زمان کنونی: ۰۵ آذر ۱۴۰۳, ۰۷:۵۶ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۵۴۴۵۱
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۰۵:۴۷ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
من تازه عضو شدم،یه سوال دارم خوشحال میشم راهنماییم کنید
میخوام یه پیج فروش تو اینستا بزنم،به نظرتون چطور باشه برا مخاطب جذاب تره
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۴۵۲
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۰۶:۱۴ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
سلام دوستان ، ولتون نمیکنم! زلزله بیاد من دوستامو تنها بزارم؟ اینجا رو خیلی دوس دارم، خیلی راحتم اینجا. نمیتونم ول کنم برم همینطوری. ولی بدجوری خودمو گم کردم، کمکم کنین پیدا شم.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: .:tarannom:.
ارسال: #۵۴۴۵۳
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۰۹:۴۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۹:۴۴ ب.ظ، توسط codin.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
از ۱۸ سالگی حتی پیش دانشگاهی تا الان ( ۲۸-۲۹ سالگی) هر ۶ ماه این فکر میاد توی سرم که تو باید میرفتی پزشکی میخوندی اینجا چع کار میکنی!!!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: crevice , big cloud , marvelous , Amir V
ارسال: #۵۴۴۵۴
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۱۰:۳۶ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۱۰:۳۷ ب.ظ، توسط fo-eng.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
بزرگی را گفتند : ذکری عنایت فرمایید
فرمود : به ذکر شریف سکوت مشغول باشید

خداوندا ... کدام نقطه ی زمین، از تو خالیست که خلق تو را در آسمان می جویند؟! منصور حلاج
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: RASPINA , عزیز دادخواه , marvelous
ارسال: #۵۴۴۵۵
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۱۲:۰۸ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
Rage Against The Dying Of The Light Idea
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۴۴۵۶
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۱۰:۱۶ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
این چند روز کلید اسرار واقعی را تجربه کردم!!!
از بهمن ماه قرنطینه باشی، بعد به خاطر یه کار خیلی مهم مجبور بشی پنج شنبه شب از تهران خارج شی و جمعه برگردی. همون شب زلزله بیاد!
اول که این کار پیش اومد، جملات قصار نثار زمین و زمان میکردم. بعد که فهمیدم زلزله اومده مات و مبهوت مونده بودمExclamationExclamation هنوز نمیفهمم حکمت این رفتن اجباری چی بوده!
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: alma1988 , RASPINA
ارسال: #۵۴۴۵۷
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۱۱:۰۲ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۱۰:۱۶ ق.ظ)big cloud نوشته شده توسط:  این چند روز کلید اسرار واقعی را تجربه کردم!!!
از بهمن ماه قرنطینه باشی، بعد به خاطر یه کار خیلی مهم مجبور بشی پنج شنبه شب از تهران خارج شی و جمعه برگردی. همون شب زلزله بیاد!
اول که این کار پیش اومد، جملات قصار نثار زمین و زمان میکردم. بعد که فهمیدم زلزله اومده مات و مبهوت مونده بودمExclamationExclamation هنوز نمیفهمم حکمت این رفتن اجباری چی بوده!

حکمتش این بوده که زیر آوار نمونیBig Grin
شوخی میکنم دور از جونت، ببین به حکمت و اینا اصلا فکر نکن، دیوونه میشی. همینطوری زندگیتو بکن.
من خودم بهم ثابت شده که نباید بیشتر از حد فکر کنم و بیشتر از اون چیزی که به من مربوط میشه فکر کنم. یخرده زیادی بخواد آدم از حکمت این چیز اون چیز سر دربیاره، همچین میخوره زمین که حالش جا میاد. خودت دیگه منو میشناسی میدونی چقدر دنبال دلایل ماورایی بودم، بیخیال باش بزار همه چی پیش بره، تو زندگیتو بکن و بسازش.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: .:tarannom:.
ارسال: #۵۴۴۵۸
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۱۲:۱۵ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
دوستان یه مشکلی دارم میخوام باهاتون درمیون بزارم و دلم میخواد راهنماییم کنین تا شاید حالم بهتر بشه.

