زمان کنونی: ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۱۰:۴۳ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

مطالب خواندنی و تصاویر جالب

ارسال: #۳۴۶
۰۶ خرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۵۹ ق.ظ
مطالب خواندنی و تصاویر جالب
امروز هر چقدر بخندی و هر چقدر عاشق باشی از محبت دنیا کم نمیشه پس بخند و عاشق باش....
امروز هر چقدر دلها را شاد کنی کسی به تو خورده نمیگیره پس شادی بخش باش ....
امروز هرچقدر نفس بکشی جهان با مشکل کمبود اکسیژن رو به رو نمیشه
پس از اعماق وجودت نفس بکش ....
امروز هر چقدر آرزو کنی چشمه ی آرزوهات خشک نمیشه پس آرزو کن
امروز هر چقدر خدا را صدا کنی خدا خسته نمیشه پس صدایش کن
او منتظر توست
او منتظر آرزوهایت
خنده هایت
گریه هایت
ستاره شمردن هایت
و عاشق بودن هایت است
امروز امروز است....

عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود/لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , LORD0098 , nana2010 , azad_ahmadi , nina69 , Autumn.Folio , Breeze
ارسال: #۳۴۷
۰۸ خرداد ۱۳۹۲, ۱۰:۳۵ ق.ظ
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب
وقتی ظرف میشویی دعا کن
شکر کن به خاطر اینکه ظرف هایی داری، که بشویی
یعنی غذایی در کار بوده , یعنی کسی را سیر کردی
یعنی با محبت با عشق ازیکی دونفر مراقبت کردی,برایشان آشپزی کردی, میز چیده ای ...
تصور کن چند میلیون نفر در این لحظه ظرفی برای شستن ندارند یا کسی را ندارند که برایش میز بچینند!

ساحره پورتوبلو – پائولو کوئیلو
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , Autumn.Folio , Aurora , LORD0098 , انرژی مثبت , سجاد۶۷ , diligent , maryami
ارسال: #۳۴۸
۰۸ خرداد ۱۳۹۲, ۰۴:۰۰ ب.ظ
مطالب خواندنی و تصاویر جالب
آن بالا که بودم، فقط سه پیشنهاد بود. اول گفتند زنی از اهالی جورجیا همسرم باشد. خوشگل و پولدار.

قرار بود خانه ای در سواحل فلوریدا داشته باشیم. با یک کوروت کروکی جگری. تنها اشکال اش این بود که زنم در چهل و سه سالگی سرطان سینه میگرفت. قبول نکردم.

راست اش تحمل اش را نداشتم. بعد موقعیت دیگری پیشنهاد کردند : پاریس خودم هنرپیشه می شدم و زنم مدل لباس. قرار بود دو دختر دو قلو داشته باشیم. اما وقتی گفتند یکی از آنها نه سالگی در تصادفی کشته میشود. گفتم حرف اش را هم نزنید.

بعد قرار شد کلودیا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توی محله های پایین شهر ناپل زندگی کنیم. توی دخمه ای عینهو قبر. اما کسی تصادف نکند. کسی سرطان نگیرد. قبول کردم. حالا کلودیا- همین که کنارم ایستاده است - مدام می گوید خانه نور کافی ندارد، بچه ها کفش و لباس ندارند، یخچال خالی است. اما من اهمیتی نمیدهم.

می دانم اوضاع می توانست بدتر از این هم باشد. با سرطان و تصادف. کلودیا اما این چیزها را نمی داند. بچه ها هم نمیدانند.

عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود/لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: good-wishes , SaMiRa.e , Aurora , Autumn.Folio , diligent , سجاد۶۷ , sahar bano , mina25 , maryami , blackhalo1989 , Hera
ارسال: #۳۴۹
۰۹ خرداد ۱۳۹۲, ۰۷:۳۸ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ خرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۳۷ ق.ظ، توسط good-wishes.)
کامیون حمل زباله
این مطلب رو من چند سال پیش خوندم اما امروز که دوباره دوستی برام فرستاد احساس کردم برخی چیزها کهنگی ندارند و بارها میشه شنید

