زمان کنونی: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۴:۴۸ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۷۹۶۶
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۱۰:۴۸ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
یادی از گذشته ها Wink
آهنگ تیتراژ سریال خــــــــــــــــــــط قرمز

به امید یه هوای تازه تر
گفتیم از رفتن و خوندیم از سفر
می خواستیم مثل پرنده ها باشیم
آسمونو حس کنیم ، رها باشیم
اومدیم دلو به دریا بزنیم
رنگ خورشیدو به شب ها بزنیم
اما نه اینجا سراب غربته
سهممون یه کوله بار حسرته
اینجا فصل بی صدای قصه هاست
سرگذشتی داره هر کی بین ماست
یکی از قصه ی غصه هاش می گه
یکی از غربت لحظه هاش می گه
یکی می خواد شبو مهتابی کنه
شهر خاکستری رو آبی کنه
دلمون تنگه سکوتو بشکنیم
شبو با خورشید و ماه آشتی بدیم
دلمون تنگه سکوتو بشکنیم
شبو با خورشید و ماه آشتی بدیم


مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , Breeze , kati , atti joon , SaMiRa.e , **sara** , Autumn.Folio
ارسال: #۷۹۶۷
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۱:۵۸ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
دنیا آنقدر جذابیت های رنگارنگ دارد که تا آخر عمر هم بدویم ،
چیزهای جدیدی هست که هنوز میتوانیم حسرتشان را بخوریم ….
پس یه جاهایی در زندگی باید ترمز دستی را کشید ، ایستاد و زندگی کرد …..
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: simorghsimorgh , maryami , kati , سجاد۶۷ , Autumn.Folio , silver_0255 , M*Gh
ارسال: #۷۹۶۸
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۲:۱۷ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
بچه که بودیم جاده ها خراب بود ...
نیمکت مدرسه ها خراب بود...
شیرای آب خراب بود...
زنگای در خونه ها خراب بود...
.
... .
ولی ..

آدما سالم بودن...
شما یادتون میاد ؟؟

قدر لحظه ها را بدان!
زمانی می رسد که تو دیگر قادر نیستی بگویی جبران می کنم...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۷۹۶۹
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۲:۴۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ تیر ۱۳۹۲ ۰۳:۰۵ ب.ظ، توسط Breeze.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!

کاش گاهی میشد تو زندگی ctrl+z رو زد تا خیلی از روزهای بد واسمون پیش نمیومد ...
خیلی دلم گرفته خیلی خیلی خیلی خیـــــــــلی Sad

خدایا شکرت ... اگه خیلی روزها تنها میشم ، اگه خیلی وقتا دلم میگیره و پر میشه و به کسی نمیتونم بگم ، اگه این همه تبعیض ، این همه نامردی رو تو اطرافیان و جامعه میبینم ، باز شکر میکنم که تو رو دارم .. تو همه ی این روزها ، تویی که هستی و اگه همه تنها میزارن تو نمیزاری ... خدایا مرسی که همیشه بهم قدرت دادی تا ببینم و تحمل کنم و باور داشته باشم که میتونم ..

[تصویر:  2hpj6v9.png]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: ۲FA , kati , تینا , atti joon , mah7 , Autumn.Folio , SaMiRa.e , GoodStudent67 , M*Gh
ارسال: #۷۹۷۰
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۳:۰۷ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم...........در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می‌سوختم پروانه وار...........پای آن سرو روان اشک روانی داشتم
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود...........عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی...........چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود...........در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی عشقی زجانم برده طاقت ورنه من...........داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
بلبل طبعم رهی (آزاد) باشد زتنهایی خموش...........نغمه‌ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم

"رهی معیری"

ای درد توام درمان در بستر ناکامی .... ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Breeze , atti joon , SaMiRa.e
ارسال: #۷۹۷۱
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۳:۱۱ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده..

به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی بزرگ‌ترین مصیبت برای یک انسان این است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته‌باشد نه شعور لازم برای خاموش ماندن.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی شاید کسی که روزی با تو خندیده است را از یاد ببری، اما هرگز آنرا که با تو اشک ریخته است را فراموش نخواهی کرد.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ‌ترین هنر جهان است.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.

به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی کسی که دوستت داره، همش نگرانته.به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش

و بالاخره

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود " هست.

یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " هست.

قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " هست.

مقداری خرد پشت " چه بدونم" هست.

و اندکی درد پشت" اشکالی نداره" هست.

