زمان کنونی: ۰۷ دى ۱۴۰۳, ۰۱:۴۱ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۲۵۳۳۶
۰۲ دى ۱۳۹۴, ۱۲:۲۴ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۲ دى ۱۳۹۴ ۱۲:۲۵ ب.ظ، توسط fo-eng.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۲ دى ۱۳۹۴ ۱۱:۵۱ ق.ظ)Aurora نوشته شده توسط:  من اوایل که درسم تموم شده بود یه جستجوی برای شرکتای دانش بنیان تو شهر خودم انجام دادم دیدم یه شرکت نرم افزاری اونجا مستقره. رفتم حضوری ببینیم چطوریه دیدم فقط یه نفره داخل شرکت نشسته. بعد پرسیدم متوجه شدم این شرکت کاراش تو تهرانه بعد اینجا اینا چکار می کردند نمی دونم ولی انگار که اینا یه نمایندگی باشن.

Heart

عزیزم فکر نمی کنید بالاخره آدمی باید از ی جایی شروع کنه!
از نوشتن همون برتامه طراحی سایت خیلی خیلی مبتدی! من نظرم اینه که بهتره آدم از یک جایی شروع کنه تا بتونه به ایده آلش برسه. واقعا جامعه طوری نیست که دیگه مثل قدیم ها بریم حتی از بهترین دانشگاه ها هم مدرک بگیریم و بگن بفرما بیایید من ریاست این بخش رو بهتون میدم! خب در جامعه ما عمدتا روابط بر ضوابط ارجعیت داره پس بهتره بتونیم یک تصمیم کلی بگیریم.
یادمه زرنگ ترین دانشجوی ما یک زمانی بعد از فارغ التحصیلیش پشت یک میز نشسته بود و پرینت می گیرفت و یا حتی پروژه های دانشجویی برای بچه ها می نوشت .. چند روز پیش توی TV گویا نشونش دادن که جز نخبه شده یا اختراع داشته و همچین چیزی بعدم یک بزرگ الان زیر دستشه!
خب وقتی اینها رو می بینم متوجه میشم بهتره از یک جایی شروع کرد که البته بهشم علاقمند باشی. بعد کم کم به ایده آلت می رسی.
خود منم برای رسیدن به ایده آلم کلی تلاش کردم و الان شاهد پیشرفتش هستم، کند هست ولی جای امیدواری دارد!

خداوندا ... کدام نقطه ی زمین، از تو خالیست که خلق تو را در آسمان می جویند؟! منصور حلاج
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۲۵۳۳۷
۰۲ دى ۱۳۹۴, ۰۱:۲۰ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
من به دعای خیر مادرم ایمان داشتم
اونقدر ایمان، که میدونستم دعاش میتونه تقدیر رو تغییر بده...
(سریال کیمیا)

Angel
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: mohaddeseh70 , RASPINA
ارسال: #۲۵۳۳۸
۰۲ دى ۱۳۹۴, ۰۲:۵۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ مهر ۱۳۹۶ ۰۶:۳۸ ب.ظ، توسط RangiRangi.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
.........
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: RASPINA
ارسال: #۲۵۳۳۹
۰۲ دى ۱۳۹۴, ۰۶:۲۶ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
بعضیا هم متولد شدن برای زدن حرفهای ناامید کننده و توی ذوق آدم زن

Sent from my SM-N9005 using Tapatalk
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: khordad.girl , Bahar_HS
ارسال: #۲۵۳۴۰
۰۲ دى ۱۳۹۴, ۰۷:۴۰ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۲ دى ۱۳۹۴ ۰۸:۵۴ ق.ظ)A L I نوشته شده توسط:  چند درصد نخبه ها یی که میرن در سطحی هستن که تو دانشگاههای طراز اول دنیا بتونن کار کنن و مثلا" میشن خانم میرزا خانی .البته که واقعا" اینجور افراد نمیبایست بمونن . ولی باید پذیرفت که از ۱۹۰۰۰ نفری که از قشر تحصیلکرده در سال از ایران میرن شاید ده نفرشون هم اینجوری نباشن. و اون ۱۸۹۹۰ نفر مثل من باشن.Tongue

یه جای مشکل به این برمیگرده که هر کسی که میره لزوماً نخبه نیست. دامنه‌ی نخبگی رو اونقده گسترده کردند که دیگه هر کسی با مدرک ارشد میشه نخبه. توو اواخر کار یکی از دولت‌ها که دیگه هر کی یه مقاله‌ی فارسی داخلی توو یه کنفرانس زپرتی میداد هم نخبه میشد (البته الان هم امتیازبندی‌ش دست کمی نداره ولی بهتر شده). پس بهتره بگید چند درصد "کسانی" که میرن در سطح بالا هستند.