بعد از جریانی که برای پروژه ی ما پیش اومد و اونطور از دسترس خارج شد، و یهو حساب ۱۰۰ میلیونی شوهرم که کشف شد و فهمیدم که اینا رو از کار کردنمون جمع کرده و الان داره دو دستی تقدیم مادرش میکنه که خونه بخره و من الان دارم میفهمم. یه ضربه ی بدی خوردم.
یعنی الان فکر میکنم علت این ضربه ای که خوردم همینه. از اون موقع هر روز که میگذره بیشتر دارم احساسات و مشاعرمو از دست میدم. شوهرم سعی کرد که ما رو قانع کنه که همه ی این اتفاقات یه مشکل فنی بیشتر نبوده و یه جورایی برگشتیم به زندگی عادی مثلا. ولی این ظاهر قضیس. من دیگه اون آدم سابق نیستم. به شدت از نظر عاطفی یخ کردم و از نظر عصبی متزلزل شدم. اصلا کنترلی روی خودم ندارم و به نظرم میاد انگار روحم برای همیشه از بدنم خارج شده و دیگه هیچی نیستم. دقیقا تصویری که از خودم میتونم بدم اینه: یه مرده ی متحرک!

من دلم میخواد همه چی آروم بشه و برگرده به روال عادی خودش، ولی یه طوری شده، اصلا دیگه علاقه ای به شوهرم ندارم. ازش متنفرم. نمیدونم چرا، شاید هیچ گناهی نداشته باشه. ولی چیزی که هست حرفهای اطرافیان منو نابود کردن. احساس میکنم شوهرم باید خیلی بیشتر از اینا پشت من می ایستاد و نمیزاشت اصلا از این حرفا پیش بیاد. کلا یه چیزی تو مغزم داره وول میخوره و دیوونم میکنه. دلم میخواد بره دیگه برنگرده و این چیزیه که این دفه اونو عذاب میده. دیروز به قدری حالم بد بود که ضربان قلبم نامنظم شده بود و خلاصه بابا اینا منو بردن دکتر. ولی به نظرم این درد رو هیچ قرص و دارویی درمان نمیکنه. خیلی حس بدیه، دیگه به زندگی علاقه ای ندارم. دیگه هیچی به نظرم جالب نمیاد.

تو رو خدا لااقل شما کمکم کنین. واقعا بد ورطه ای افتادم. الان شروع کردم به نوشتن یه مقاله ی در زمینه ی رشته ی قبلی خودم مطالعات زبانها، گفتم شاید مودمو عوض کنه، ولی اصلا نمیتونم تمرکز کنم. خیلی میترسم، میترسم که دست به کاری بزنم که واویلا باشه. خیلی دارم سعی میکنم افکارمو مدیریت کنم و به خودم مسلط باشم، ولی انگار یه نیرویی بیرونی داره منو کنترل میکنه و تمام احساساتمو از من گرفته. کاملا ملکه ی برفی شدم رفت ....

خواهش میکنم راهنماییم کنین. من میخوام فقط برگردم به زندگی عادی. نمیخوام دیوونه بشم.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۴۵۹
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۰۱:۳۸ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۱۲:۱۵ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  دوستان یه مشکلی دارم میخوام باهاتون درمیون بزارم و دلم میخواد راهنماییم کنین تا شاید حالم بهتر بشه.

بعد از جریانی که برای پروژه ی ما پیش اومد و اونطور از دسترس خارج شد، و یهو حساب ۱۰۰ میلیونی شوهرم که کشف شد و فهمیدم که اینا رو از کار کردنمون جمع کرده و الان داره دو دستی تقدیم مادرش میکنه که خونه بخره و من الان دارم میفهمم. یه ضربه ی بدی خوردم.
یعنی الان فکر میکنم علت این ضربه ای که خوردم همینه. از اون موقع هر روز که میگذره بیشتر دارم احساسات و مشاعرمو از دست میدم. شوهرم سعی کرد که ما رو قانع کنه که همه ی این اتفاقات یه مشکل فنی بیشتر نبوده و یه جورایی برگشتیم به زندگی عادی مثلا. ولی این ظاهر قضیس. من دیگه اون آدم سابق نیستم. به شدت از نظر عاطفی یخ کردم و از نظر عصبی متزلزل شدم. اصلا کنترلی روی خودم ندارم و به نظرم میاد انگار روحم برای همیشه از بدنم خارج شده و دیگه هیچی نیستم. دقیقا تصویری که از خودم میتونم بدم اینه: یه مرده ی متحرک!

من دلم میخواد همه چی آروم بشه و برگرده به روال عادی خودش، ولی یه طوری شده، اصلا دیگه علاقه ای به شوهرم ندارم. ازش متنفرم. نمیدونم چرا، شاید هیچ گناهی نداشته باشه. ولی چیزی که هست حرفهای اطرافیان منو نابود کردن. احساس میکنم شوهرم باید خیلی بیشتر از اینا پشت من می ایستاد و نمیزاشت اصلا از این حرفا پیش بیاد. کلا یه چیزی تو مغزم داره وول میخوره و دیوونم میکنه. دلم میخواد بره دیگه برنگرده و این چیزیه که این دفه اونو عذاب میده. دیروز به قدری حالم بد بود که ضربان قلبم نامنظم شده بود و خلاصه بابا اینا منو بردن دکتر. ولی به نظرم این درد رو هیچ قرص و دارویی درمان نمیکنه. خیلی حس بدیه، دیگه به زندگی علاقه ای ندارم. دیگه هیچی به نظرم جالب نمیاد.