خوشبختی نگاه خداست.
دعایت میکنم که:
خداوند هرگز چشم از تو برندارد.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: **sara** , yasemi , kati , Breeze , تینا , atti joon , Andrew S.Tanenbaum , The BesT , Autumn.Folio , SaMiRa.e , GoodStudent67 , silver_0255 , M*Gh
ارسال: #۷۹۷۲
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۴:۰۳ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ تیر ۱۳۹۲ ۰۷:۵۶ ب.ظ، توسط - rasool -.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
با عزیزی به گفتگو بودم
این جوابست و این سوال همی

گفتمش پرسشم بود بسیار
گفت ما را بود مجال همی

گفتمش چیست چاره ام گفتا
فارغ از شادی و ملال همی

گفتمش در عذاب هجرانم
گفت در نعمت وصال همی

گفتمش می گدازم از دردم
گفت رو نزد اهل حال همی

گفتم از اهل دل کجا پرسم
گفت در نزد ذوالجلال همی

گفتم از ذوالجلال چون خواهم
گفت وقت سحر بنال همی

گفتمش بار می دهد گفتا
بانگ می آیدت تعال همی

گفتمش روز من بود تاریک
گفت چون شب نشد زلال همی

گفتمش چیست شیوه ی دنیا
گفت با مرد حق جدال همی

...

گفتم از عشق و عاشقی برگو
گفت معشوق لایزال همی


Live in such a way that those who know you but
don't know God will come to know God because they know you

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: good-wishes , Andrew S.Tanenbaum , The BesT , Autumn.Folio , barca , SaMiRa.e , fatima1537 , GoodStudent67 , silver_0255
ارسال: #۷۹۷۳
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۵:۵۹ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
خوش بحال اونکه عاشق اون شده وبس.

اگه بتوانی در یافتن جواب سوالاتم کمک کنی ، تا ابد از تو متشکر خواهم شد .
شوپنهاور
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: - rasool - , Autumn.Folio
ارسال: #۷۹۷۴
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۶:۴۰ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
پایان حکایتم شنیدنیست: من عاشق او بودم و او عاشق او.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: good-wishes , sir_ams , انرژی مثبت , - rasool - , Autumn.Folio , maryami , SaMiRa.e , silver_0255 , M*Gh , maneshty
ارسال: #۷۹۷۵
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۷:۰۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ تیر ۱۳۹۲ ۰۷:۰۷ ب.ظ، توسط Eternal.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
چند روز پیش اتفاق عجیبی افتاد Confused

من و خواهرام ازخواب بیدار شده بودیم تا سحری بخوریم (مامان و بابام نمیتونن روزه بگیرن )
ما هم واسه اینکه تو آشپزخونه زیاد سرو صدا ایجاد نکنیم و مزاحم بالایی ها نشیم ، تصمیم گرفته بودیم از سال جدید ، طبقه پایین اتاق خودمون سحری بخوریم...
هیچی دیگه اونروز هم مثل بقیه روزا بیدار شدیم
مشغول خوردن بودیم که خواهرم یه حرف خنده داری گفت ، از بس خندیدم که داشتم غش میکردم که یهو دیدیم یه صدایی میاد و در یهو باز شد من از ترس جمع شدم یه گوشه و همینجوری به بابام که هراسون درو باز کرده بود خیره شدیم ، که میگفت : چی شده؟؟؟

بعد صدای مامانمو از بالا شنیدیم که داد میزدم " ای خدا چی سر بچه هام اومد؟؟!! "

بعد بابا که دید ما داشتیم میخندیدیم سرمون داد زد که شما خجالت نمیکشید ، اونجور بلند بلند میخندید؟؟
ما هم فکر کردیم دارید گریه میکنید.فکر کردیم اتفاقی افتاده ، خجالت هم خوب چیزیه Sad

بعد منم که بعد از زلزله سال پیش (رمضان_آذربایجان) خیلی ترسیده بودم و این بار هم فکر کردم باز هم زلزله شده و چون ما مشغول خندیدن هستیم نفهمیدیم ، بدجور ترسیدم و از ترس شروع کردم به گریه کردن ، حالت تهوع بهم دست داد رفتم نشستم حیاط تا باد بخوره بهم (این حالات هم متاسفانه بعد زلزله های سال پیش بهم دست میده)

هیچی دیگه فکر کنم اون اندازه که خندیدیم همون اندازه هم گریه کردم .

