انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[zahra_ce87]

(۱۶ فروردین ۱۳۹۳ ۰۲:۰۴ ب.ظ)nazanin_sh نوشته شده توسط:  فکر کردم فقط خودم مشکل دارم مثل اینکه دوستان زیادی درگیر مشکلات سنگینی هستن

فقط خدا میتونه کمک کنه بهمون . هرکی دعا میکنه برای خودش بقیه رو هم به یاد بیاره

برای یه بنده خدایی یه اتفاقی افتاده خارج از حد تصور!!!!برای زندگی اون و خانوادش نگرانم حتما دعا کنید گناه داره.هنوز تو شوکم همه بدبختیهام یادم رفته

دوستان التماس دعا

[vesta]

چه خبره اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خداحافظی دسته جمعی هستش!!!!؟؟؟؟
اگر از جو راضی نیستید وایسید و درستش کنید خب چرا همه میرید
اه اه بابا ما عکس آیهانو میخوایم
اصلا اترنال مگه آموزش زبان ترکی نداشتی خواهر من... این چه وضعیه آخه
خلاصه هر کی میره بد نیست یه دلیل قانع کننده داشته باشه
اولی صبحی ببین چه میکنن با آدم

---

من الان متوجه شدم گود ویشز رفته!!!!!!!!!!!!!!!!!!! واقعا؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکی منو روشن کنه چه خبره!!!!؟؟؟؟
شور و نشاط رو دارید از مانشت میبریدا بچه ها...
درسته من خیلی زیاد نیستم ولی خب واقعا مثل قبل نیست اینجا

[aamitis]

(۱۸ فروردین ۱۳۹۳ ۰۹:۳۱ ق.ظ)vesta نوشته شده توسط:  چه خبره اینجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خداحافظی دسته جمعی هستش!!!!؟؟؟؟
اگر از جو راضی نیستید وایسید و درستش کنید خب چرا همه میرید
اه اه بابا ما عکس آیهانو میخوایم
اصلا اترنال مگه آموزش زبان ترکی نداشتی خواهر من... این چه وضعیه آخه
خلاصه هر کی میره بد نیست یه دلیل قانع کننده داشته باشه
اولی صبحی ببین چه میکنن با آدم

---

من الان متوجه شدم گود ویشز رفته!!!!!!!!!!!!!!!!!!! واقعا؟؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یکی منو روشن کنه چه خبره!!!!؟؟؟؟
شور و نشاط رو دارید از مانشت میبریدا بچه ها...
درسته من خیلی زیاد نیستم ولی خب واقعا مثل قبل نیست اینجا

شما علت رفتن رومی خواستید که واستون توضیح دادم
////////////////////////////////////////////////////////

این روزگار فراق نه در کنار شما بلکه با خاطرات شما با آرایه های از (یادش به خیرها) سپری خواهم نمود امیدوارم که خاطرات به این ماهها بجا مانده از حقیر را کاستی و تقصیرهای به جا مانده از حقیر را بابزرگ منشی خویش به فراموشی سپرده ودر عوض همیشه چهره ای را به خاطر بسپارید که همیشه ودر همه حال شما را دوست داشته وبه دوستی هایتان افتخار کرده واکنون نیز به دعای خیرتان نیازمند است.

لحظه لحظه‌هایتان همواره در سایه سار پروردگار باریتعالی سرشار از خیر وبرکت باد.

در پایان توجه شمار را به یک مصرع از شاعر بزرگ ایران زمین مولانا معطوف می دارم:

خیمه های ما جدا دلها یکی است

موفق و شاد باشید

[mcse2010]

(۱۸ فروردین ۱۳۹۳ ۰۹:۱۸ ق.ظ)Eternal نوشته شده توسط:  آرام آرام زیر لب غزل خداحافظی را برای دلم زمزمه میکنم.

وقتی میبینم مانشت مثل قبل نیست ، دوستام همه ترک مانشت کردن ، جو یجورایی شده ، بهتره کمی از مانشت دور باشم شاید بهتر شد ، برگشتم ، شاید هم نه نمیدونم.

امیدوارم بهتون خوش بگذره و روزهای شاد و خوشحالی پیش رو داشته باشین.

خداحافظ دوستای گلم

قضیه چیه؟؟؟؟؟چرا همه جو گیر شدند و دارند خداحافظی میکنند؟؟؟من که تازه یک ماه با مانشت اشنا شدم و به این زودی ها ترکش نمیکنم
تازه فروم داره شکل خوبی میگیره و امارش داره میره بالا.

[n a z a n i n]

اینجا چه خبره !!!!!!!!!!!!!!!!!

[sahar121]

خیلی خوشحالم.... هیچ اتفاق خاصی نیافتاده. فقط وقتی فکر میکنم میبینم باید شاد باشم و راضی و شاکر...شکرت خدای من

[babakk]

همیشه ساده بیاندیشید.
در مشاجرات، عادل و بخشنده باشید.
در حکومت، سعی در فرمانروایی و تسلط نداشته باشید.
در کار، آن چیزی را انجام دهید که از آن لذت می برید.
در زندگی خانوادگی، همیشه در دسترس و حاضر باشید.
وقتی از این که خودتان هستید خوشنودید و از رقابت و مقایسه دست کشیده اید، همگان به شما احترام می گذارند.