تو رو خدا لااقل شما کمکم کنین. واقعا بد ورطه ای افتادم. الان شروع کردم به نوشتن یه مقاله ی در زمینه ی رشته ی قبلی خودم مطالعات زبانها، گفتم شاید مودمو عوض کنه، ولی اصلا نمیتونم تمرکز کنم. خیلی میترسم، میترسم که دست به کاری بزنم که واویلا باشه. خیلی دارم سعی میکنم افکارمو مدیریت کنم و به خودم مسلط باشم، ولی انگار یه نیرویی بیرونی داره منو کنترل میکنه و تمام احساساتمو از من گرفته. کاملا ملکه ی برفی شدم رفت ....

خواهش میکنم راهنماییم کنین. من میخوام فقط برگردم به زندگی عادی. نمیخوام دیوونه بشم.

ما چه راهنمایی شما رو می‌تونیم بکنیم تا جایی که ذهنم یاری می‌کنه پخته و باتجربه و چهل‌ساله‌ی تاپیک شما بودید. من اگه زبونم لال یک‌دهم مشکلات شما، یا یه زنِ اینطوری غرغرو داشتم، به تعداد روزهای ازدواجم طلاق گرفته بودم. انرژیِ منفیه که همینطوری داره ساطع میشه.
نصف شبی این چه کوفتی بود خوندم. پدر مادر من متراژ خونه‌ی من رو نمی‌دونند بعد اونوقت ریز زندگی شما هر روز توو گوگل داره ایندکس می‌شه. من تا اطلاع ثانوی گم و گور بشم تا این شعرُورا خودمم مسموم نکرده.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Milad_Hosseini , RASPINA , maryam.ra
ارسال: #۵۴۴۶۰
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۰۲:۳۹ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
دوستان اینکه یکی کرونا داشته باشه اگه به یه جسمی ( کتاب ، فلز ، دستگیره در و ... ) دست بزنه همون لحظه ویروس می شینه روی اون جسم یا فقط اگه عطسه کنه ویروس میشینه .
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: shamim_70
ارسال: #۵۴۴۶۱
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۰۲:۴۹ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
شما فکر کنین که اینا شر و وره که من نوشتم. هر چی دوست دارید قضاوت کنید. گاهی اوقات آدم بدجوری از درون میشکنه و خودشو گم میکنه. تو اون شرایطه که آدم دست به هر طنابی میزنه که غرق نشه. خب پیش میاد که از دیگران هم کمک بخواد و راهنمایی بگیره. به اینا نمیگن به قول شما شعر و ور. خیلیا اینجا یه گلواژه هایی مینویسن آدم میمونه چی بگه. واقعا متاسفم.

زندگی من به هیچ عنوان توی گوگل ایندکس نمیشه. خیلی چیزای مزخرف تر هستن که دارن ایندکس میشن و سر همه تو اوناس. این چیزیه که شما فکر میکنین و متاسفانه به خاطر زاویه ی دید شماست. من هیچوقت هیچ ادعایی نداشتم و اگه ادعایی هم بوده این شما بودین که به اسم من چسبوندین. شما اسم منو بزارین زن غرغرو. هیچ مهم نیست.

تا همینجاش برام به اندازه ی کافی بس بود. آدمایی سرد و عبوس و بی روح که فکر میکنن خیلی حالیشونه! اینه برداشتم از یه جامعه ی مهندسی به اصطلاح تحصیل کرده ی روشن فکر در ایران! معذرت میخوام اصلا قصد توهین به کسی رو ندارم، ولی هست واقعا اینطوری.

من واقعا انتظار یه همچین برخورد زننده ای رو از طرف شما نداشتم. واقعا در لحظات بدی بودم و احتیاج داشتم یه کلمه حرف منو ازین گردابی که توش افتادم بکشه بیرون. بعد رفتاری میبینم که اصلا واقعا خیلی کوچه خیابونیه. واقعا متاسفم.