تو این اتفاق همه خونواده ترسیدن ولی باز هم ثابت شد که واسه والدینمون خیلی مهم هستیم ، خدا سایشون رو از سرمون کم نکنه.Heart

Heart زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست Heart
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: good-wishes , **sara** , kati , انرژی مثبت , Autumn.Folio , maryami , SaMiRa.e , GoodStudent67 , silver_0255 , M*Gh
ارسال: #۷۹۷۶
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۷:۱۱ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
چقدر خوبه رهایی ...
آزاد شدن از یک فکر، یک خواسته، یک آرزو ...
دارم مراحلش رو طی می کنم، ان شا ا... که بتونم Smile
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: kati , Autumn.Folio , Eternal , fatima1537 , M*Gh
ارسال: #۷۹۷۷
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۸:۲۹ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۳۷ ب.ظ، توسط Autumn.Folio.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
دیروز برای جویا شدن از حال یکی از دوستان قدیم پیامی بهش دادم
در جواب بعد از دو جمله کوتاه که تعارفی بود بیشتر کلمه خداحافظ قرار داشت
اما من دوباره پیام زدم و بیشتر خواستم از احوالاتش با خبر باشم
باز یک جمله کوتاه و خداحافظ....
گفتم چرا فرار میکنی و جواب سوالامو نداده میگی خداحافظ؟
گفت به قدر کفایت جواب دادم، خداحافظ.
ناراحت شدم از اینکه چرا پیام دادم و اصلا چرا از کسی که ۷-۸ ماهه که سراغی از من نگرفته انتظار بیش از این داشتم و بعد از خداحافظ اولش پیام دادنو ادامه دادم.
بینمون تو آخرین ملاقات اتفاق خاصی نبود و اون کم پیدا بود.
اما انگار فهمید که بد حرف زده اومد به قصد دلجویی و طوری برخورد کرد که من بدهکار شدم و یه خداحافظ بدتر از قبلیا گفت و رفت.

دوست من درد دلمو اینجا میگم بهت، دیگه حرفی برای زدن بینمون نیست انگار، تو این ماه هیچ دلم نمیخواست همچین چیزی اتفاق بیفته.
برات آرزوی سلامتی دارم و انشالله موفق باشی.
اگر هم جویای حال شدن من ناراحتت کرد، ببخش و حلالم کن.
ارزش دوستی ها چقدر کم شده!!!که با هچین حرفای چرت و پرتی یه دوستی بهم میخوره
هــــــــــــــــــــــی خدا

خدا آن حس ریبایی است که در تاریکی صحرا
زمانی که هراس مرگ میدزدد سکوتت را
یکی مثل نسیم آرام میگوید
کنارت هستم ای زیبا، و دل آرام میگردد

یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: barca , Eternal
ارسال: #۷۹۷۸
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۸:۵۲ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
امروز همه چیز واسه من بهانه ی اشک شد ... میلاد مهربون ... یادت بخیر Confused



فکرشو هم نمی کردم که از دنیا رفته باشه ...
خدا پدر و مادرشو حفظ کنه و خیر بده .. خوشحالم که تو این دنیای بی معرفت هنوزم آدمای خوب پیدا میشنHeart

[تصویر:  2hpj6v9.png]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , Aurora , kati , good-wishes , SaMiRa.e , Eternal , atti joon , Autumn.Folio , GoodStudent67 , M*Gh
ارسال: #۷۹۷۹
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۰۹:۴۶ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
چرا عشق برای اکثر ما شده رابطه دختر با پسر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا کسی به اون فک نمیکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.


خدایا چقد غریبی

اگه بتوانی در یافتن جواب سوالاتم کمک کنی ، تا ابد از تو متشکر خواهم شد .
شوپنهاور
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Breeze , Eternal , atti joon , kati , انرژی مثبت , Autumn.Folio , GoodStudent67 , silver_0255 , M*Gh
ارسال: #۷۹۸۰
۳۰ تیر ۱۳۹۲, ۱۰:۱۳ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
من یه سوالی برام پیش اومده، می خواستم بدونم ایا بعد از ماه رمضان قراره به این فیلم های رمضانی جایزه ای بابت سرگرم کردن مردم داده بشه ؟! چرا کسی نیست که بگه آقا جان کی مجبورت کرده فیلم درست کنی؟ والا بخدا میرفتی صنعت یاد میگرفتی (این رو همیشه پدربزرگم بهم میگفت) خیلی بهتر بود برات. قرار نیست برای اینکه یکی از معضلات جامعه رو به رخ بکشی کرامت انسانی رو به منجلاب بکشی. فیلم باید سنگین باشه، اونقدر که آدم ده بار اگه ببینه بازم خواستار دیدنش باشه.
چه گناهی کردیم که موقع افطار باید جلو تلویزیون شام سرو بشه. فقط سکوت کنی و فکر کنی به "دردت"، "دردش"، "دردمون" ...!

ای درد توام درمان در بستر ناکامی .... ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Andrew S.Tanenbaum , atti joon , - rasool - , kati , انرژی مثبت , GoodStudent67 , silver_0255 , M*Gh


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۵۶,۴۶۱ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۶۲۰,۱۹۰ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۰,۴۶۹ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۳۴,۸۶۱ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۱۹۲ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۳۴۳ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۳۵۲ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۸,۵۳۴ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۱,۳۴۷ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۷,۶۶۱ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close