ۱۰:۳۲ ب.ظ)ریحان نوشته شده توسط:  بچه هاسلام چطوزی یه مطلبمو که اینجا نوشتم و١٠٠٠ صفحه قبله بیارم

برو اینجا


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.


جستجو بر پایه‌ی نام کاربری ریحان

نمایش نتایج به شکل ارسال

جستجو در انجمن‌ها "سرگرمی رو انتخاب کن"

فک کنم همینا کافی باشه
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: gogooli
ارسال: #۲۶۹۲۳
۱۳ فروردین ۱۳۹۵, ۱۱:۰۲ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
هوا چه سرد شده!!

همه در حسرت یک پروازند؛
من به پرواز نمی اندیشم؛
به تو می اندیشم؛
تو که زیباتر از اندیشه یک پروازی..
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: sara9009 , **sara** , tabassomesayna , gogooli
ارسال: #۲۶۹۲۴
۱۴ فروردین ۱۳۹۵, ۰۱:۱۸ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
جیغ دست هوراااااااااااا عید تموم شد
آخیییییییییییییییییییش راحت شدیییم Big GrinBig GrinBig Grin
والاااااااا خود عید که هورا نداره ولی تموم شدنش صد البته
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: sara9009 , Iranian Wizard , Ms. Saba , ele
ارسال: #۲۶۹۲۵
۱۴ فروردین ۱۳۹۵, ۰۳:۴۶ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ ۰۳:۵۳ ق.ظ، توسط Behnam‌.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
تعطیلات ۹۵ رو چگونه گذراندید؟
به سختی.

آقا ما چارشنبه ۲۶ اسفند رسیدیم خونه. بعد ۱ فروردین هم ددلاین چکیده‌ی یه کنفرانس بود و ۸ فروردین هم ددلاین اصل مقاله. بعد امسال EPFL برگزار میکنه و شاخ بازی در آورده بودند تأکید مؤکد کرده بودند که تمدید نمیشه.
خلاصه تا ددلاین نهایی ۱۱ روز وقت بود و من بودم یه تعداد داده‌ی خام و لاغیر. در واقع ایده از خودم بود که شده بود پایان‌نامه‌ی ارشد یه نفر دیگه اما مشکل اول این بود که مطابق انتظار، یه سری چیزها رو بهبود داده بودیم ولی ریپورت کردنِ مستقیم اون‌ها دردی رو دوا نمیکرد، به قول خارجی‌ها how to sell the garbage خیلی مهم‌تر از اصل مقاله هست، چیزی که توو ایران ۹۹درصد دانشجوها بلد نیستند. منم سال قبل خیلی سرم شلوغ بود، نتونسته بودم روی این قضیه (جزئیات مقاله و اینکه داده ها رو چجوری ریپورت کنیم) تمرکز کنم. خوشبختانه امکان تغییر چکیده بعد از سابمیشن بود، لذا با اعداد فرضی و پارامترهای الکی (مثلاً احتمال رخداد خطا رو ۲۰ درصد کم می‌کنیم!) چکیده رو دم ددلاین فرستادیم رفت. موند ۷ روز. بعد من نشستم این ۷ روز دیدم این چیزی که ما بهبود دادیم یه چیز دهن پر کن هست ولی اصلاً و ابداً درصد خطا رو کم نمیکنه، همینطوری خام ریپورت کنیم هم ضایعست. بعد با اون گروه آلمان که کارآموزی رفته بودم و تخصصشون این هست صحبت کردم گفتند آره اینی که تو میگی رو یک سال تمام ذهن ما رو درگیر کرده بود!
از ۱ فرودین تا ۵ فروردین ساعت ۴ ظهر از اتاقم تکون نخوردم (مگر به صرف ناهار شام، حتی دو فقره ناهار رو آوردند اتاقم :دی) و اونقده شبیه‌سازی spice انجام دادم اثر انگشتام سابیده شد (از موس استفاده نمیکنم و با تاچ کار میکنم). بعد شد ساعت ۴ روز ۵ فروردین که قول داده بودم مامان اینا رو ببرم مشهد! بعد چون مامانم گفته بود قم و ری و اینا هم بریم خب نمیشد با هواپیما و قطار بریم، با ماشین رفتیم (۱۵۰۰ کیلومتر از تبریز تا مشهد!). من طول راه فقط و فقط به این فکر میکردم که رسیدم چجوری ۶ تا ۸ صفحه بنویسم. با توقف در اینور اونور، بعد از ۳۰ ساعت، بامداد شنبه رسیدیم. داداشم که سرما خورده بود بردم مسیر حرم رو یاد مامانم دادم و پیتیکو پیتیکو برگشتم اتاق و شروع کردم با سرعتِ تمام نوشتن. قسمت کارهای پیشین که سرچ کردن و اینا میخواست رو قبلا خودم خونده بودم و حفظی نوشتم، فقط اعداد اینا رو نگا کردم به مقاله‌هاشون. هر بخش رو مینوشتم و ایمیل میکردم واسه استادم و همچنین اون گروه آلمان واسه چک کردن ایرادات و ... اینا هم واسه اینکه پیش هم آبروداری کنند روی هم رفته ۴۲۸ تا کامنت دادند (الان شمردم از روی PDF) که بعضاً اختلاف سلیقه هم بود چون اینا که همدیگه رو نمیدیدند که اول با هم هماهنگ کنند. البته دم استادم گرم که وقتی کامنت میده دقیقاً به فرمت latex مینویسه تا کپی پیست کنم، هر چند که مثلاً وقتی قرار بود فونت یه نمودار رو بزرگتر کنم کلی وقت میبره چون excel محورها و اینا ضایع میکنه، مجبورم با یه نرم‌افزاری دستی درست کنم.
بعد خوشبختانه ددلاین AoE بود، یعنی وقتی میگن ۲۷ مارس AoE (Anywhere on Earth) تا وقتی که هر جایی از کره‌ی زمین هنوز ۲۷ مارس هست، شما وقت دارید. دیرترین جایی هم که ۲۷ مارس تووش تموم میشه یه جزیره اون سر کره‌ی زمین هست که ۱۶ ساعت از ایران عقب‌تر هست، یعنی عملاً به زمان ما میشد تا ساعت ۱۶ دوشنبه ۹ فروردین.

