زمان کنونی: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۱:۵۲ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۴۵۳۷۶
۱۰ خرداد ۱۳۹۷, ۰۳:۴۶ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انصرافم گزینه خوبیه
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: kilookiloo
ارسال: #۴۵۳۷۷
۱۰ خرداد ۱۳۹۷, ۰۴:۰۲ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
هرکی با ما دَرافتاد وَرافتاد Big GrinCool
اِخراج به کام Sleepy

آدم های کوچک و حقیر با عقده های بزرگ ترسناکند،
زیرا از صدمه زدن به دیگران...
هراسی ندارند!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۵۳۷۸
۱۰ خرداد ۱۳۹۷, ۰۴:۱۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۰ خرداد ۱۳۹۷ ۰۴:۱۶ ب.ظ، توسط Riemann.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۰ خرداد ۱۳۹۷ ۰۳:۴۶ ب.ظ)pioneer01 نوشته شده توسط:  انصرافم گزینه خوبیه
جراتشو نداری : )

+ دست پختم روز به روز داره بهتر میشه !
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: big cloud
ارسال: #۴۵۳۷۹
۱۰ خرداد ۱۳۹۷, ۰۶:۵۸ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۰ خرداد ۱۳۹۷ ۰۳:۴۶ ب.ظ)pioneer01 نوشته شده توسط:  انصرافم گزینه خوبیه
واقعا خوبه بعضی وقتا . من پارسال از دانشگاه انصراف دادم و پشیمون هم نیستم Big Grin
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: big cloud
ارسال: #۴۵۳۸۰
۱۰ خرداد ۱۳۹۷, ۰۸:۱۷ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۶ خرداد ۱۳۹۷ ۰۹:۱۲ ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط:  منم ایضا !
(۱۰ خرداد ۱۳۹۷ ۰۴:۱۲ ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط:  جراتشو نداری : )
احیاناً شما ایضاً..؟ Tongue

