(۲۹ مهر ۱۳۹۳ ۱۲:۱۸ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: (29 مهر ۱۳۹۳ ۱۲:۴۱ ق.ظ)vesta نوشته شده توسط: استادم بهم زنگ زد نتونستم جوابشو بدم... خیلی بد شد
خیلی وقته بهش گزارش نمیدم اما خب بهش گفته بودم یه مدت کار نمیکنم، میخواستم یه هفته دیگه بهش زنگ بزنم
خیلی زشت شد، خجالت میکشم الان بگم هیچ کاری نکردم، اون اولا منو به بچه های سال بالایش مثال میزد که خیلی اکتیوم، خدایی خیلی پیگیر بودم. خودشم دانشجو نمیگرفت ولی من رو قبول کرد... الان بهش بگم چی خدایا فردا زنگ میزنم خودت آبرومو حفظ کن
به استادم زنگ زدم، خیلی خجالت کشیدم، گفت بخاطر این زنگ زدم که برات یه سری آذوقه خوب پیدا کردم.... خدایا شکرت. خیلی منبع کم داشتم براش، هر چیم میخوندم میشد یه پاراگراف که اونم مربوط به گفته های یه فرد مطرح تو اون حوزه بود
حالا باید بشینم یه مرور کنم و پنج شنبه برم استادمو ببینم و منابع رو ازش بگیرم
فهمید خیلی ناراحتم چون زیاد کار نکردم، گفت حالا اشکال نداره اگر کار نکردی، بیا تا توضیح بهت بدم وکارات زودتر پیش بره
واااااااااااااااااااااای خدا
خدا از این استادا نصیب ما هم کنه من که چهار سال در حسرت یه استاد علمی بودم
یکی که سطحش بالا باشه و ما را به یه جهتی سوق بده
وقتی هم با استاد ا کار داشتیم باید تو راهرو ها دنبالشون می دویدم
یعنی نمیشد یه دقیقه وایسه...
من که اگر استاد شدم به جای گرفتن کلاسای فشرده یه دو ساعتی وقت میذاشتم تا دانشجو ها بیان اشکالاشون را مطرح کنن