کاسه خود را بیش از اندازه پر کنید، لبریز می شود.
چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید، کند می شود.
به دنبال پول و راحتی باشید، دلتان هرگز آرام نمی گیرد.
به دنبال تایید دیگران باشید، برده آنها خواهید بود.
کار خود را انجام دهید، سپس رها کنید. این تنها راه آرامش یافتن است.

[kati]

با همه جور آدمی میشه کنار اومد جز آدم بی منطق و بیشعور .
خدایا همه مریض ها رو شفا بده اما نه فقط مریض های جسمی رو بلکه مریض های روانی رو هم شفا بده که آدم رو به مرز دیوانگی میرسونند.
به خدا اگر شعور خریدنی بود من حاضر بودم خودم به شخصه واسه بعضی آدم ها شعور بخرم که اینقدر آدم رو با شعور نداشته شون نسجند.
به خدا سکوت کردن هم واسه این آدم ها زیادیه....

[vesta]

برای همه عزیزانی که برای همیشه یا موقتی رفتن( احتمالا یواشکی بدون آن شدن چک کنن این صفحه رو) آرزوی موفقیت دارم. انشاالله همیشه پرا از انرژی و آرامش خاطر باشید و همیشه تصمیمتون بهترین باشه.

نه در آغاز چنین رسمی بود
ونه فرجام ،چنان خواهد شد
که کسی جز تو، تو را دریابد

که در این راه رسیدن به خودت ، تنهایی
ظلمتی هست ، اگر

چشم از کوچه یاری ، بردار
و فراموش کن این ،کهنه خیال
نور فانوس رفیقی ، که تو را در یابد!
دست یاری ، که بکوبد در را
پرده از پنجره ها برگیرد ، قفل را بگشاید

کوله بارت بردار
دست تنهایی خود را تو بگیر
و از آئینه بپرس :
منزل روشن خورشید ، کجاست ؟

شوق دریا اگرت هست ، روان باید بود
ورنه ، در حسرت همراهی رودی ، به زمین
خواهی شد

مقصد از شوق رسیدن ، خالیست
راه ، سرشار امید

و بدان ، کین امروز
منتظر فردایی ست
که تو دیروز ، در امید وصالش بودی

بهترین لحظه راهی شدنت ، اکنون است
لحظه را در یابیم
باور روز ، برای گذر از شب ، کافیست

و از آغاز چنین رسمی بود
که سرانجام ، چنین خواهد شد.

کیوان شاهبداغی

[azad_ahmadi]

گاهی لازمه دروغ بگی!
"خوبم"، "همه چی مرتبه" ...
گاهی لازمه به نزدیکانت هم دروغ بگی.

اما مرتب نیست، به قول یکی از دوستان "حالمان ته نشین شده، کاش یکی بیاید و حالمان را بهم بزند".

[فوژان]

خدایا تو خیلی زیبایی
عاشقتم خدایه عزیزم
خدایا شکرت

[nina69]

(۱۸ فروردین ۱۳۹۳ ۱۰:۳۴ ب.ظ)azad_ahmadi نوشته شده توسط:  گاهی لازمه دروغ بگی!
"خوبم"، "همه چی مرتبه" ...
گاهی لازمه به نزدیکانت هم دروغ بگی.

اما مرتب نیست، به قول یکی از دوستان "حالمان ته نشین شده، کاش یکی بیاید و حالمان را بهم بزند".

نگران نباشید
این نیز بگذرد

[elham_sh219]

امام صادق (ع) به یکی از اصحاب خود فرموند:

چه مانعی دارد وقتی یکی از شما دچار غم و اندوه می­ شود وضو بگیرد و به جایگاه عبادت خود برود و دو رکعت نماز بخواند و دعا کند که خداوند آن اندوه را از وی برطرف نماید.

مگر فرموده خدای تعالی را در سوره بقره نشنیده­ ای که می­فرماید:

برای غلبه بر مشکلات و ناگواری های خود از صبر و نماز مدد بخواهید.

[sahar121]

درسامو خیلی عقبم.. میرسم به بچه ها؟!! برای این ترم هیچ کاری نکردم.. نه تحقیق نه جزوه نه مطالعه نه مقاله... فقط میدونم ۱۲ واحد دارم!!!!!!!!!! در حد سکته ام الان

[vesta]

(۱۹ فروردین ۱۳۹۳ ۰۶:۰۷ ب.ظ)sahar121 نوشته شده توسط:  درسامو خیلی عقبم.. میرسم به بچه ها؟!! برای این ترم هیچ کاری نکردم.. نه تحقیق نه جزوه نه مطالعه نه مقاله... فقط میدونم ۱۲ واحد دارم!!!!!!!!!! در حد سکته ام الان

میرسی به شرطی که وقت بگذاری براشون. من خودم سه ترمی که واحد درسی داشتم هیچی وقت نداشتم و خودمم استرسی از اینام بودم که تو کارشناسی خودم درس میخوندم و منتظر استاد نمیموندم و شب امتحانی نبودم خلاصه به قول شما سکته میکردم از شرایطی که داشتم، ولی خب همون یه ذره هم که وقت داشتم میخوندم و خدا هم خودش کمکم کرد، بشین برنامه ریزی کن و به موقع برسون، کارای تحقیقاتی رو هم اگر امکانش هست از استادت فرجه بیشتر بگیر.
کلا نمیدونم چرا از وقتی اومدم ارشد، وقت از من فراری شد!!!