روزی من با تاکسی عازم فرودگاه بودم.
ما داشتیم در خط عبوری صحیح رانندگی می کردیم که ناگهان یک ماشین از محل پارک پرید وسط جاده درست جلوی ما .
رانندهء تاکسی من محکم ترمز گرفت ، طوریکه سرش با فرمون برخورد کرد.
ماشین سُر خورد ، ولی نهایتاً به فاصله چند سانتیمتراز اون ماشین متوقف شد! ناگهان راننده اون ماشین سرش رو بیرون آورد و شروع کرد به فحاشی و فریاد زدن به طرف ما.
امـّا راننده تاکسی من ، فقط لبخند زد و برای اون شخص دست تکون داد وخیلی دوستانه برخورد کرد.با تعجب ازش پرسیدم : چرا شما این رفتار رو کردین؟!
مرتیکه نزدیک بود ماشین رو از بین ببره و ما رابه کشتن بده !
اینجا بود که راننده تاکسی درسی رو به من آموخت که هرگز فراموش نکرده و نخواهم کرد Sad( قانون کامیون حمل زباله ))
اون توضیح داد که : خیلی از آدما مثل کامیون های حمل زباله هستن .
وجود اونا ، سرشار از آشغال ، ناکامی و خشم ، و پُر از نا اُمیدیه ؛
وقتی آشغال در اعماق وجودشون تلنبار می شه ، دنبال جایی میگردن تا اونرو تخلیه کنن و گاهی اوقات ممکنه روی شما خالی کنن .به خودتون نگیرین . فقط لبخند بزنین ، دست تکون بدین ، و براشون آرزوی خیر کنین ، و برین !
آشغال های اونا رو نگیرین تا مجبوربشید روی بقیه اطرافیانتون تو منزل ، سرکار، یا توی خیابون پخش کنید.
حرف آخر اینه که افراد موفق اجازه نمی دن که کامیون های آشغال دیگران ، روزقشنگشون رو خراب کـُـنه و باعث ناراحتی اونها بشه.
زندگی خیلی کوتاهتر از اونه که صبح با تأسف از خواب بیدار شین ، و شب با حسرت به رختخواب برین!
از این رو ؛ افرادی رو که با شما خوب رفتار می کنن دوست داشته باشین و برای اونهایی که رفتار نامناسبی دارن دُعا کنین .
" زندگی ده درصدش چیزیه که شما می سازین و نود درصدش ، نحوه برداشت شماست! "
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: sahar bano , انرژی مثبت , Aurora , pos , Hera
ارسال: #۳۵۰
۱۰ خرداد ۱۳۹۲, ۰۸:۰۹ ق.ظ
هر که در این بزم مقرب تر است
هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند

امام صادق علیه السلام فرمود: مردی پیامبر اکرم را به عنوان مهمان برای صرف غذا به منزل خویش دعوت کرد ، وقتی رسول خدا وارد منزل او شد ، مرغی توجه ان حضرت را به خود جلب کرد که روی دیواری تخم کرد و ان تخم از روی دیوار تکان خورد و در حال سقوط به سوی زمین بود که بطور اتفاق روی میخی که در وسط دیوار وجود داشت ، قرار گرفت.
وقتی پیامبر با دیده تعجب به ان نگریست ، صاحب خانه عرض کرد: شاید از نشکستن تخم مرغ تعجب می کنید، ای رسول خدا!
سوگند به ان خدایی که تو را به رسالت برگزیده است، من از اول زندگی خود هرگز در دنیا به هیچ بلا و ضرر مالی مبتلا نشده ام ،
پیامبر با شنیدن این حرف بسوی منزل خود برگشت و غذای او را نخورد و فرمود:

کسی که در این دنیا به هیچ بلایی گرفتار نشود لطف و رحمت خدا شامل حال او نمی شود.

