سی و یک سال پیش، شمال غربی سوسنگرد، دهلاویه، ساعاتی قبل:
درگیری بالا گرفته بود، نیروهای دو طرف آن قدر به هم نزدیک شده بودند که با نارنجک می جنگیدند. مناجات معروف او با اعضا و جوارحش، در همین شرایط نوشته شده است: "ای قلب من! این لحظات آخرین را تحمل کن... به شما قول میدهم که پس از چند لحظه، همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش بیابید..."
سی و یک سال پیش، شمال غربی سوسنگرد، دهلاویه، ساعاتی بعد:
دهلاویه برای همیشه آزاد شد، اما برای این آزادی اش تاوان بزرگی را پس داد؛ تاوانی به قیمت خون پاکترین فرزندان این سرزمین؛ تاوانی به بزرگی خون او... دکتر چمران و دیگر یارانش همان جا از قید زمان و مکان رها شدند و به یاران شهیدشان پیوستند. کسی فکرش را نمیکرد این روستای کوچک روزی این همه زائر داشته باشد... او با تمام خوبی ها و بزرگی هایش رفت تا امروز ما
"باشیم"...
دنیا آنان را طلب کرد اما آنان نطلبیدند، و اسیرشان کرد اما جانشان را فدا و خود را رهانیدند!
نهج البلاغه
روحش شاد...