زمان کنونی: ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۱۱:۱۶ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۷۹۹۶
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۰۲:۵۰ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
اونایی که واسه خوب بودن همیشه خودشون رو مثال می زنند چه فکری می کنن؟
آخه اعتماد به نفس تا چه حد!
بدی بدیه حتی اگه پشت یه نقاب از خوبیها بدی کنی.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: x86
ارسال: #۷۹۹۷
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۰۴:۲۶ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
برخی از افراد دوستان خود را فقط برای شکایت و ناله کردن از اوضاع می خواهند.
تمام صحبت های آنها حول محور بدبختی ها و مشکلاتشان است. به این دسته از افراد باید یکبار گوشزد کرد که مشکلات شما برای دیگران هیچ ارزشی ندارد.
افراد کمی هستند که می توانند برای طولانی مدت در کنار افرادی باشند که همیشه از همه چیز شکایت دارند.

There is no there there.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Bache Mosbat , x86 , kati , neda_Network , M*Gh , jparisa , silver_0255 , maneshty , **sara**
ارسال: #۷۹۹۸
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۰۶:۱۱ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
این چند روز خیلی تنها بودم با یه عالمه فکرای عجیب و غریب و چیزایی که میبینی و می شنوی و آزارت میده ..
اما گاهی همین تنها بودن باعث میشه که آدم یه حرکت بزنه ...
مثل حرکت امروز من ...
Cool
.
.
.
هورااااااااااااااااااا
بالاخره پروپوزالم رو نوشتمممممممممممممBig Grin

البته بماند که حالا استاد راهنما می خواد چقدر ایراد بگیره Dodgy... اصلا قبول میکنه یا نه Undecided
Sad
واااای .. باز استرس گرفتم ...
بچه ها تو رو خدا واسم دعا کنید قبول کنه ... دیگه خسته شدممممممم Confused

[تصویر:  2hpj6v9.png]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: didar , x86 , kati , GoodStudent67 , jparisa , silver_0255 , SaMiRa.e , maneshty
ارسال: #۷۹۹۹
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۰۶:۲۵ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
خدایا به خاطر همه ی مصیبت هایی که بهم میرسه ازت ممنونم، حالا اینکه خودم باعثشم یا اینکه داری امتحانم میکنی بماند(میدونم که خودم باعثشم دنبال بهونه میگردم)، فقط اینو مطمئنم اگه این مشکلات نبودن قطعا تا الان از یادم رفته بودی... خدایا شکر به خاطر این همه مشکلی که دارم...قدیما میگفتن : هر که دراین بزم مقرب تراست ، جام بلا بیشترش می دهند ، خب ما که در این بزم مقرب نیستیم پس معلوم میشه که یه جورایی میخوای منو بیاری تو راه... منم که کلا به هیچ صراطی مستقیم نیستم... خودت کمکم کن... تئوریم خوبه ولی عملا کم آووردم....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Breeze , kati , انرژی مثبت , Donna , salty_co , - rasool - , jparisa , silver_0255 , SaMiRa.e
ارسال: #۸۰۰۰
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۰۶:۲۶ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۴:۲۶ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط:  برخی از افراد دوستان خود را فقط برای شکایت و ناله کردن از اوضاع می خواهند.
تمام صحبت های آنها حول محور بدبختی ها و مشکلاتشان است. به این دسته از افراد باید یکبار گوشزد کرد که مشکلات شما برای دیگران هیچ ارزشی ندارد.
افراد کمی هستند که می توانند برای طولانی مدت در کنار افرادی باشند که همیشه از همه چیز شکایت دارند.
پناه بر خدا ! شاید بدبخت بجز شما کسی رو محرم ندونسته و اومده بهتون گفته ..
گاهی وقتا آدما فقط یه گوش می خوان که واسش درد دل کنن ..
به نظر من وقتی که سراغتون میاد نرنجونیدش.... حق دارید که گاهی حوصله نداشته باشید اما این حالات رو همه تجربه میکنن ..
بهتره بعضی وقتا یه کم صبوری کنیم .. به وقتش خدا کمکمون میکنه ...
در هر حال منظوری نداشتم امیدوارم برداشت بد نکنید ...Rolleyes

[تصویر:  2hpj6v9.png]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: kati
ارسال: #۸۰۰۱
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۰۶:۵۵ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۷:۰۳ ب.ظ، توسط kati.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۶:۱۱ ب.ظ)saam نوشته شده توسط:  .
هورااااااااااااااااااا
بالاخره پروپوزالم رو نوشتمممممممممممممBig Grin
.
.
.
بچه ها تو رو خدا واسم دعا کنید قبول کنه ... دیگه خسته شدممممممم Confused