منبع : اصول کافی ج۳ ص ۳۵۵
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: x86 , انرژی مثبت , SaMiRa.e
ارسال: #۳۵۱
۱۵ خرداد ۱۳۹۲, ۱۱:۰۹ ب.ظ
زندگی
BlushBlushBlush
بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارند،بعد چشمشون به یه گردو می افته
دولا میشن تا گردو رو بردارن
الماسه می افته تو شیب زمین
قل میخوره و تو عمق چاهی فرو میره
میدونی چی می مونه؟
یه آدم...،یه دهــــــن بـــاز....،یه گـــــــردوی پـــــوک
و یه دنیـــــا حســـــــرت
چند وقتیست که عجیب رشک میبرم به حال تنی چند از دوستان فرنگیم. به
دیدگاهشان نسبت به زندگی! اینکه چقدر زیبا و ساده است. اینکه چقدر بی
دغدغه برای اکنونشان برنامه میریزند و چقدر شاد زندگی میکنند. در حالیکه
من و جوانان هم مسلکم، همیشه در یک ترس نانوشته و مبهم نسبت به آینده بسر
میبریم... میدانید چیست؟ راستش به این نتیجه رسیده ام که در سیستم آموزشی
ما از همان کودکی به ما آموخته اند که رمز خوشبختی موفقیت
است نه "شاد" بودن
امروز به این جمله «جان لنون» برخوردم که شرح حال ماست
شما چه فکر میکنید؟
زمانی که به مدرسه رفتم از من پرسیدند: که وقتی بزرگ شدی
میخواهی چه کاره بشوی
من پاسخ دادم : خوشحال
آنها به من گفتند که مفهوم پرسش را متوجه نشدم و من به آنها گفتم این شما
هستید که مفهوم زندگی را متوجه نشدید
زندگی،یک نعمت است
از آن لذّت ببرید
آنرا جشن
بگیرید،
و ادامه اش دهید
وبدانیم که
زندگانی یک گذراست
نه یک ماندن
من برای نبرد با تاریکی شمشیر نمیکشم ...چراغ می افروزم

لبخند بزن
بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا
و بدان که همین دنیا روزی آن قدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ به لبخندهایت
با تمام سازهایت می رقصد
باور کن!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: nina69 , zeinab , Saoshiyant
ارسال: #۳۵۲
۲۰ خرداد ۱۳۹۲, ۰۱:۴۸ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۰ خرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۵۷ ب.ظ، توسط انرژی مثبت.)
مطالب خواندنی و تصاویر جالب
فرعون پادشاه مصر ادعای خدایی میکرد.
روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت: اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن.
فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد.
.
فرعون پرسید کیستی؟ ناگهان دید که شیطان وارد شد.
شیطان گفت: خاک بر سر خدایی که نمیداند پشت در کیست.
سپس وردی بر خوشه انگور خواند و خوشه انگور طلا شد!
بعد خطاب به فرعون گفت: من با این همه توانایی لیاقت بندگی خدا را نداشتم آنوقت تو با این همه حقارت ادعای خدایی می کنی؟


حاج اقا در راه بازگشت از حج بود که در خیابان کودک فقیری را دید که غذایش را با سگی گرسنه تقسیم میکند
نزدیک رفت و پرسید : چرا غذایت را به این حیوان نجس میدهی ?
کودک سگ را بوسید و گفت :از نظر من هیچ حیوانی نجس نیست
این سگ نه خانه دارد نه غذا دارد هیچ کس را ندارد اگر من کمکش نکنم میمیرد

حاج اقا گفت : سگ بی خانمان در همه جا وجود دارد ایا تو میتوانی همه انها را از مرگ نجات دهی؟
ایا تو میتوانی جهان را تغییر دهی؟

پسر نگاهی به سگ کرد و گفت : کاری که من برای این سگ میکنم تمام جهانش را تغییر میدهد

عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود/لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , azad_ahmadi , maryami , nana2010
ارسال: #۳۵۳
۲۱ خرداد ۱۳۹۲, ۰۳:۰۵ ب.ظ
هر مانعى = فرصتى
در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند.
سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد.
هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم.
هر مانعى = فرصتى
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Eternal
ارسال: #۳۵۴
۲۱ خرداد ۱۳۹۲, ۰۳:۵۵ ب.ظ
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب
عشق انسان را داغ می کند و دوست داشتن انسان را پخته...هر داغی روزی سرد می شود ،اما هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود..( دکتر شریعتی)

