تقریبا تا دوساعت دیگه وارد فصل زیبای پاییز میشیم .
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی....روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش...ساز او باران سرودش باد....
جامه اش شولای عریانی است.....ور جز اینش جامه ای باید....
بافته بس شعله ی زر تار پودش باد....
گو بروید یا نروید هر چه در هر جا که خواهد
یا نمی خواهد باغبان و رهگذاری نیست....
باغ نو میدان....چشم در راه بهاری نیست....
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد...
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید...
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست؟
پادشاه فصل ها پاییز....