آدم های کوچک و حقیر با عقده های بزرگ ترسناکند،
زیرا از صدمه زدن به دیگران...
هراسی ندارند!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Riemann
ارسال: #۴۵۳۸۱
۱۰ خرداد ۱۳۹۷, ۰۹:۴۷ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
کابر Reiman داشتم راجع به گرایش الگوریتم و محاسبات تحقیق میکردم مثل اینکه شما هم دنبالش بودید Big Grin رفتید این گرایشو یا چیز دیگه ؟ اگه رفتید خوشحال میشم تجربه تونو بگید
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۵۳۸۲
۱۰ خرداد ۱۳۹۷, ۱۰:۱۶ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
اینکه تو دفترچه نوشته دانشگاه تهران محل تحصیل پردیس فنی مهندسی ینی دقیقا کجا؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۵۳۸۳
۱۱ خرداد ۱۳۹۷, ۱۰:۲۷ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
این روزها بغضی تو گلومه, قلبم مچاله شده, اتفاق تازه ای نیست ولی دردش هر بار تازه است. هر توییت رو که میخونم با تک تک سلول های بدنم با تک تک اعصابم درد و رنج و غمشو حس میکنم.
میبینم که خیلی های تجربه های خیلی تلختر از تجربه من داشتن ولی تجربه من هم خیلی تلختر از توان تحملم بود. من هیچ گناهی نداشتم جز این که یه بچه بودم که پدر و مادرش فکر میکردن میتونن به بستگانشون اعتماد کنن, فکر میکردن فقط باید مواظب غریبه ها بود. هر چند که از غریبه ها هم در امان نبودم. اما وقتی یه آشنا, یه فامیل باشه دردش خیلی خیلی بیشتره. شاید هیچ وقت کسی این دردو نفهمه مگه این که خودش هم قربانی باشه که کاش هیچ کس هیچ وقت نفهمه.
سالها گذشت انقدر گشتم و خوندم تا تونستم خودمو باور کنم که تو بیگناه بودی, تو بچه بودی, ضعیف و ناتوان, حتی نمیفهمیدی چه اتفاقی داره میافته, حتی انقد کوچیک که پدر و مادرت فکر نمیکردن تو اون سن برات اتفاق بیافته. به خودم میگفتم تو مواظب باش , اگه کوتاهی شد در حق تو, اگه اشتباه شد تو نباید بذاری تکرار شه, اما خود احمقم هم روش مسخره ای که سالها یاد گرفته بودم تکرار کردم, وقتی اون دختر کوچولو معصوم بهم اعتماد کرد و خواست بگه بهم تو همون جمله اول بهش گفتم هیس. لعنت به من, خودمو بارها و بارها سرزنش کردم ولی خب زمان به عقب برنمیگرده.
تو تمام این سالها خودم تنهایی زجر کشیدم کسی رو نداشتم که بتونم باهاش حرف بزنم کسی که بهش اعتماد کنم اون بعدا از این راز سو استفاده نکنه یا نه اصلا آدم خوبیه ولی خوب بودن دلیل نمیشه که بتونه درک کنه اون درد و عذاب ابدی رو.
مجبور بودم خودم همدرد خودم باشم تو تموم سالهایی که مجبور بودم اون آدم رو تحمل کنم, چندین بار دیگه تکرار کرد, اما هر بار بیشتر مقاومت کردم تا بالاخره تو دبیرستان تونستم ازش خلاص شم. درس خوندم یه رشته خوب قبول شدم بازم بیشتر درس خوندم رتبه ارشدم زیر ۲۰ شدولی اون درد هست. تا همیشه تا ابد. درد تنهایی تحمل کردنش هم سخت و سخت تر کرد ماجرا رو, تا زمانی که آدمای شجاعی پیدا شدن که تونستن تجربه تلخشوتو به زبون بیارن, از خوندن هر کدومشون درد کشیدم تموم اون لحظه های نفرت انگیز برام زنده شد. ولی همین که دیدم تنها نیستم انگار یه نقطه روشنی بود همین که دیدم خیلی هامون تونستیم به اندازه کافی قوی بشیم که جون به در ببریم. به این فکر میکنم که اگر این تجربه تلخ نبود چقدر میتونستم موفق ترباشم, شادتر باشم, بهتر زندگی کنم. به گریه های بی صدام و به کابوس های شبانه ام به ترسم از کمترین تماس فیزیکی حتی از طرف مادرم, بی به اعتمادی که تا همیشه باهام هست به این که هرگز نمی تونم ازدواج کنم, هرگز کودکی نخواهم داشت. به این که وسواس گرفتم, افسردگی گرفتم, همیشه به خودکشی فکر کردم,لایه های درد خیلی زیاده خیلی بیش از اون که بشه به زبون آورد. مشاور رفتم, دارو گرفتم, درد کم میشه ولی از بین نمیره شاید فقط مرگ شفاست.
یه روزی منم اینجا آدم فعالی بودم, ماه ها بود نبودم, دلم میخواست من هم از دردم بگم, یاد اینجا افتادم, اینجا آدمای جوون هستن و اگر قراری تغییری به وجود بیاد باید از جوونا شروع بشه.
از عمق وجودم دعا میکنم هرگز هرگز کسی این دردو تجربه نکنه, از تون خواهش میکنم بیشتر حواستون به بچه ها باشه, فرزندان آینده تون, بچه های فامیل حتی بچه های کار. با والدینی که میشناسین صحبت کنین که به بچه هاشون آگاهی بدن بهشون بگن اگه اتفاقی افتاد اپنا مقصر نیستن که میتونن اعتماد کنن بدونه ترس از تنبیه یا هر پیامد ناخوشایندی حرفشونو بزنن.
. همیشه این درد بوده ولی همیشه با هیس و ترس از آبرو قایم شده, بیاییم یه کاری بکنیم, تو کلام تو شوخیا, تو توهینا تو کری های فوتبالی از این عبارات استفاده نکنیم. این کمترین کاریه که میشه کرد . و خیلی کارهای مفید دیگه که خودتون میتونین سرچ کنین درموردشون.
خیلی طولانی و بد نوشتم, میبخشید ولی ازتون خواهش میکنم بخونید و در حد توانتون تلاش کنید که این ماجرا براش قربانی دیگه ای نباشه. فقط بچه ها نیستن, فقط دخترا نیستن, فقط خوشگلا نیستن, فقط ضعیفا نیستن, هر کسی میتونه قربانی بعدی باشه و هر کسی میتونه متجاوز بعدی بشه حتی فلان استاد موسیقی, بهمان نقاش بزرگ, بیسار بازیگر که نقش خدا رو بازی کرده, تا معلم مدرسه تا دایی تا عمو تا برادر تا پدر. تا حتی در پوشش ازدواج.
شاید خیلی ها باور نکن, حتی مسخره کنن, بد و بیراه بگن اما حتی یک نفرم نجات پیدا کنه, ارزششو داره,
بیاین نذاریم قربانی بعدی وجود داشته باشه, بیاین قربانی های قبلی رو حمایت کنیم, تحقیرشون نکنیم, به اندازه کافی خودشون تو شرایط سخت هستن.
مشاهده‌ی وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: sanaz777 , MarkLand , diligent , RASPINA , Avril89 , free soul , crevice , قاصدک۲۳ , hadis_engineer
ارسال: #۴۵۳۸۴
۱۱ خرداد ۱۳۹۷, ۱۲:۴۸ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۱ خرداد ۱۳۹۷ ۱۲:۵۳ ب.ظ، توسط sanaz777.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
نمیدونم دیگه کجای این دنیا گناه مردان (مرد؟) رو میندازن گردن هر آدم دیگه‌ای حتی خود قربانی! اگه اینجوری نمیپوشیدی! اگه فلان جا نمیرفتی! اگه اونجوری نمیخندیدی! اگه اونجوری آرایش نمیکردی! اگه دیر وقت نمیرفتی! اگه یکی دیگه تو فضای مجازی برهنه نمیشد(!!!) اگه اگه اگه .... من و شمایی که حال اونها رو تجربه نکردیم چطور میتونیم انقدر ساده نظر بدیم! دیگه حالم داره از این طرز تفکر و سایر تفکرات احمقانه بهم میخوره. باید رفت