و اما از بین نخبه‌های واقعی که میرن، که من بهشون geek میگم، خب دانشگاه‌های برتر مگه چقدر کرسی استادی دارند که برای همه جا باشه. مخصوصاً که ۲۰۰ تا کشور توو دنیا داریم و از هر کدوم ۵۰ تا نخبه هم بره میشه ۱۰ هزار تا. لزوماً همه‌شون که دلشون نمیخواد استاد بشن. اغلب وارد شرکت‌های کوچک یا بزرگ میشن، وارد قسمت توسعه و تحقیق میشن و ... آدم اسمی ازشون نمیشنوه (مخصوصاً که کارها و پروژه‌ها دیگه سیستم محور شده و نمیشه گفت یک شخص خاص موفق شده) ولی شاید از یه استاد هم تأثیر بیشتری روی پیشرفت علم داشته باشند. اما درصدی هم نگاه کنیم، باز مثلاً توو یه دانشکده‌ی ۲۰ نفره، میشه یه استاد ایرانی پیدا کرد (با اینکه شرایط استاد شدن برای مهاجران مخصوصاً ایرانی سخت‌تر هست به لحاظ فاندینگ و ...). پس به طور میانگین به نظرم بهتر از بقیه کار کردند.

به هر حال در مورد این ارقامتون موافق نیستم. میگم، اول باید دایره‌ی نخبگی رو محدود کرد تا اون ۱۹۰۰۰ نفر، بشه ۱۹۰ نفر نخبه. اینطوری مشکل حل میشه و دیگه نمیشه گفت سطح نخبه‌ها پائین هست. دوم حداقل ۲۰ ۳۰ نفر رو خودم میتونم معرفی کنم که وارد شرکت‌های بزرگی مثل گوگل و اینتل و ... شدند که خب احتمالش هست بعداً کرسی استادی هم بگیرند (چون لزوماً بلافاصه وارد پست‌های آکادمیک نمیشن). بعضی‌هاشون هم با اینکه استعدادش رو داشتند ولی یه زندگی راحت و کار خوب و بدون دغدغه رو ترجیح دادند به نخبه بودن و اختراع و از این شاخه به اون شاخه پریدن.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: m450ud , A L I , Parisa-SH , Pure Liveliness , rz.gh
ارسال: #۲۵۳۴۱
۰۲ دى ۱۳۹۴, ۰۸:۰۴ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
۲۴ آبان ماه ۹۴ (اولین برف پاییزی و خوشحالی بچه ها)

[تصویر:  393369_0xk1_imag0055.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: RASPINA , samane .gh , A L I , amineh89 , arefeh.hp , **sara** , khordad.girl , soheila-zd , Bahar_HS
ارسال: #۲۵۳۴۲
۰۲ دى ۱۳۹۴, ۰۹:۴۶ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۲ دى ۱۳۹۴ ۰۹:۵۲ ب.ظ، توسط A L I.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۲ دى ۱۳۹۴ ۰۷:۴۰ ب.ظ)behnam5670 نوشته شده توسط:  به هر حال در مورد این ارقامتون موافق نیستم. میگم، اول باید دایره‌ی نخبگی رو محدود کرد تا اون ۱۹۰۰۰ نفر، بشه ۱۹۰ نفر نخبه. اینطوری مشکل حل میشه و دیگه نمیشه گفت سطح نخبه‌ها پائین هست. دوم حداقل ۲۰ ۳۰ نفر رو خودم میتونم معرفی کنم که وارد شرکت‌های بزرگی مثل گوگل و اینتل و ... شدند که خب احتمالش هست بعداً کرسی استادی هم بگیرند (چون لزوماً بلافاصه وارد پست‌های آکادمیک نمیشن). بعضی‌هاشون هم با اینکه استعدادش رو داشتند ولی یه زندگی راحت و کار خوب و بدون دغدغه رو ترجیح دادند به نخبه بودن و اختراع و از این شاخه به اون شاخه پریدن.
خیلی جملات آخرتون را نفهمیدم.
ارقام از من نیست. ارقامی است که معاونت علمی ریاست جمهوری منتشر کرده که سالیانه از ایران ۱۹۰۰۰ نفر برای ادامه تحصیل میرن خارج از کشور و اینکه ایران از این نظر دهمین کشور دنیاست.
یادم میاد که در زمان دولت قبل دکتر سهراب پور که قبلا" رئیس دانشگاه شریف بود و معاون سازمان حمایت از نخبگان تعریفی را از نخبگی ارائه کرد که بموجب اون هزاران نفر از کسانیکه عضو بنیاد نخبگان هستند از نخبگی خارج میشدند.
مثلا" همین الآن اگه یکی رتبه زیر صد کنکور سراسری باشه عضو بنیاد نخبگان میشه. Big GrinTongueاین چه ملاکیه آخه!!!!
یا این اختراعات بدرد نخور که یه مدتی مد شده بود مثلا" بچه دبیرستانی داروی ضد سوختگی میساخت و نخبه میشد. نمیگم نخبه بودن حتما" مدرک دانشگاهی میخواد ولی مثلا" برای من قابل هضم نبود که اینهمه کارخانه داروسازی با اینهمه ازمایشگاه و لابراتوار و اینهمه دانشمند علم شیمی ,را میشه دور زد و با معلومات دبیرستان و بدون نیاز بهیچ آزمایشگاهی تو خونه مون داروسازی کنیم. عجیب تر اینکه اینها ثبت شده و بعضیا ده بiO?? تا از اینجور اختراعات دارند و عضو بنیاد ملی نخبگان هستند و ماهیانه پول میگیرند.
حالا از اعتماد بنفس کاذب وحشتناکشون هم که نمیشه چیزی گفتSad
از طرفی بنظرم مثلا" هر کی ایرانیه تو گوگله یا تو ناساست حتما" نخبه است. ما یه دوستی داریم که از یه دانشگاه خیلی ..... در مالزی دکترا گرفته. تا وقتی هم اینجا بود هیچ اثری از نخبگی در وجودش یافت نمیشد.یعنی نه علاقه ای نه ابتکاری و نه حتی تکلیف و پروژ ه های درسی. Big GrinTongue
الآن ایشان مدتیه رفته گوگل روی پروژ ه ای برای پست داکش کار میکنه.
امیدوارم هر کی نخبه است قدر نخبگی خودش را بدونه و موفق باشه.

