من دلم برای داداشم تنگ شده
خیلی وقته یه دل سیر اذیتم نکرده، انقدر سربه سرم میگذاشت که نگووو، حرص میخوردمااااااااا، بجاش اون کیفشو میبرد...، من میخوابیدم میومد منو بیدار میکرد و میگفت پاشو از اول بخواب
نمیدونم چرا داداشا وقتی آبجیشون حرص میخوره، لذت میبرن
اصلا میگن لذتی که در حرص دادن آبجی هست در چیزی دیگری نیست
الان تو خونه اش داره آَشپزی میکنه
دفعه پیش رفتم بهش تقلب دادما تا خانومش نیومده باز زنگ زده داره میپرسه... شما داداشا با همین کاراتون اسباب حسادت رو آماده میکنیدااااااا، تا پیش مایید هیچی بلد نیستید، هیچ کاریم نمیکنید، بد غذام که تشریف دارید و سفارشی باید براتون غذا پخت، بعد همین شماها تا عروسی میکنید همه چی میخورید، اهل کمک کردنم میشید، ای فاشیستها
... اه اه از دست شما داداشا، خدا شما رو هدایت کنه بلکه ما به آرامش برسیم