(۲۷ تیر ۱۳۹۳ ۰۹:۰۵ ب.ظ)نازین نوشته شده توسط: رچه می خواهد دل تنگت بگو...
من هیچ هدفی تو زندگیم ندارم!!!!هیچ چی ...توی دوروبر من هرکی باسوادتر بوده بدبختر شده.گاهی دلم می خواد کاش یک دختر دیپلمه بودم و توقعم از روزگار فقط یاد گرفتن آشپزی بود ...مگه درس چیه که بخاطرش باید عشق و محبت رو بذاریم زیرپامون.خیلی دلم پره از روزگار یک دختر۲۲ سالم رفتم دکتر ...دکتر گفت ۳۸ کیلویی .تو یک سال از ۵۰ کیلو شدم ۳۸ کیلو...کلی قرص و آمپول و داده برام هر ۵ روز یکبار یک آمپول .قرص لوامیزول داده وقتی می خورم تا ۸ ساعت یک بوی بد (بوی بنزین)حس می کنم و طمع آب و غذا هم تو دهنم تلخ شده...گفت بهتر نشدی باید آزمایش خون بدی...نه دوستی دارم نه کسی برا حرف زدن .اونقد تنها می شینم گاهی حرف زدن یادم میره.گاهی آشپزی می کنم ،دسر درست می کنم اما دوباره دلسرد می شم...دختر بودن خیلی چیزه ضایعیه.کاش پسر بودم کاش پسربودم و برای خودم زندگی می کردم نه برای حرف مردم...کاش پسر بودم تا آخرعمرم مجرد بودم...امروز شب قدر می خوام برم مسجد ...اما اونقد گناه دارم که نمی دونم به چه رویی با خدا حرف بزنم....
سلام
من متن شما رو خوندم خواستم بگم این کنکور و درس لعنتی ۳-۴ سال عمر من تباه کرد جز مشکل روحی برام هیچی نداشت خواستم بگم جز شما هم هستن نگم بدبخت بگم بد اوردن برا کنکور. شما هم امسال هرجا قبول شدی بزن دل بکن برو..
چاره ایی نیست خیلی ها گم شدیم تو زندگیمون. نسل سوخته هستیم حتی نمی دونیم با درسخوندن جایی می رسیم یا نه!
من بهتون پیشنهاد می دم دوره ارشدم رفتین سخت نگیرین چون بقدر کافی سخت هستش
خود من هم از نو باید استارت بزنم راه رو خیلی اشتباه رفتم..