(۰۲ دى ۱۳۹۴ ۱۱:۵۹ ق.ظ)clint نوشته شده توسط:  قبول دارم انگیزه های مادی،زیر ساخت مناسب ،از همه مهم تر قوانینی که از یک نوآوری حمایت کند در پذیرش یک خلاقیت تاثیر گذاره اما خوب خلاقیت در جامعه ای ظهور پیدا میکنه که احساس نیاز به تغییر وجود داشته باشد فرض کنید شما یک سیستم CDSS(سیستم تصمیم یار بالینی )رو طراحی کردید( این مثال رو زدم چون قبلا"گفتید که به این حوزه علاقه دارید ) توی بیمارستان ها ی ایران به این جور سیستم ها حداقل تا چند سال آینده نیازی نیست ،پزشک احساس نیاز نمیکنه چون به تخصص خودش ایمان داره ،هیچ قانونی هم حمایت نمیکنه زیر ساختش هم وجود نداره خوب تصمیم شما به عنوان یک فرد خلاق کار آفرین چیه؟ایران می مونید یا مهاجرت میکنید به کشوری که بیمارستان هاش برای اینکه اعتبار سنجی بشن باید از این سیستم ها استفاده کنند
در ضمن من آقا نیستم
یک قسمت سخت کار همینه که گفتید.
یعنی اینکه بتونید احساس نیاز به کاری که میکنید را ایجاد کنید. دیر یا زود تکنولوژی مرزها را طی میکنه و میرسه اینجا. اونوقت همین کار را یه واسطه یا دلال میکنه و میره از انور میخره میاد اینجا میفروشه.
اگه شما اینکار را نکنید او اینکار را میکنه و سودش نصیب او میشه. همچین هم این افراد پیگیرندو بازاریابی میکنن که هر کی ندونه فکر میکنه این چیزی که این وارد کرده از نون شب واجب تره. جالب اینکه زحمتش را خارجیه کشیده و این بازاریابها قیافه اش را میگیرن. Big GrinTongue

امروز اولین چهارشنبه زمستون بود.

چشم بهم بزنیم آخرین چهارشنبه زمستون یا همون چهارشنبه آخر سال میشه . که شب قبلش چهارشنبه سوریه.

بقول اون خواننده معروف .....:
این غافله عمر عجب میگذرد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۲۵۳۴۳
۰۲ دى ۱۳۹۴, ۰۹:۵۴ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
اینم از اون بحثاست

فقط شروع کردن کافی نیست
با قدرت ادامه بده...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: gogooli
ارسال: #۲۵۳۴۴
۰۲ دى ۱۳۹۴, ۱۱:۱۷ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۲ دى ۱۳۹۴ ۱۱:۲۴ ب.ظ، توسط Behnam‌.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۲ دى ۱۳۹۴ ۰۹:۴۶ ب.ظ)A L I نوشته شده توسط:  ارقام از من نیست. ارقامی است که معاونت علمی ریاست جمهوری منتشر کرده که سالیانه از ایران ۱۹۰۰۰ نفر برای ادامه تحصیل میرن خارج از کشور و اینکه ایران از این نظر دهمین کشور دنیاست.