Stop talking. Start walking
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Metoo
ارسال: #۴۵۳۸۵
۱۱ خرداد ۱۳۹۷, ۰۱:۰۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۱ خرداد ۱۳۹۷ ۰۱:۰۸ ب.ظ، توسط Metoo.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۱ خرداد ۱۳۹۷ ۱۱:۲۳ ق.ظ)BashirXm نوشته شده توسط:  وقتی حریم خصوصی بخوبی برای بچه تعریف نشه و مهارت گفتگو و ابراز وجود(بدون ترس و در سایه اعتماد متقابل) رو هم بهش یاد ندن اینجوری میشه خوب. البته ادم اگه سالم باشه روابطش با جنس مخالف متناسب با خودشه، نه در قالبای بچه یا همجنس که حال ادمو بهم میزنه. متاسفانه برهنگی و شل گرفتن حریم خصوصی توی بعضی خانواده ها هستش و خودشونم مقصرن تا حد زیادی. دیدم که طرف آشناست بچش میخاد بره دستشویی جلو برادر خواهر بزگترش کلا لختش میکنن که بره دستشویی :/ به اسم اینکه بچه راحت باشه یا اینکه کثیف نکنه لباسشو و خانم لباسشو عوض نکنه یا هرچی ...
دیگه مث زمان ماها بعضیا مراعات نمیکنن اخه
من تو دورانی این اتفاق برام افتاد که اتفاقا تو دوران اوج رعایت بود, هنوز خیلی از تموم شدن جنگ نگذشته بود. به ما یاد داده بودن بچه خوب اونه که حرف گوش کن باشه. همیشه حق با بزرگتره و از این مزخرفات. اون ادم سالها به آزارش ادامه داد و فک نکنم من تها قربانیش بوده باشم حتی هیچ وقت جرات نکردم از بقیه حتی غیر مستقیم چیزی بپرسم, این اتفاق روز اولی که افتاد اون آدم مجرد بود ولی تا زمانی که دو تا بچه هم داشت ادامه داد به کارش, تا روزی که بالاخره یاد گرفتم چطوری خلاص شم.

(۱۱ خرداد ۱۳۹۷ ۱۲:۴۸ ب.ظ)sanaz777 نوشته شده توسط:  نمیدونم دیگه کجای این دنیا گناه مردان (مرد؟) رو میندازن گردن هر آدم دیگه‌ای حتی خود قربانی! اگه اینجوری نمیپوشیدی! اگه فلان جا نمیرفتی! اگه اونجوری نمیخندیدی! اگه اونجوری آرایش نمیکردی! اگه دیر وقت نمیرفتی! اگه یکی دیگه تو فضای مجازی برهنه نمیشد(!!!) اگه اگه اگه .... من و شمایی که حال اونها رو تجربه نکردیم چطور میتونیم انقدر ساده نظر بدیم! دیگه حالم داره از این طرز تفکر و سایر تفکرات احمقانه بهم میخوره. باید رفت
راستش اگر بخونین میبینی که زنان هم میتون متجاوز باشن و مردان هم میتونن قربانی باشن. ولی درسته تو جامعه قربانی مقصره, نه تنها حمایت نمیشه بلکه تحقیر و سرزنش هم به درداش اضافه میشه, تهمتها به سمت اون برمیگرده. ولی از یه جایی باید درست شه, از یه جایی به بعد من باید نترسم از این که بگم کسی آزارم میده, اگه از تماس کسی که تو تاکسی کنارم نشسته آزار میبینم جرات اعتراض داشتم باشم نه از ترس شنیدن کرم از درخته و این اراجیف, تو سکوت زجر بکشم کاری که من سالها کردم. شاید اگر اینترنت نبود من هنوزم یاد نگرفته بودم اعتراض کنم. هنوز هم خیلی ها جرات اعتراض به خودشون نمیدن, این که به چشم مقصر ببینت در حالکی کاملا بی تقصیر بودی خودش یه قسمت مهم از درداست.
مشاهده‌ی وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: free soul
ارسال: #۴۵۳۸۶
۱۱ خرداد ۱۳۹۷, ۰۱:۴۹ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
برخی از نویسنده‏‏‏‏ ‏های کتابهای امید بخش مثل لوییز هی تجربیات تلخ داشتن اما تونستن خودشون رو پیدا کنند و به بقیه هم کمک کردن

