من چند تا قصه باید بگم، قصه اول:
شبهای کنکور منو mohaddeseh70 با هم میرفتیم حرم امام رضا علیه السلام. بعد تو راه هی من به محدثه میگفتم برو مانشت پست بذار من و happy07 رفتیم حرم برای همهی کنکوریها هم دعا کردیم تا شاید یه خورده کمک کنه اگه کسی احیانا استرس داره، کمی از استرسش کم بشه، و از اون طرف محدثه میگفت نه تو برو پست بذار بگو من با mohaddeseh70 رفتیم حرم، کلی هم دعاتون کردیم... خلاصه آخرش محی جون برندهی این بحث شد
![Big Grin Big Grin](images/smilies/biggrin.gif)
و من اومدم هر چند با تاخیر بگم، ما رفتیم و براتون دعا هم کردیم و امیدوارم که ایشالا برای همه به بهترین نحو ممکن اجابت بشه.
بین بچهها یاد خیلیها بودم(کلا من که اینجوریام میرم حرم به صورت خودکار یاد خیلیها میافتم) و یاد دو نفر خیلی بیشتر!! خیلی خیلی.... دو دوست که خیلی مهربوناند که خیلی... که ....که نداره خودشون میدونن چی میگم...
پ.ن ۱: دو نفر = AVA 94 , Software
پ.ن۲: Haniye_se به دلیل شدت ...خونی و علاقه شدید قلبی به کتابهاش، بعد از چند ماه تازه صبح کنکور دیدیمش و در راستای قضیهی "هر کی خودش" ایشون میشه گفت از دعاها مستثنی هستند، خودشون برن حرم دعا کنند، والا
پ.ن۳: وستاجان نگران نباش، اینجا دلای خیلیها پشت تویه، قوی باش، ایشالا خبرهای خیلی خوب، خیلی خیلی خوب میای بهمون میدی، منم قول میذم ایشالا این بار رفتم حرم حتما برای مامانت دعا میکنم.
پ.ن۴: #پست_موقت میباشد احتمالا!!
پ.ن آخر: تا قصهی بعدی که کمی جنبهی طنز داره خدا نگهدار