نه با ۱۹ هزارش که مشکلی ندارم ولی اینکه گفتید ۱۰ نفرشون درست حسابی هستند رو دیگه خیلی دست پائین گفتید. خب یه سری که همینجا هم کارشون درست هست، مسلماً وقتی امکانات بیشتر خواهند داشت کارشون بهتر هم جلو میره. یه سری هم بعد از رفتن تازه استعدادشون شکوفا میشه!
آها ایشون رو نمیدونم که تحت چه عنوان و مسئولیتی وارد گوگل شده و امیدوارم که لااقل جزو گروه دومی که گفتم باشه و موفق بشه اما گزینش گوگل سخت هست و واسه کارهای R&D اغلب فارغ‌التحصیل از ۱۰ دانشگاه برتر میگیره به هر حال سالی دویست هزار دلار میده حداقل.

ماجرای جذاب درایور شبکه رو میذارم الان تا به تعریف واحدی از نخبه برسن همه :')

(۰۲ دى ۱۳۹۴ ۰۹:۵۴ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط:  اینم از اون بحثاست
من از شما معذرت میخوام که وسط بحث پربار شلغم و نیمه، وقفه‌ی علمی انداختیم.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Riemann , m450ud , Pure Liveliness
ارسال: #۲۵۳۴۵
۰۳ دى ۱۳۹۴, ۰۳:۵۴ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
این متن رو از فیسبوک بهداد اسفهبد برداشتم که خوندنش خالی از لطف نیست. دکتری و احتمالاً ارشد رو دانشگاه تورنتو خونده و الان گوگل کار میکنه. توو متن به یه علی آقا اشاره شده. کوچه‌ی بغل شریف یه ساندویچی هست که به سگ‌پز معروفه. همین علی آقا هست. یه ساندویج داره که از ژامبون تنوری و قارچ و پنیر و اینا تشکیل شده که بهش میگن ساندویچ بهداد. اخیراً کشف شد که مبدع‌ش همین بهداد بوده که اونقدر رفته و این ساندویج مخصوص خودش رو سفارش داده و بعداً دوستاش هم گفتند یه "بهداد" بده و ... که انتشار پیدا کرده و الان همه میگن یه بهداد بده! البته یه ساندویچ نیما هم داره فکر کنم منتهی نمیشناسم اون کی بوده.