[تصویر:  salavat14saqeb.ir_.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: good-wishes , انرژی مثبت , diligent , SaMiRa.e , Eternal , LORD0098 , Hera
ارسال: #۳۵۵
۲۲ خرداد ۱۳۹۲, ۰۳:۲۴ ب.ظ
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب
یکی از از اصطلاحاتی ست که تقریباً دیگر کسی ریشه و منشاء آن را به یاد ندارد. بوق سگ از اصطلاحات بازاری است و منظور از بکاربری آن، تا دیر وقت کار کردن می‌باشد. مثلاً گفته می‌شود:« تا بوق سگ کار می‌کنم و فلان و بهمان» یا « بچه که نباید تا بوق سگ بیرون از خونه باشه که…!» در همه این جملات بوق سگ دلالت بر مفهوم دیر وقتی و زمان طولانی از حد بیرون دارد
و اما ریشه آن: می‌دانید که بازار در ایران از جایگاه خاصی برخوردار بوده و هست . بازارهای ایرانی که خاص فرهنگ ایران است معمولاً شامل دو محور اصلی عمود بر هم بود که در وسط بهم رسیده و «چهارسوق» اصلی یا بزرگ را می‌ساختند. بازار بسته به بزرگی و کوچکی اش و تعداد بازاریانِ شاغل در آن می‌توانست چندین چهارسوق فرعی و کوچک نیز داشته باشد. اما ورودی و خروجی این بازارها منحصراً از دو سر محورهای اصلی بود. با این تعریف بازارهای سنتی ایرانی دارای چهار مدخل می‌شود که در دو انتهای دو محور اصلی واقع بوده که با درهای بزرگ چوبی بسته می‌شد
حفاظت از این بازارها البته کاری مهم و درخور توجه بود. اگرچه هر حجره با دری چوبی بسته می‌شد، اما این درها از امنیت مطلوبی برخوردار نبوده و به راحتی می‌توانستند شکسته شوند. از این رو امنیت بازار وابسته به درهای اصلی و نگهبان بازار بود. این نگهبانان از سر شب (دم اذان مغرب) تا دم صبح (بعد از اذان صبح) موظف به پاسداری از بازار بوده و مرتباً در طول بازار در حال گشت زنی بودند. اما از آنجا که بازار بزرگ و امکان بازبینی همه جای آن غیرممکن بود، نگهبانان، سگانی درنده و گیرنده داشتند که به «سگ بازاری» موسوم بودند. این سگان غیر از مربی خود هر جنبده‌ای را مورد هجمه قرار داده و پاچه می‌گرفتند. از این رو با نزدیک شدند مغرب و بسته شدن درهای بازار و طبعاً رها شدن سگاهای بازاری، نگهبانان در بوقی بزرگ که از شاخ قوچ ساخته می‌شد و صدایی پرطنین و گسترده داشت می‌دمیدند که یعنی در حال باز کردن سگان و رها کردنشان در بازار هستیم. زودتر حجره ها را تعطیل کرده و از بازار خارج شوید. به این بوق که سه بار با فاصله زمانی مشخصی نواخته می‌شود «بوق سگ» می‌گفتند. این بود که مشتری آخر شب نیز حونش پای خودش بود!یعنی با شنیدن بوق سگ از بازار خارج نشده و حالا هر آن ممکن است مورد هجوم سگان درنده بازاری قرار بگیرد
حال هرگاه کسی تا دیروقت به کار مشغول باشد و یا دیر به خانه برگردد می‌گویند تا بوق سگ کار کرده یا بیرون از خانه بوده است. همچنین افرادی را که زود عصبی شده و پیش از پرس و جو و کشف حقیقت به پرخاش می‌پردازند را سگ بازاری می‌گویند که قدرت تشخیص دزد از بازاری را نداشته و بی علت پاچه افراد را می‌گیرفت.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: good-wishes , انرژی مثبت , mahinjoon , SaMiRa.e , pos , ف.ش , slinda
ارسال: #۳۵۶
۲۴ خرداد ۱۳۹۲, ۰۷:۰۸ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۴ خرداد ۱۳۹۲ ۰۷:۱۶ ب.ظ، توسط ف.ش.)
RE: مطالب خواندنی و تصاویر جالب
[تصویر:  188551_1_1379082901.jpg]

