(۱۱ خرداد ۱۳۹۷ ۰۵:۴۳ ب.ظ)Metoo نوشته شده توسط: (11 خرداد ۱۳۹۷ ۰۴:۳۳ ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: (11 خرداد ۱۳۹۷ ۱۰:۲۷ ق.ظ)Metoo نوشته شده توسط: این روزها بغضی تو گلومه, قلبم مچاله شده, اتفاق تازه ای نیست ولی دردش هر بار تازه است. هر توییت رو که میخونم با تک تک سلول های بدنم با تک تک اعصابم درد و رنج و غمشو حس میکنم.
سلام. بنظر من این اتفاق ناخوشایندی که برات اتفاق افتاده را به کسی مثل دوست صمیمی بگو. اینکه سالهاس مخفی اش کرده بیشتر بهت فشار روحی میاد. گفتنش خیلی تخلیه روحی ات میکنه. دوست صمیمی که بتونی براش ماجرا را بگی خیلی میتونه تسکین دهنده دل آزرده ات باشه.
بعد هم اتفاقی بود که نامردی کردن ولی شما بیشتر از این نمک روی زخم خودت نپاش. با ماجرا کنار بیا هرچند میدونم خیلی سخته. به آینده خودت امیدوار باش شما میتونی شرایط خوبی برای خودت رقم بزنی. اینکه فکر میکنی نمیتونی دیگه ازدواج کنی از ذهنت بیرون کن. اتفاقی که برات افتاده را با فردی که باهاش آشنا میشی در میان بگذار و فکر نکن از طرف همه طرد بشی. من فکر میکنم بیشتر فشار روحی بخاطر تنهایی و منزوی شدن خودت باعث شده شرایط را برای خودت تلخ کنی. من نمیگم اتفاق کمی بوده ولی باید قدرتمندتر از قبل حرکت کنی. از ناامیدی دور بشو و مطالب امیدوارکننده و انگیزشی بخون.
یکی از مهمترین ضربه هایی که بهم خورده اینه که اعتماد کردن سخت و تقریبا غیر ممکن شده, برای من مساله ای نیست اما اگر روزی این راز فاش بشه خانواده ام ضربه بیشتری می خورن.
منزوی نیستم, با خنده باهاش جنگیدم من اون همکلاسی بودم به بقیه روحیه میداد و میخندوندشون, در واقع این طوری به خودم تسلی میدادم تا اونا.
حتی اگر بخوام بگم هم کلی زمان میبره که بتونم حداقل اعتمادی به اون آدم پیدا کنم و بعد معلوم نیست چه واکنشی ببینم و چه پیامدهایی داشته باشه, آدمی که بعد مدتها که بهش علاقه مند شدی و تونستی اعتماد کنی بهش, رهات کنه یا نه بگه میپذیرم ولی یه روزی کنایه ای بزنه یا هر چی. ریسکشو یه بار به جون خریدم و هرگز تکرار نمیکنم.
خیلی ها باهام همدردی کردن ولی تا حالا حتی یه نفرم نبوده که حس کنم درد منو فهید, این خوشحالم میکنه چون برام این معنا رو داره که اونا تو دوران رشدشون مثل من آسیب ندیدن. یه چیزایی دیگه جبران نمیشه ولی میشه جلوی اتفاقای شوم بعدی رو گرفت.
از خوندن مطلبتون خیلی ناراحت شدم. واقعیت اینه اگر اینجا یکی توییت کنه و هشتگ بزنه سخته باهاش همدردی کنم چون خیلی ها دروغ میگن و نمیخوان مسئولیت کارشونو بپذیرن (اگر جدی باشه میتونن شکایت کنن و قانون پدر در میاره واقعا. نمونش داستان لری نصار و تیم ژیمیناستیک آمریکا).
اما توی ایران.... واقعا درکتون میکنم میکنم که نمیتونید دردتونو به کسی بگید... اتفاقات بد توی زندگی همه آدم ها هست ولی همش به بزرگی این موضوعات نیستند. به نظرم برید پیش یه روانشناس و سعی کنید از این داستان عبور کنید. یادتون نره شما مسئول زندگی خودتون هستید در نهایت باید از ذهنیتی که شما قربانی شدید رها بشید. هنوز میتونید پیشرفت کنید. نزارید این اتفاق زندگی شما را تعریف کنه. میدونم گفتنش سادس ولی گزینه دیگه ای وجود نداره...
راستی به عنوان یک آقا بهتون بگم واقعا فکر نمیکنم اگر این داستان را برای یک آقا بگید باعث بشه رهاتون کنه یا ذهنیتش عوض بشه. البته اگر آدم منطقی و دور از تعصبی باشه...