سر و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم
پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچهی معشوقهی خود میگذرم
***
اولین بار که این شعر رو از طریق آلبوم سیزده محسن چاووشی شنیدم , بدجوری تو کف دوبیت اولش بودم که منظور شاعر از اینکه میگه "تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم" چیه تا اینکه امروز یه جایی خوندم نوشته بود :این شعر مربوط به زمانی هست که استاد شهریار معشوقه اش رو روز سیزده به در با همسر وبچه به بغل میبینه !!
هیچی دیگه خوشحال شدم که بالاخره راز این شعرو فهمیدم گفتم خوشحالیمو با شما هم تقسیم کنم