حوالیِ سالِ ۱۳۸۰ بود. من سالِ اول / دوّم بودم. من و روزبهِ پورنادر تو مرکز محاسباتِ دانشگاهِ شریف رو پروژه‌ی فارسی‌وب کار می‌کردیم. پنج‌شنبه‌روزی به ما یه کامپیوترِ جدید دادن که از ماشین‌هایی که داشتیم خیلی بهتر بود. تنها چیزی که گفتند این بود که قبل از اینکه پلمب‌ش رو بشکونین، تِست کنین اگه خرابه پس بفرستیم. تست کردیم، درایوِ فلاپی‌ش خراب بود، ولی برامون مهم نبود.
مهم این بود که کارتِ شبکه‌ش درایور نیاز داشت و درایور روی فلاپی بود، و البته روی اینترنت هم بود، ولی رویِ خودِ ماشین نصب نبود و موجود نبود، در نتیجه به شبکه نمی‌تونستیم وصل شیم و کارتِ شبکه رو نمی‌تونستیم تست کنیم و یعنی نمی‌تونستیم پلمب رو بشکونیم و هارددیسک‌هامون رو بذاریم و خلاصه باید تا شنبه صبر می‌کردیم که یا ماشین رو پس بفرستیم، یا یه نفر که سی‌دی‌رایتِر داره پیدا کنیم این فایلِ DLL درایور رو روی سی‌دی بزنیم که بتونیم رو ماشین نصب کنیم. خلاصه فاز نمی‌داد. نیمه‌شب بود و ما کِرم‌مون گرفته بود که ماشین رو راه بندازیم تا صبح و جمعه بشینیم پاش و حالِش رو ببریم.
گفتیم چه کنیم چه نکنیم، وات توو دوو وات نات توو دوو، یادِ یه تکنولوژیِ ماقبلِ کارتِ شبکه افتادیم: کابلِ لینک. خودِ کابل رو که نداشتیم ولی گفتیم درست کنیم. کابلِ لینکِ سریال ۴ / ۵ تا سیم بیشتر نمی‌خواد. جزئیاتش تو راهنمای Quick Basic بود! یه تیکه سیمِ شبکه رو لُخت کردیم و کردیم تو سولاخای پورتِ سریالِ ماشینه و یه ماشین دیگه، ولی نتونستیم ارتباط برقرار کنیم. احتمالن به خاطرِ این بود که ویندوز ۲۰۰۰ یا اون حدود داشتیم، و می‌خواستیم با nc تحتِ DOS لینک کنیم که احتمالا ویندوزِ ۲۰۰۰ اینا دوست ندارن، لاقل نه بدونِ تشریفات. به‌هرحال، از کابلِ لینکِ ناداشته هم ناامید شدیم.
گفتیم تایپ کنیم. هر دو هم تاچ‌تایپیست بودیم و زیپ‌شده‌ی فایل ۴۰ کیلوبایت بود؛ چیزی نیست. تِست زدیم؛ اولا که ۴۰ک میشه ۸۰ک مبنای ۱۶ (hex)، و ۸۰ک میشه ۴۰ صفحه‌ی پر از اون صفحه‌های DOS. دوّم اینکه، با متوسط سرعتِ ۲۰۰ حرف در دقیقه، میشه ۴۰۰ دقیقه، یعنی ۷ ساعت! تازه بدونِ استراحت و به شرطِ اینکه اونی که قراره بخونه دهنش کف نکنه خفه شه! سِیُّم و مهم‌ترین اینکه، اون ۲۰۰ حرف‌دردقیقه سرعتِ تایپِ متنِ انگلیسی هست که شدیدن «زائد» (redundant) است، نه داده‌ی عملا تصادفی (خروجیِ زیپ)! خلاصه اینم خورد تو دیفال.
دیگه راهِ استانداردی نمونده بود. نیمه‌شب شده بود و وقتِ این بود که بیخیال شیم بریم بخوابیم. امّا علی‌آقا هم دیگه بسته بود و کلّا فاز نمی‌داد کوتاه بیایم. رفتم پشتِ ماشین رو وارسی کردن، ببینم سولاخ دیگه چی داره! چیزی که جای انگول کردن داشته باشه یکی بیشتر پیدا نکردم، ولی همون یکی آمّا جای انگول داشت: کارتِ صدا!
یه نگاه انداختم اونور اتاق رو میزِ بچه‌ها از این بلندگو جدیدا بود که ساب‌ووفر داشت. کابلِ ورودیِ صدا از کامپیوتر به این ساب‌ووفِرها از هردو طرف جدا میشد و کلّه‌گی‌ش متقارن بود. رفتم کندم کابل رو آوردم، یک سر زدم تو خروجیِ صدای ماشین بغلی، اون یکی سر تو ورودیِ صدای ماشینِ موردِ نظر. خلاصه ۵۰٪ِ قضیه حل شد، موند نرم‌افزار! یا به عبارتی موند درایور برا کارتِ صدا-تبدیل‌شده‌به-شبکه‌مون، که باهاش درایورِ کارتِ شبکه‌ی واقعی رو منتقل کنیم. «We need to go deeper»
خُب اوّل گفتم ظرفیتِ انتقال صدا رو برقرار و تست کنیم. یه هایده اون‌ور با Windows Media Player پخش کردیم، این‌ور با Windows Voice Recorder ضبط کردیم. درست اومد و پخش شد. تنظیمات ضبط رو هم گذاشتیم ۴۴۱۰۰هرتز مونو ۸بیت. فایل خروجی هم WAV بود که یه هِدِرِ ساده‌ست و داده‌ی خام. این از این.
به عنوانِ المپیادیِ متعهد CD توربوپاسکال و ابزارهای متفرقه همیشه همرام بود. کامپایلر رو راه انداختیم رو هر دو سیستم.
قسمت بعد تبدیلِ داده‌ی ورودی (فایلِ زیپ‌شده‌ی درایورِ شبکه) به فایلِ صوتی بود برای انتقال، و البته دریافت و بازیافت‌ش طرفِ دیگر!
یه گوگلِ مختصر کردم (اون موقع هنوز «گوگل کردن» واردِ لغت‌نامه نشده بود!) و ۳۰ خط کد نوشتم که به ازای هر بیت (bit) از فایل ورودی، ۱۰۰ تا نمونه‌ی (sample) خروجی تولید کنه: اگه بیتِ ورودی صفر بود، خروجی همه صفر، وگرنه خروجی نُتِ «لا» مرجع، یعنی موجِ سینوسی با فرکانس ۴۴۰ هرتز. این از این.