[تصویر:  188551_2_1379082901.jpg]

[تصویر:  188551_3_1379082901.jpg]

[تصویر:  188551_4_1379082901.jpg]

[تصویر:  188551_5_1379082901.jpg]

[تصویر:  188551_6_1379082901.jpg]

[تصویر:  188551_7_1379082901.jpg]

[تصویر:  188551_8_1379082901.jpg]

[تصویر:  188551_9_1379082901.png]

[تصویر:  188551_10_1379082901.jpg]

If your success is not on your own terms, if it looks good to the world but does not feel good in your heart, it is not success at all.
(Anna Quindlen)
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: soolmaz , SaMiRa.e , nana2010 , Aurora , maryami , ماه بانو , ashkan_d13 , Eternal , Hera
ارسال: #۳۵۷
۲۶ خرداد ۱۳۹۲, ۰۹:۵۳ ب.ظ
مطالب خواندنی و تصاویر جالب
[تصویر:  188959_1_1379082901.jpg]

HeartTongue
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۳۵۸
۲۷ خرداد ۱۳۹۲, ۰۱:۵۰ ب.ظ
مطالب خواندنی و تصاویر جالب
******دایره ی روح********

افلاطون گفته روح دایره است
و من دایره های روحم را کشف کردم!
پنح دایره دور روحم کشیدم، و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم

در دایره اول نام افرادی را نوشتم که حال و هوای خوبی به من می دهند
و در دایره پنجم که دورترین دایره به مرکز بود
نام کسانی را که از دنیای من فاصله دارند و بیشترین کشمکش را با آنها دارم

همه ما دلمان می خواهد که احساسی خوب در مورد خودمان داشته باشیم
و گاهی اوقات نداریم!
گاهی حال و هوای ما در مورد خودمان بستگی به تاثیری دارد که دیگران روی ما می گذارند
به آنهایی که در دایره آخر هستند و سعی می کنند که اعتماد به نفس ما را از بین ببرند

نمی توانی کسی را مجبور کنی که دوستت داشته باشد
و گاهی حضور در کنار افراد نامناسب باعث می شود
حتی در مقایسه با تنهایی ات، بیشتر احساس تنهایی کنی...

در چنین وضعیتی تلاش برای ایجاد تغییر و تحول
ممکن است باعث شود راهت را گم کنی
یا شاید باعث شود وجود خودت که تو را "تو" می کند را ازدست بدهی

گاه سالها طول می کشد تا یاد بگیری چگونه از خودت مراقبت کنی
به همین دلیل بسیار مهم است
که افرادی را در اطرافت داشته باشی که دوستت بدارند
حتی گاهی بیشتر از آنچه که
خودت می توانی خودت را دوست داشته باشی

در مواجه با افراد از خودت بپرس
این فرد چه حسی در من ایجاد می کند...
در کنار او می توانم خودم باشم؟
با او می توانم رو راست باشم؟
می توانم به او هرچه می خواهم بگویم؟
در کنار او احساس راحتی می کنم؟
وقتی او وارد می شود چه حسی به من دست می دهد؟
و وقتی می رود چه حالی می شوم؟
وقتی با او هستم احساسات واقعی ام را پنهان می کنم یا با او روراستم؟
آیا او باعث می شود احساس حقارت کنم یا به خودم ببالم؟

فلسفه وجود این ۵ دایره، شناخت است، نه پیش داوری
پس با خودت روراست باش
با افرادی که در نظر تو بد خلق اند، مدارا مکن
و خودت را مقید نکن که چون به صرف اینکه با کسی در سر کار و یا اوقاتی ممتد
هر روز زمانی را می گذرانی
باید او را در دایره اول و نزدیک به خودت جای دهی

"در دایره اول" افرادی را بگذار که از صمیم جان به آنها اعتماد داری
حتی اگر هر روز آنها را نمی بینی
ولی وجود آنها باعث حس خوب و ارزشمندی در تو می شود
از خودت بپرس
در مورد افکار و خواسته هایم به چه کسی می توانم اعتماد کنم؟
آنها همان کسانی هستند که در دایره اول جای دارند
با این افراد و در کنار آنها، قدرتمندی...
ارزشهای مشترک با آنها داری
و با حضور آنها در زندگیت، دنیا را زیباتر می بینی
دوستان و همراهانی خارق العاده!