think positive
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۵۳۸۷
۱۱ خرداد ۱۳۹۷, ۰۲:۰۳ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
مکتبخونه یه بخش جدید راه انداخته به اسم "همایش‌ها و رویدادها". مطالب جالبی داره.

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: kilookiloo
ارسال: #۴۵۳۸۸
۱۱ خرداد ۱۳۹۷, ۰۲:۱۷ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۱ خرداد ۱۳۹۷ ۰۱:۴۹ ب.ظ)MarkLand نوشته شده توسط:  برخی از نویسنده‏‏‏‏ ‏های کتابهای امید بخش مثل لوییز هی تجربیات تلخ داشتن اما تونستن خودشون رو پیدا کنند و به بقیه هم کمک کردن

فرهنگ اون جامعه متفاوته کامل, الان اپرا یه آدم موفقه تو اون کشور ولی فک نکنم اینجا سرنپشت خوبی در انتظارش بود. شاید یه روز مردم اینجا هم تلاش بیشتری کنن برای حمایت از کسی که آسیب دیده ولی خیلی راهه تا اون روز, آدمای خوب هم هستن ولی اکثریت هنوزم تفکر قدیم خودشونو دارن پنهانکاری و سرزنش
مشاهده‌ی وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۵۳۸۹
۱۱ خرداد ۱۳۹۷, ۰۳:۳۶ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۱ خرداد ۱۳۹۷ ۱۲:۴۸ ب.ظ)sanaz777 نوشته شده توسط:  باید رفت
کجا؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۴۵۳۹۰
۱۱ خرداد ۱۳۹۷, ۰۴:۳۳ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۱۱ خرداد ۱۳۹۷ ۱۰:۲۷ ق.ظ)Metoo نوشته شده توسط:  این روزها بغضی تو گلومه, قلبم مچاله شده, اتفاق تازه ای نیست ولی دردش هر بار تازه است. هر توییت رو که میخونم با تک تک سلول های بدنم با تک تک اعصابم درد و رنج و غمشو حس میکنم.

سلام. بنظر من این اتفاق ناخوشایندی که برات اتفاق افتاده را به کسی مثل دوست صمیمی بگو. اینکه سالهاس مخفی اش کرده بیشتر بهت فشار روحی میاد. گفتنش خیلی تخلیه روحی ات میکنه. دوست صمیمی که بتونی براش ماجرا را بگی خیلی میتونه تسکین دهنده دل آزرده ات باشه.
بعد هم اتفاقی بود که نامردی کردن ولی شما بیشتر از این نمک روی زخم خودت نپاش. با ماجرا کنار بیا هرچند میدونم خیلی سخته. به آینده خودت امیدوار باش شما میتونی شرایط خوبی برای خودت رقم بزنی. اینکه فکر میکنی نمیتونی دیگه ازدواج کنی از ذهنت بیرون کن. اتفاقی که برات افتاده را با فردی که باهاش آشنا میشی در میان بگذار و فکر نکن از طرف همه طرد بشی. من فکر میکنم بیشتر فشار روحی بخاطر تنهایی و منزوی شدن خودت باعث شده شرایط را برای خودت تلخ کنی. من نمیگم اتفاق کمی بوده ولی باید قدرتمندتر از قبل حرکت کنی. از ناامیدی دور بشو و مطالب امیدوارکننده و انگیزشی بخون.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: nlp@2015 , Avril89 , Metoo , قاصدک۲۳


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۵۶,۴۳۵ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۶۱۹,۹۵۰ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۰,۴۶۷ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۳۴,۷۸۴ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۱۹۲ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۳۴۱ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۳۵۲ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۸,۵۲۶ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۱,۳۲۴ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۷,۶۶۰ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close