یه جمله تست زدیم، فرستادیم اونور. روزبه اونور نشسته بود پشتِ پاسکال و من دیکته می‌کردم براش. گفت من بیلمیرم چیکارش کنه این داده رو، گفتم تو تایپ کن: یه مشتق میگیریم اول: اختلاف هر نمونه با قبلیش رو حساب کن؛ بعد اگه قدرمطلقش از ۴ بزرگ‌تر بود بنویس یک، وگرنه بنویس صفر. بعد هر صد تا نمونه رو بگیر، «اکثریت» (majority) بگیر و بنویس تو خروجی. این میشه داده‌ی ما، اگه همه چی مثِ آدمیزاد بی‌نقص(!!) منتقل می‌شد این جواب بود. «اگه»...
مشکلِ اول این بود که ابتدای داده رو از کجا پیدا کنیم. در نتیجه یه چندین بیت ۰ و یه ۱ سرِ داده گذاشتم که علامتِ شروع باشه،و تو دیکُدِر (decoder) دنبالِ این الگو گشتم. مشکلِ دوم این بود که دو سه بیت درست دیکُد میشد بعد گاطی‌پاتی میشد. برای اینکه قابلیتِ اطمینان بالا بره، هر بیت رو کردم ۲۰۰ نمونه به جای ۱۰۰ تا، و برای تسهیلِ تقطیع (!!) هر طرفِ هر بیت ۱۰۰ تا نمونه هم صفر زدم. اون طرف هنوز همون مثِ قبل دیکُد می‌کردیم، ولی حالا برای هر بیت، چهار بیت می‌رسید که انتظار داشتیم اولی و آخری صفر باشن (جداکننده‌ها)، و دوتا وسطی داده‌مون، و انتظار داشتیم دوتاشون یه مقدار داشته باشن. توی کد ولی، اگه هرکدوم از وسطی‌ها روشن بود، خروجی رو روشن اعلام می‌کردیم.
تِست زدیم. چند کلمه می‌رفت بعد قاطی می‌شد. برای اینکه بفهمم چه خبره، قبل از اون تبدیلِ آخر، خروجی رو با حروفِ ۰ و ۱ نوشتم و نگاه کردم. دیدم این ترکیبی که باید چنین جوری باشه:
۰۱۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱۱۰۰۱۱۰
۰۱۱۰۰۱۱۰۰۱۱۰۰۱۱۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۱۱۰۰۰۰۰۰۱۱۰۰۱۱۰
۰۰۰۰۰۱۱۰۰۱۱۰۰۰۰۰۰۱۱۰
...
یعنی از هر چهارتا، اولی و آخری صفر باشه و دوتا وسط یه‌جور، بعد از چند خط شیفت پیدا میکنه، یعنی مثلا میشه:
۰۱۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱۱۰۰۱۱۰
۰۱۱۰۰۱۱۰۰۱۱۰۰۱۱۰۰۰۰۰
۰۰۰۰۰۱۱۰۰۰۰۰۰۱۱۰۰۱۱۰
۰۰۰۰۰۱۱۰۰۱۱۰۰۰۰۰۰۱۱۰
۰۰۰۰۱۱۰۰۱۱۰۰۱۱۰۰۰۰۰۰
۱۱۰۰۰۰۰۰۱۱۰۰۰۰۰۰۱۱۰۰
...
این معنی‌ش اینه که فرکانس کارتِ صدای ماشینی که می‌خونه، با اونی که ضبط می‌کنه هردو دقیقن ۴۴۱۰۰ هرتز نیست. در واقع که خوب هیچ‌کدوم دقیقا اون نیست، ولی به‌هرحال، این‌که فرکانسِ دوتا فرق فیل‌کالینززججگگ‌ایناف که ما باید تو درایورِمون لحاظ کنیم.
اون جداکننده‌ها که اضافه کرده بودیم و الکی زمانِ صدا رو دوبرابر کرده بودن حالا به کار میان: از هر چهار حرف، اولی و آخریش باید صفر باشه. دیکُدِر رو دست زدم که هروقت غیر از این دید خودش رو تنظیم کنه. یعنی اگه حرف اول خدای‌ناکرده یک بود، بفهمه که تُند رفته و حرفِ دوّم رو خونده عملا، پس یه حرف کم‌تر بخونه، و برعکس برای حرفِ چهارم.
با این کار چند جمله تست‌مون بی‌نقص رفت، پس «رفتیم که داشته‌باشیم» درایورِ شبکه رو! یه حسابِ سرانگشتی:
۴۰ * ۱۰۲۴ * ۸ * ۱۰۰ * ۴ ÷ ۴۴۱۰۰ ÷ ۶۰ ≈ ۵۰
پنجاه دقه چُرت زدیم تا ماشینِ اوّل براش خوند و ماشینِ دوّم با جون و دل نُت ورداشت و به یاد سپُرد. فایل رو گرفتیم، آن‌زیپ کردیم، وا نشد، خطا داد. حالا چی؟!
یه وارسیِ چشمی کردیم فایل رو تو nc، دیدیم کلیت‌ش درست منتقل شده و اول و آخرش هم می‌خونه، پس نشستیم غلط‌هاشو درآریم! نشستیم دونفری پای دو ماشین، من دیکته کردم، دوتایی تایپ کردیم: ۲۰ خط کد که یه فایل و دو تا عددِ شروع و پایان بگیره و جمعِ بایت‌های فایل از شروع تا پایان رو بنویسه.
بعد شروع کردیم به جستجوی دودوئیِ بایت‌هایی که فایلِ من با روزبه فرق داشت... اینطور که من یه شروع و پایان می‌گفتم، جمعش رو با هم مقایسه می‌کردیم، اگه فرق داشت بازه رو دو نیم میکردیم و از اول (recurse).
در کل سه بیت غلط یافتیم؛ با دست درست کردیم و فایل آن‌زیپ شد. درایورِ شبکه نصب و کارتِ شبکه تِست شد! کابلِ صدا رو به بلندگویی که بهش تعلق داشت برگردوندیم، ماشینِ جدیدمون رو خاموش کردیم، چاییِ آخر رو زدیم، و چون دیگه ۷ِ صبح شده بود، از مرکز زدیم بیرون که بریم بخوابیم.
این بود ماجرای درایوِرِ شبکه. چند نکته‌ی آموزشی از این داستان به نظرِ من (پس از پونزده سال) درباره‌ی حل کردنِ مسئله:

۱. من نه مامانم تاحالا درایورِ مودِم نوشته بود نه بابام نه درسش رو خونده بودم نه چیزی، روزبه هم احتمالا همین‌طور. ولی با برخوردِ سیستماتیک، مسئله رو خورد کردیم به تیکه‌هایی که هرکدوم رو می‌دونستیم چه‌جوری حل کنیم.
۲. هنگام دیباگ کردنِ یه مسئله، شدیدا کمک می‌کنه اگه بتونی ویژوآلیزِیشِنِ (visualization) درست درآری. در اینجور مواقع، قدرتِ سیستمِ بینائیِ انسان تو کسری از ثانیه ناشی به درکی میشه که بدونِ این روش می‌تونه به‌دست‌آوردنش ساعت‌ها طول بکشه.
۳. شاید خیلی پایه‌ای تر، مهمّه که یاد بگیرین هر بار که گفتین «کار نمیکنه»، چجوری پیش برین. در واقع همیشه این کار به این می‌انجامه که قسمتی که کار نمیکنه رو به تکه‌های متعدد تقسیم کنین و یکی‌یکی اون‌ها رو تست کنین تا دایره‌ی ظنّ رو کاهش بدین تا وقتی که مشکل بدیهی بشه.
۴. هر راه‌حلّی یه مصالحه (tradeoff) هست. در این مورد، ما بینِ پیچیدگی و درنتیجه زمانِ پیاده‌سازیِ الگوریتم‌های coder و decoder از یک‌طرف، و طولِ فایلِ صوتیِ حاصل تعادل برقرار کردیم. طوری که وقتی راه‌حل به جایی رسید که فایلِ صوتی پنجاه دقیقه شد، به جای اینکه سه ساعت وقت بذاریم از پنجاه دقیقه بکنیم‌ش ۵ دقیقه، قبول کردیم که سریع‌تره که همین ۵۰دقه‌ای رو بفرستیم بره. لازم نبود کوتاه‌ترین باشه، لازم بود فقط به‌اندازه‌ی کافی کوتاه باشه!
یه گریزی هم این وسط بزنم: دوستی داشتیم که تو شرکتش ترجیحن دانشگاه آزادی استخدام می‌کرد و شریفی استخدام نمیکرد، پرسیدیم چرا، گفت چون شریفیه یه مسئله میدی بهش میگی دوهفته‌ای حل کن، بعدِ یه هفته حل میکنه میاره، بعدِ یه هفته دیگه میاره دو برابر سریع‌ترش کرده، بعدِ یه هفته دیگه میاره دو برابر کوچیک‌ترش کرده، بعدِ یه هفته دیگه میاره دو برابر قوی‌ترش کرده، ... دانشگاه آزادیه یه مسئله میدی بهش میگی دوهفته‌ای حل کن، بعدِ دو هفته میاره تحویل میده مسئله‌ی بعد رو میگیره میره. :'))
۵. ابزارِ درست رو داشتن فرقِ بینِ موفقیت و شکسته. خیلی‌ها رو میبینم که یه خروار کد رو می‌خوان دیباگ کنن، بعد اصلا ابزار و محیطِ اجرا و خلاصه مقدماتِ اینکه بتونن مسئله رو بشکونن به اجزای کوچیک‌تر ندارن. فقط می‌تونن کُلِّش رو اجرا کنن و بگن «کار نمی‌کنه».
نکته: اگه به طورِ روزمرّه با کامپیوتر سروکار دارین، ابزار نوشتن باید یکی از عادات‌تون باشه. حالا ابزار می‌تونه ماکروی اِکسل باشه یا اسکریپتِ شِل یا پایتون یا کدِ سی. می‌تونه یه‌بارمصرف باشه، یا بیست سال استفاده شه. می‌تونه فقط مالِ شما بمونه، یا هزاران کاربر پیدا کنه.
۶. در نهایت، شاید تایپ می‌کردیم هم همونقدر طول می‌کشید. و اصلا مهم نبود تا شنبه نفهمیم کارتِ شبکه سالمه یا نه! ولی لذّتی که تو اون شب تا صبح بردیم، تا امروز برای من تو حلِّ کمتر مسئله‌ای تکرار شده، و پونزده سال بعد دارم با جزئیات براتون می‌نویسم.
۷. هروقت خواستی بگی «نمیشه»، به این فکر کن که چرا نمیشه؟ می‌تونی ثابت کنی که نمیشه؟ یکی از چیزهای دیگه که تو این پونزده سال یاد گرفتم اینه که وقتی بقیه میگن «نمیشه»، به حرف‌شون توجه نکنم. در اکثر موارد نتیجه این شده که نشون دادم که میشه.
۸. من بیشتر با این‌جور بازی‌ها و کِرم‌ها چیز یاد گرفتم تا سرِ کلاسِ درس!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: A L I , m450ud , arefeh.hp , vesta , ماه بانو , Aurora , khordad.girl , gogooli , nina69 , Parisa-SH , mahyamk , sepidrs , Nesyan , ezra , Pure Liveliness , viase , MShariati , smasoud , ali_titani , .:BSD:. , sajadabbasi , Bahar_HS
ارسال: #۲۵۳۴۶
۰۳ دى ۱۳۹۴, ۰۸:۴۰ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۳ دى ۱۳۹۴ ۰۳:۵۴ ق.ظ)behnam5670 نوشته شده توسط:  این متن رو از فیسبوک بهداد اسفهبد برداشتم ........
بسیار اموزنده و عالی بود.سپاس ویژه
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: arefeh.hp , Bahar_HS
ارسال: #۲۵۳۴۷
۰۳ دى ۱۳۹۴, ۱۲:۲۵ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۳ دى ۱۳۹۴ ۰۳:۵۴ ق.ظ)behnam5670 نوشته شده توسط:  این متن رو از فیسبوک بهداد اسفهبد برداشتم ........