"دایره دوم" جای کسانی است که به رشد معنوی تو کمک می کنند
مربیان... آموزگاران
و شاید هم افرادی که تنها برای وقت گذرانی خوبند
بیرون رفتن و خندیدن...
چیزی به تو اضافه نمی کنند
ولی در عین حال هم باعث نمی شوند که حس بدی نسبت به خودت داشته باشی

"دایره سوم" همکاران و اقوامند
و شاید هم آدمهای خنثی، کسانی که نقش بسیار کوچکی در چند ساعت از زندگی تو ایفا می کنند
و تاثیر آنها نیز تنها همان چند ساعتی است که با آنها هستی
هیچ زمانی در غیر از ساعت ملاقاتشان به آنها فکر نمی کنی
و به راحتی می شود با فرد دیگری جایگزین شوند
افراد این دایره در محدوده کار و وظایفشان با تو هستند و لاغیر

"دایره چهارم" سر آغاز عزم راسخ توست!
آنها کسانی هستند که در کار تو اخلال ایجاد می کنند
افراد این دایره لزوما" با خود واقعی تو مرتبط نیستند
حتی ممکن است رییس اداره ای باشد که تنها دورادور با کار آنها در ارتباطی
افراد این دایره در زندگی اجتماعی و حرفه ات مهم هستند...
در کنار آنها نمی توانی راحت باشی
و وقتی آنها را می بینی شاید حتی آشفته و پریشان شوی

"دایره آخر" جای دورترین افراد است
جای آدمهایی که به تو لطمه زده اند، تحقیرت کرده اند،
کسانی که همیشه به تو انرژی منفی می دهند
و احساسات زجرآوری را با آنها تجربه می کنی

خوب اکنون که جای هر کس را تعیین کردی
اجازه نده کسانی که در دایره آخر جای دارند
مستقیما" روح و روان تو را هدف قرار دهند
نگذار کسی اولویت زندگی تو باشد، وقتی تو فقط یک انتخاب در زندگی او هستی...
یک رابطه بهترین حالتش وقتی است که دو طرف در تعادل باشند

شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن
چون کسی که تو را دوست داشته باشد به آن توضیحات نیازی ندارد
و کسی که از تو بدش بیاید، باور نمی کند!

وقتی دائم بگویی گرفتارم، هیچ وقت آزاد نمی شوی
وقتی دائم بگویی وقت ندارم، هیچوقت زمان پیدا نمی کنی
وقتی دائم بگویی فردا انجامش می دهم، آن فردا هیچوقت نمی آید!
وقتی صبح بیدار می شویم دو انتخاب داریم:
برگردیم بخوابیم و رویا ببینیم،
یا بیدار شویم و رویاهایمان را دنبال کنیم.
انتخاب با توست...
ما کسانی که به فکرمان هستند را نگران می کنیم و حتی به گریه می اندازیم
و گریه می کنیم برای کسانی که حتی لحظه ای به فکر ما نیستند!
این یکی از حقایق عجیب زندگی است،
و اگر این را بفهمی،

هیچوقت برای تغییر دیر نیست!

ای درد توام درمان در بستر ناکامی .... ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: انرژی مثبت , SaMiRa.e , ف.ش , GoodStudent67 , Eternal , **sara**
ارسال: #۳۵۹
۲۷ خرداد ۱۳۹۲, ۱۱:۰۹ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۱۰ ب.ظ، توسط انرژی مثبت.)
مطالب خواندنی و تصاویر جالب
آدم های بزرگ در باره ایده ها سخن می گویند
آدم های متوسط در باره چیزها سخن می گویند
آدم های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند

آدم های بزرگ درد دیگران را دارند
آدم های متوسط درد خودشان را دارند
آدم های کوچک بی دردند

آدم های بزرگ عظمت دیگران را می بینند
آدم های متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