مبارک باشه Saam عزیز بالاخره بعد چند وقت گرفتاری موفق شدی و پروپوزالتو نوشتی Smile
ایشالا که استادتون هم موافقت میکنن Rolleyes و البته امیدوارم روحیه ات هم مثل همیشه پر انرژی باشه Blush

(۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۴:۲۶ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط:  برخی از افراد دوستان خود را فقط برای شکایت و ناله کردن از اوضاع می خواهند.
تمام صحبت های آنها حول محور بدبختی ها و مشکلاتشان است. به این دسته از افراد باید یکبار گوشزد کرد که مشکلات شما برای دیگران هیچ ارزشی ندارد.
افراد کمی هستند که می توانند برای طولانی مدت در کنار افرادی باشند که همیشه از همه چیز شکایت دارند.

منم با saam موافقم.... شایدم اون افراد اون قدر با دوستانشون احساس راحتی و ارامش میکنن که دوست دارند درد دلشون رو فقط به اون دسته از دوستانشون بگن ...شما بیشتر به حساب درد و دل بذارید.... ایشالا که شادیهاشون رو هم با دوستاشون تقسیم کنن Smile
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Breeze
ارسال: #۸۰۰۲
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۰۷:۰۶ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۷:۰۹ ب.ظ، توسط Breeze.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۶:۵۵ ب.ظ)kati نوشته شده توسط:  مبارک باشه Saam عزیز بالاخره بعد چند وقت گرفتاری موفق شدی و پروپوزالتو نوشتی Smile
ایشالا که استادتون هم موافقت میکنن Rolleyes و البته امیدوارم روحیه ات هم مثل همیشه پر انرژی باشه Blush
کتی جان مچکریم .. ایشالله قسمت خودتون بشه ببینی که چه ..... BlushHeart
کتی جان گاهی یه جوری صحبت میکنی حس میکنم ده یازده سال هست که میشناسمت...
اصلا یه حس غریبی بهت دارم بگو خوب!
Big Grin

[تصویر:  2hpj6v9.png]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: kati
ارسال: #۸۰۰۳
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۰۷:۱۱ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۷:۱۲ ب.ظ، توسط kati.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۷:۰۶ ب.ظ)saam نوشته شده توسط:  کتی جان گاهی یه جوری صحبت میکنی حس میکنم ده یازده سال هست که میشناسمت...
اصلا یه حس غریبی بهت دارم بگو خوب!
Big Grin

واااااای منم همین حس رو دارم Dodgy فکر کنم من یه بار شما رو تو خواب دیدم Confused اصن یه چیزی بوداااا Big Grin
شما دوست مانشتی گل من هستی واسه همین با روحیاتت اشنایی کامل دارم.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Breeze
ارسال: #۸۰۰۴
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۰۷:۱۶ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
بیمارستان و عشق


از لحظه‌ای که در یکی از اتاق‌های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی‌پایانی را ادامه می‌دادند. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می‌خواست او همان جا بماند.

از حرف‌های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می‌خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه‌شان زنگ می‌زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می‌شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی‌کرد: «گاو و گوسفندها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می‌روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس‌ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می‌شود. بزودی برمی گردیم...»

چند روز بعد پزشک‌ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می‌کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه‌ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره‌اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی‌شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب‌های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی‌هوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی‌توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می‌خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می‌خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می‌زد. همان صدای بلند و همان حرف‌هایی که تکرار می‌شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می‌گذشتم داشت می‌گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می‌شود و ما برمی‌گردیم.»

نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می‌کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می‌کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته‌ام. برای این که نگران آینده‌مان نشود، وانمود می‌کنم که دارم با تلفن حرف می‌زنم.» در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین‌شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی‌های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می‌کرد.

