نقل قول: واقعا یه چیزایی میگه من نمیتونم درک کنم.!!!!!!! خیلییی تفاوتها زیاده...بیش از حد...
نمی خوام جواب دوستمون رو بدم . فقط می خوام یک تجربه شخصی رو بگم . خلاصه ما از بعضی ها لااقل ۲ تا پیرهن بیشتر پاره کردیم
شاید مادربزرگ این جمع محسوب بشیم
پیرو صحبتهای نقل قول شده منم یک مدتی خیلی این چیزها ذهنم رو درگیر کرده بود . خیلی مواقع حرف مادرم رو نمی فهمیدم. اما وقتی یک جا بهم ثابت شد مامانم الکی نیست که بعضی چیزا رو گوشزد می کنه و واقعا حق با اوست دیگه از اون به بعد واقعا حرفش برام سنده. حتی حرفهاییش رو که درک نمی کنم هم برام سنده. چون مطمئنم اون با تجربه تر از منه. و هزار راه نرفته منو رفته . (البته گاهی یه چیزی رو اینقدر میگه میگه میگه که من به مرض دیوا... می رسم
اما مادره و احترامش واجب. البته گاهی هم از کوره در می رم و یقینا چند دقیقه بعد به دنبال منت کشی می رم
چون اصلا نمی تونم ببینم مامانم ازم ناراحت باشه)
یک چیز دیگه هم که منو آرام می کنه اینه که واقعا یک روزی نشستم با خودم دو دو تا چهارتا کردم دیدم خدا مگه ما رو خلق نکرده ؟ خوب پدر و مادر ما رو هم خدا خلق کرده دیگه . خوب ! اون روزی که داشت ما رو یک نسل بعد از پدر و مادرهامون خلق می کرد حتما می دونست این تفاوت نسلها، تفاوت ایده ها و درک رو ایجاد می کنه ، مگه نه ؟ می دونست وقتی من در ۱۰ سالگی با آتاری دستی بازی می کنم بابام در ۳۰ -۴۰ سالگی تازه تلویزیون رنگی رو خواهد دید و شاید وقتی من عین فر فره با کامپیوتر کار می کنم مادرم فراموش خواهد کرد عینکی که به گردنش آویزونه رو کجا گذاشته و می دونست پدرم در یک مکالمه کوتاه ۴ بار از من راه انجام یک کار ساده رو خواهد پرسید و وقتی من عصبانی شدم خواهد گفت خوب این راهو از اول می گفتی ! حتی روزی که من رو خلق می کرد می دونست فرزندان من قبل از اینکه من تصمیم بگیرم چیزی را به ایشان بیاموزم در کشاکش تکنولوژی یاد خواهند گرفت ... با این حال گفت بعد از اطاعت از خدا اطاعت از پدر و مادر واجب هست مگر در موارد خلاف دین خدا . خوب پس حتما حکمتی داره و ما باید ببینیم در این اختلافاتی که با پدر و مادرمون داریم خدا چی رو می خواد به ما یاد بده. مگه غیر اینه که خدا رب العالمینه ! و برای همه بندگانش برنامه آموزشی خاص خود اونها رو تدوین کرده ؟!
پرحرفی کردم ببخشید