این قدر با جزئیات و مفصل نوشته بودند که کاملا میشد اون زمان رو تصور کرد.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۲۵۳۴۸
۰۳ دى ۱۳۹۴, ۰۱:۱۳ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
یکی از سوال هایی که همیشه اینجا برای من پیش میاد اینه که چرا عکسهای بزرگ رو کوچیک نمیکنید و بعد آپلود کنید آیا
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۲۵۳۴۹
۰۳ دى ۱۳۹۴, ۰۱:۳۹ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۳ دى ۱۳۹۴ ۰۱:۴۰ ب.ظ، توسط RASPINA.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۰۲ دى ۱۳۹۴ ۱۱:۱۷ ب.ظ)behnam5670 نوشته شده توسط:  
نقل قول: اینم از اون بحثاست
من از شما معذرت میخوام که وسط بحث پربار شلغم و نیمه، وقفه‌ی علمی انداختیم.
نه خواهش می کنم بفرمایید.راحت باشید
دیگه اسم تاپیک هرچه میخواهد دلتنگت هست بگو .شاید شماهم از این مسائل دلتنگید
حالا اون مسائل بار علمی نداشت عوضش سرگرم کننده که بود
خدایی درمورد بعضی مسائل هرچه فریاد هم بزنید فایده ای نداره

فقط شروع کردن کافی نیست
با قدرت ادامه بده...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۲۵۳۵۰
۰۳ دى ۱۳۹۴, ۰۳:۰۰ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
آخ که یهو چقد دلم برا اینجا تنگ شد...مانشت و کلی خاطره
روزای درس خوندن
روزای پر استرس
دوستای خوب
مانشت خوب....مرسی از بودنت
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: RASPINA


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۶۰,۹۰۷ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۷۶۵,۳۴۲ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۱,۵۱۷ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۷۳,۰۱۴ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۴۶۸ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۵۶۸ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۵۸۳ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۹,۷۱۹ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۲,۸۶۹ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۸,۳۴۷ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close