فرستادیم رفت و از استراحت بین دو نیمه استفاده کردم رفتم یه چرخی زدم و چیز میز خریدیم و اینا که استادم زنگ زد تا ۳۰ مارس AoE تمدید شده (یعنی تا ۵شنبه ۱۲ فروردین ۱۶ ظهر) و بیا کار فلان نفر رو هم بفرستیم، اون زحمتش رو کشیده و حالا ما هم یه زحمتی بکشیم. ایده ی این رو هم خودم داده بودم و به جزئیات آشنا بودم و الا قبول نمیکردم. از طرفی هم احساس کردم شاید خوب نباشه مالِ یکی رو فرستادیم ولی اون یکی رو نه. تووی سایت خودش ننوشته که تمدید شده، شرط میبندم خودش رابطه‌ای چیزی پیدا کرده بود. بعدش گفت در راه مسافرت هست ولی ۱۲ شب میرسه مقصد و بعدش اوکیه. ضمناً چکیده‌ی این مقاله رو همینجوری فرستاده بودیم که کار از محکم کاری عیب نمیکنه، و الا اگه نفرستاده بودیم نمیشد مقاله رو فرستاد.
خب من دیدم ۶۴ ساعت وقت داریم و برگشتنی ۲۴ ساعت توو راه باشم و بعدش هم ۱۰ ساعت باید استراحت کنم که خستگیم در بره، دوباره پیتیکو پیتیکو یه بلیط هواپیما واسه ۴شنبه صبح پیدا کردم و هماهنگ کردم که من زودتر برگردم. بعدش رفتم لابی و شروع کردم به نوشتن. یعنی یک خط هم به جز چکیده‌اش ننوشته بودم تا اون موقع. دم استادم دوباره گرم یه سری مقاله به عنوان کارهای پیشین فرستاد (چون theme مقاله رو عوض کرده بودیم و نمیشد از کارهای پیشین که توو سمینار بود استفاده کرد، زیاد ربطی نداشتند). یک راست تا بامداد چارشنبه نوشتم و بعدش آخرین بار رفتم حرم و مامانم اینا رو راه انداختم با ماشین اومدند و خودم نشستم تا ۷ صبح نوشتم (پرواز ۸ بود). بعد تبریز بارونی بود هواپیما دو ساعت تأخیر داشت، همونجا روو کاغذ سرخط چیزایی که باید در ادامه بنویسم رو مشخص کردم. توو هواپیما تا رسیدم خوابم برد با اینکه ظاهراً یه توله تا خود تبریز جیغ زده بود و همه شاکی بودند ولی من خوابم برده بود.
رسیدم خونه دوباره نوشتم و نوشتم و ناهار هم وقت نبود یه نیمرو خوردم و شب هم فوری یه همبرگر گرفتم. ساعتای ۱۲ شب سردرد و دندون درد شروع شد که دارو هم دندون دردم رو خوب نکرد چون بخاطر فشار عصبی بود نه خود دندون. دوباره ۴ صبح یه قرص دیگه خوردم و همینطور ۱۰ صبح یکی دیگه! این وسط ۲۰ مین خوابم برده بود پشت لپتاپ که یهو پریدم ولی همین ۲۰ مین یه خورده حالم رو خوب کرده بود. بعد مامان اینا هم رسیده بودند ولی ناهار نرفتم باهاشون بخورم چون همه‌ش چند ساعت مونده بود. صبحونه هم نخورده بودم. استادم هم نمیدونم کجا بود اینترنت گوشی‌ش خط نمیداد، میگفت ۲ ساعت رانندگی کردم به نقطه‌ای رسیدم که اینترنتم خط میده. هر بخش رو که مینوشتم ارسال میکردم کامنت میداد و عوض میکردم و دوباره و دوباره... داداشم از خواب بیدار شد میوه پوست کند آورد یه خورده سیاهیِ چشمام درست شد. ساعت ۴ و نیم شد ولی نبستند (اغلب یکی دو ساعت حاشیه‌ی امنیت میذارن). بعد اینترنت استادم هم تموم شد، زنگ زده بود تلفنی کامنت‌ها رو اعمال میکردم. رفتم ناهار خوردم و از بس خسته بودم خوابم نمیبرد (به جز هواپیما حدود ۶۴ ساعت یا بیشتر بود نخوابیده بودم)، یه خورده چرخیدم اومدم ۱۷ ساعت خوابیدم ولی خب توو ۶۴ ساعت از ۰ تا ۱۰۰ یه مقاله‌ی ۸ صفحه‌ای شامل نمودار و شکل و پیدا کردن منبع واسه خزعبلات و ... رو رد دادیم رفت.

!Don't Give Up
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Saman , همیلا , Pure Liveliness , diligent , gogooli , fatemesoleimani , crevice , Ms. Saba , sara9009 , arezoo174 , ele , vesta , arefeh.hp , zhid , M3t30r


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۵۶,۳۵۰ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۶۱۹,۵۶۹ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۰,۴۶۲ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۳۴,۶۰۳ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۱۸۵ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۳۳۴ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۳۴۳ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۸,۵۱۱ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۱,۳۰۲ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۷,۶۵۴ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close