من و همسرم ترم ۸ بودیم ازدواج کردیم (تابلوئه که عاشق شدیم ازدواج کردیم برا همین نگفتم
) دو سال و نیم عقد کرده بودیم هر کی خونه بابای خودش بود خرجمون مث قبل با باباهامون بود همسرم کار نداشتن بعد حدود یه سال رفتن تو یه شرکت برنامه نویسی ساعتی دو هزار تومن بدون بیمه!تازه کرایه تاکسی هم باید کلی میداد.همین که از بیکاری دراومده بود من به فامیل میگفتم میره سرکار راضی بودم(از بس سوال میکردن من میگفتم فعلا بیکاره دنبال کارمیگرده خسته شده بودم) همین که خودش از این کلافگی بیکاری دراومده بود راضی بودم.
اون روز که اومد خواستگاری پدرشم گفت دانشجوی مهندسی کامپیوتر نرم افزاره دانشگاه مازندرانه،همین،واقعا چیز دیگه ای نداشت بعد رفتنشون تنها صحبتی که خونه ما شد این بود که آدم درستی هست چطور پسریه اهل دود هس یا نه و از این صحبتا... اصلا حرف بیکاریش نشد حرف داشته و نداشته بدرشم نشد.
منم تنها چیزی که ازش گفتم این بود که " پسرخوبیه اهل دود و دم نیست(برا پدرم این خیلی مهم بود!) یه کاری بخواد انجام بده اونقد سماجت به خرج میده تا اون کار تموم شه زود جا نمی زنه ".. الان بعد دوسال ونیم همسرم تو اون شرکت قبلی گاهی پاره وقت کار میکنه یه جای دولتی مشغول شده کنکور ارشدم داده بود و پارسال قبول شده بود.
الانم دو هفته ست عروسی کردیم ماه عسل شرایطش نداشتیم نرفتیم مستاجریم ماشین نداریم قسط به مقدار کافی!!!داریم میدونیم آخر ماه زیاد برامون نمیمونه میدونیم تو بازار رو هرچی نمی تونیم دست بذاریم باید هوای خرج کردنهامونو داشته باشیم داشته هامون زیاد نیست ولی باز خداروشکر.من هم تنها چیزی که قبل ازدواج از همسرم خواستم این بود آرامش زندگی منو بهم نریزه فقط آرامش خواستم،آرامشی که از باهم بودن داریم با هیچی عوض نمیکنم اون یه لیوان چایی که باهم میخوریم برای ما خیلی با ارزشه. با عشق میشه همیشه زندگی کرد ولی با پول تا هست میشه زندگی کرد پول لازمه زندگیه ولی زندگی نمیشه .
این نوع ازدواج ها سخته و واقعا هم سخته منم هم ناز پرورده نبودم هم بابامامانم خیلی هوای همسرم رو داشتن و همیشه ازش دفاع میکردن و به من گوشزد میکردن چیزی بهش نگو بابام مرد بود میدونست که مرد بودن خیلی سخته زیاد سفارش میکرد.
با همت و پشتکار همسرم به اینجا رسیدیم اگر همسر من مث اکثریت پسرهای امروزی بود الان اینجا نبودیم.مرد باید جرم داشته باشه به همچین آدم هایی میشه تکیه کرد به نظرمن طرف "مرد" باشه پول آنچنانی نداشته باشه اشکال نداره که خوبم هس ازدواج کنن یه خانواده شکل میگیره دو نفر زندگیشون جهت پیدا میکنه انگیزه پیدا میکنن از گناه دور میشن سمت خلاف نمیرن.
من مهریم کم نبود خیلی زیادم نبود عروسیم ساده نبود آنچنانی هم نبود ولی درحدی بود که هردو راضی بودیم مهریه هرچقدباشه معضل برا ازدواج نباید باشه اگر عشق و صمیمیت باشه طرفین برا زندگی کردن باهم پیمان ببندن گذشت داشته باشن کار به طلاق و مهریه نمیکشه.امام اونهایی رو که عقد میکرد بهشون میگفت برید و باهم بسازین.زندگی مشترک چیزی جز این نیست.
برا همتون آرزوی خوشبختی میکنم.