آدم های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند
آدم های متوسط به دنبال کسب دانش هستند
آدم های کوچک به دنبال کسب سواد هستند

آدم های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند
آدم های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد
آدم های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند

آدم های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم های متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم های کوچک مسئله ندارند

آدم های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند
آدم های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند
آدم های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند

عشق صیدیست که تیرت به خطا هم برود/لذتش کنج دلت تا به ابد خواهد ماند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , azad_ahmadi , silver_0255 , ف.ش , GoodStudent67 , Eternal , **sara** , aatwo , f.b , sara_13686868
ارسال: #۳۶۰
۲۹ خرداد ۱۳۹۲, ۰۱:۰۵ ب.ظ
مطالب خواندنی و تصاویر جالب
می خواستم به دنیا بیایم، در یک زایشگاه عمومی؛ پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! مادرم گفت: چرا؟... پدر بزرگم گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به مدرسه بروم، همان مدرسه ی سر کوچه ی مان؛ مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: فقط ریاضی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟... خواهرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟... آنها گفتند: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟... مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!... گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. همسرم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... همسرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در یک زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی! گفتم: چرا؟... پدرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟... زنم گفت: مردم چه می گویند؟!...
مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...
از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...
خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.

حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه دارم و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نبود: مردم چه می گویند؟!...مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، حالا حتی لحظه ای هم نگران من نیستند !!!

ای درد توام درمان در بستر ناکامی .... ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم ... لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: SaMiRa.e , انرژی مثبت , GoodStudent67 , good-wishes , Eternal , ف.ش , **sara** , sara_13686868 , Hera


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  خواص محیط برای عامل سیستم تحلیل تصاویر پزشکی Ali1991khe ۶ ۵,۳۷۴ ۰۴ مهر ۱۳۹۹ ۰۸:۳۲ ق.ظ
آخرین ارسال: Ali1991khe
  منابع یوسفی تو ارشد اصلا جالب نیستن tesla66 ۱۳ ۷,۹۵۸ ۰۷ دى ۱۳۹۸ ۰۴:۳۲ ق.ظ
آخرین ارسال: marvelous
  یه اتفاق جالب sirvan.t ۱۷ ۱۵,۱۴۰ ۱۴ آذر ۱۳۹۸ ۰۲:۴۸ ق.ظ
آخرین ارسال: sirvan.t
  تصاویر کنکوری (زحماتی که کشیدیم :( موج ۱۹۲ ۱۲۲,۲۳۵ ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۷ ۱۱:۱۴ ق.ظ
آخرین ارسال: NP-Cσмρℓєтє
  مطالب جالب morweb ۱ ۲,۸۷۴ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷ ۱۲:۲۱ ب.ظ
آخرین ارسال: dhemo
  فروش کتاب های ارشد کامپیوتر ۹۶ (آخرین چاپ و کاملا نو + تصاویر) J4V4D ۰ ۱,۹۳۶ ۱۰ دى ۱۳۹۵ ۰۴:۳۵ ب.ظ
آخرین ارسال: J4V4D
  انگیزه خوندن مطالب بلند Moh3nRezaei ۱ ۲,۳۵۸ ۰۱ دى ۱۳۹۵ ۰۳:۵۱ ق.ظ
آخرین ارسال: mostafaheydar1370
  لینکهای مطالب مفیدیکی ازمدیران مانشت/فوق العاده/جوابگوی مقداری از نیازهای داوطلبان ۹۶ دختر مهربان ۰ ۳,۸۵۸ ۳۱ شهریور ۱۳۹۵ ۰۲:۱۳ ب.ظ
آخرین ارسال: دختر مهربان
  پیشگویی جالب در مورد آینده تکنولوژی و فناوری mahsa72 ۰ ۱,۹۰۳ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ ۱۱:۱۳ ق.ظ
آخرین ارسال: mahsa72
  روش جالب vocabulary coding برای خوندن شیرین انگلیسی ardaaalan ۲۳ ۱۹,۱۷۷ ۱۰ بهمن ۱۳۹۴ ۰۲:۳۷ ب.ظ
آخرین ارسال: solmaz123456

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close