(۱۰ مهر ۱۳۹۳ ۰۱:۱۴ ق.ظ)khalilparvar نوشته شده توسط: مادرم روزی هشتصد و شصت و هفت هزار بار می گوید ازدواج کنم!...
و بی شک اگر من روزی با مردی ازدواج کنم که با هم به مهمانی های احمقانه ای برویم که مردان یک طرف جمع شوند و از سیاست و کار و فوتبال بگویند و زنان یک طرف دیگر جمع شوند و از پدیکور و مانیکور و انواع و اقسام رژیم غذایی و ساکشن و پروتز لب و ... و جُک های .... و .. و سریال های ترکیه ای ماهواره و خرم خاتون حرف بزنند، خودم را آتش می زنم!!!
مادر ِ من، عزیز دلم،
اگر مردی را پیدا کردی که با من به دوچرخه سواری و تئاتر دیدن و کنسرت رفتن و فیلم دیدن و آهنگ های (غیر پاپ) دانلود کردن و شعر و کتاب خواندن و کافه رفتن و شب گردی های بی هوا و سفر های بی هوا با کوله پشتی و عکاسی و نقاشی و سر به سر هم گذاشتن و دیوانه بازی هایی از این دست زد،
و آنقدر به با هم بودنمان ایمان داشت که به زمین و زمان و هر پشه ی نَری که از دور و برم رد می شود گیر نداد، و به من احساس "رفیق" بودن داد و نه تنها احساس "زن" بودن، طوری که تمام دنیا به رفاقت و رابطه مان حسودی شان شد و مجبور شدیم برای چشم نظرهایشان هر روز اسفند دود کنیم
آن وقت شاید یک فکری برای رسیدنت به آرزویت کردم!...
که با علم به اینکه این خراب شده نامش ایران است، و ازدواج به جای اینکه سندِ با هم بودنِ "من" و "او" باشد، سندِ با هم بودن دو ایل و طایفه و حرف و حدیث هایشان و احتمالا همان مهمانی های احمقانه و غرق شدن در باتلاقِ خرج و مخارج و روزمرگیِ محض ست،
احتمالا هرگز به آرزویت نخواهی رسید...
مرا ببخش....
پاراگراف اولت رو دوست دارم باهات موافق هستم
پاراگراف دومت که ارزوی همه هست و همه دوست دارن باهات موافق هستم
پارگراف سومت خیلی عجیبه؟! یعنی از اینکه پشه های نر دور برت باشن خوشحال میشی؟
پارگراف چهارمت خوبه ولی ایران خراب شده نیست، بهش میگن کشور درحال توسعه
من بزرگ ترین مشکل سر راه جوون ها برای ازدواج رو وضعیت بد اقتصادی( نبود کار مناسب، درامد پایین ....)
و همچنین نداشتن اولیه های ضرور در زندگی مثل خانه و .... می دانم. به علاوه من حس می کتم که با وجود
منابع مالی مناسب در هر زندگی زناشویی اختلافات به طرز قابل توجهی کاهش پیدا میکنه. خیلی از چیز هایی
که در بالا مثلا جزو ارزو ها مطرح شده مثل رفتن به سفر و دیونه بازی های اول جوونی نیاز به پول داره
ولی در معیت مشکلات اقتصادی، ذائقه مردم کم کم به سمت تفریح های کم خرج تر رفت و این تفریح ها بعد از مدتی
گندش درآمد. چون اگه شما همش پای تلوزیون باشی یا سر کار فکر می کنی توی یک مهمونی دربارهی چه چیز
دیگری می تونی صحبت کنی مخصوصا مهمونی های عید که ۱۲ شبِ پیاپی قراره همدیگر رو ببینید. در ضمن یک اختلاف
فاحش هم در میان نسل قیل و نسل فعلی هست و اون تحصیلات هست. که از طرفی به دلیل سنتی بودن کشور روند زندگی به نوعی
توسط نسل قبلی ها تولید و توسط ما تحمل می شه. در این مواقع من فقط نمیدونم جای دین کجا هست. ایکاش ما
به جای سنتی بودن دینی بودیم.