خوشبختی نگاه خداست.
دعایت میکنم که:
خداوند هرگز چشم از تو برندارد.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Breeze , تینا , kati , M*Gh
ارسال: #۸۰۰۵
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۰۸:۰۳ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۸:۱۱ ب.ظ، توسط Amir V.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۶:۲۶ ب.ظ)saam نوشته شده توسط:  پناه بر خدا ! شاید بدبخت بجز شما کسی رو محرم ندونسته و اومده بهتون گفته ..
گاهی وقتا آدما فقط یه گوش می خوان که واسش درد دل کنن ..
به نظر من وقتی که سراغتون میاد نرنجونیدش.... حق دارید که گاهی حوصله نداشته باشید اما این حالات رو همه تجربه میکنن ..
بهتره بعضی وقتا یه کم صبوری کنیم .. به وقتش خدا کمکمون میکنه ...
در هر حال منظوری نداشتم امیدوارم برداشت بد نکنید ...Rolleyes
(۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۶:۵۵ ب.ظ)kati نوشته شده توسط:  منم با saam موافقم.... شایدم اون افراد اون قدر با دوستانشون احساس راحتی و ارامش میکنن که دوست دارند درد دلشون رو فقط به اون دسته از دوستانشون بگن ...شما بیشتر به حساب درد و دل بذارید.... ایشالا که شادیهاشون رو هم با دوستاشون تقسیم کنن Smile
کتی و سام عزیز. تو خط اول حرفم به کلمه "فقط" دقت کنین.
به نظرم خیلی بده یه نفر فقط موقع ناراحتیاش به فکر تو بیفته. ولی جشن تولدش دعوتت نکنه. بیرون رفتنا و دَدَر دودورش با دیگران باشه و ...

در اینی که باید به درد و دل دوستان گوش کرد که شکی نیستBlush ولی من شرایط خاصی رو مطرح کردم.

(۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۰۷:۰۶ ب.ظ)saam نوشته شده توسط:  کتی جان گاهی یه جوری صحبت میکنی حس میکنم ده یازده سال هست که میشناسمت...
اصلا یه حس غریبی بهت دارم بگو خوب!
یه چند سیخ دل و قلوه هم پاس بده اینور Tongue

There is no there there.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Breeze , kati , M*Gh
ارسال: #۸۰۰۶
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۱۱:۲۳ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
علتِ فاصله ها ،

قلتِ عاطفه هاست ...

خویش را دریابید ...

برداشتی آزاد با الهام از یک شعر

چرااا.... چرا....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: atti joon , M*Gh
ارسال: #۸۰۰۷
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۱۱:۲۵ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
بعضی وقتا احساس می کنم بجای پیشونی، یک تخته سیاه جلو سرم آویزونه.
کارم نمیگیره...
خدایا بزرگیتو شکر.

ای درد توام درمان در بستر ناکامی .... ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: تینا , atti joon
ارسال: #۸۰۰۸
۳۱ تیر ۱۳۹۲, ۱۱:۵۶ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۱ تیر ۱۳۹۲ ۱۱:۵۸ ب.ظ، توسط farhud.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
گاهی نمیدونی باید ناامید باشی یا امیدوار. کاشکی خبرگزاریها برزخ بین این دو را ایجاد نکنند.

خدا کنه اگه هنوز شانسی هست پیگیر باشن. خدا کنه که زنده باشن.

خدا به خونواده های سه کوهنورد مفقودشده صبر بده.

خدا بیامرزه محمد اوراز کوهنورد همشهری من و همه درگذشتگان ارتفاعات هیمالیا رو.

یا به اندازه آرزوهات تلاش کن یا به اندازه تلاشت آرزو
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , Aurora , Breeze , good-wishes , silver_0255 , GoodStudent67 , atti joon , IT.setareh91 , SaMiRa.e , x86 , M*Gh , luna
ارسال: #۸۰۰۹
۰۱ مرداد ۱۳۹۲, ۰۱:۲۳ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۰۱ مرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۲۶ ق.ظ، توسط Xilinx.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک

تحمل مشقت به امید آسایش بهتر از آسایشی است که سختی به دنبال دارد.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: good-wishes , sahar121 , تینا , silver_0255 , atti joon , Bache Mosbat , انرژی مثبت , SaMiRa.e , x86 , M*Gh
ارسال: #۸۰۱۰
۰۱ مرداد ۱۳۹۲, ۱۰:۲۲ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
کاش میشد بی خیال همه چیز شد و رفت....کاش وفتی رفتی نگه ادم بی معرفتی بود....یادش بیاد چه کارها براش کردم...یادش بیاد که فقط به خاطر اون بود که این همه تحمل کردم....کاش بفهمه خسته شدم...

think positive
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Breeze , kati , x86 , M*Gh , silver_0255


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۵۶,۴۵۵ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۶۲۰,۱۱۴ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۰,۴۶۸ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۳۴,۸۳۲ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۱۹۲ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۳۴۱ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۳۵۲ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۸,۵۳۱ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۱,۳۴۴ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۷,۶۶۱ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close