من این کامنت رو به شخص خاصی نمینویسم و به همه مینویسم. قصد توهین به شخص خاصی رو ندارم. ولی مطمئنم همه ی شما یه روز در یه همچین موقعیت بدی قرار خواهید گرفت و اون روز دور نیست، چرا که عمر ماست که کوتاهه و سریع هم میگذره. و میدونم که اون روز یاد امروز خواهید افتاد چرا که کابوس شما خواهد شد.

من از اینجا میرم ، جدی هستم، واقعا حالم بهم خورد. الان متوجه میشم چرا جو قدیم مانشت از بین رفته و به این شکل انحصاری درومده. اینجا یارو هر غلطی میکنه دو کیلومتر براش کامنت میدن، ما یه دوراهی فکری برخوردیم یه راهنمایی خواستیم اینطور ما رو رنگی کردین. شمایی که به من میگی انرژی منفی، خودت سراپا انرژی منفی بودی. من میرم ولی یادتون باشه من شماها رو هیچوقت نمیشناختم.

از شما مدیران خواهش میکنم اکانت منو پاک کنید.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: shamim_70
ارسال: #۵۴۴۶۲
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۰۳:۲۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۳:۲۴ ب.ظ، توسط shamim_70.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۲:۴۹ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  شما فکر کنین که اینا شر و وره که من نوشتم. هر چی دوست دارید قضاوت کنید. گاهی اوقات آدم بدجوری از درون میشکنه و خودشو گم میکنه. تو اون شرایطه که آدم دست به هر طنابی میزنه که غرق نشه. خب پیش میاد که از دیگران هم کمک بخواد و راهنمایی بگیره. به اینا نمیگن به قول شما شعر و ور. خیلیا اینجا یه گلواژه هایی مینویسن آدم میمونه چی بگه. واقعا متاسفم.

زندگی من به هیچ عنوان توی گوگل ایندکس نمیشه. خیلی چیزای مزخرف تر هستن که دارن ایندکس میشن و سر همه تو اوناس. این چیزیه که شما فکر میکنین و متاسفانه به خاطر زاویه ی دید شماست. من هیچوقت هیچ ادعایی نداشتم و اگه ادعایی هم بوده این شما بودین که به اسم من چسبوندین. شما اسم منو بزارین زن غرغرو. هیچ مهم نیست.

تا همینجاش برام به اندازه ی کافی بس بود. آدمایی سرد و عبوس و بی روح که فکر میکنن خیلی حالیشونه! اینه برداشتم از یه جامعه ی مهندسی به اصطلاح تحصیل کرده ی روشن فکر در ایران! معذرت میخوام اصلا قصد توهین به کسی رو ندارم، ولی هست واقعا اینطوری.

من واقعا انتظار یه همچین برخورد زننده ای رو از طرف شما نداشتم. واقعا در لحظات بدی بودم و احتیاج داشتم یه کلمه حرف منو ازین گردابی که توش افتادم بکشه بیرون. بعد رفتاری میبینم که اصلا واقعا خیلی کوچه خیابونیه. واقعا متاسفم.

من این کامنت رو به شخص خاصی نمینویسم و به همه مینویسم. قصد توهین به شخص خاصی رو ندارم. ولی مطمئنم همه ی شما یه روز در یه همچین موقعیت بدی قرار خواهید گرفت و اون روز دور نیست، چرا که عمر ماست که کوتاهه و سریع هم میگذره. و میدونم که اون روز یاد امروز خواهید افتاد چرا که کابوس شما خواهد شد.

من از اینجا میرم ، جدی هستم، واقعا حالم بهم خورد. الان متوجه میشم چرا جو قدیم مانشت از بین رفته و به این شکل انحصاری درومده. اینجا یارو هر غلطی میکنه دو کیلومتر براش کامنت میدن، ما یه دوراهی فکری برخوردیم یه راهنمایی خواستیم اینطور ما رو رنگی کردین. شمایی که به من میگی انرژی منفی، خودت سراپا انرژی منفی بودی. من میرم ولی یادتون باشه من شماها رو هیچوقت نمیشناختم.

از شما مدیران خواهش میکنم اکانت منو پاک کنید.
ادمای مختلف عقیده ها و نظرات مختلفی دارن و متاسفانه هرکسی فکر میکنه این جایگاهو داره که کسیو قضاوت کنه.
هیچ وقت واسه قضاوتها و نظرات دیگرون خودتو ناراحت نکن.

(۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۲:۳۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  دوستان اینکه یکی کرونا داشته باشه اگه به یه جسمی ( کتاب ، فلز ، دستگیره در و ... ) دست بزنه همون لحظه ویروس می شینه روی اون جسم یا فقط اگه عطسه کنه ویروس میشینه .
اگر دستاش آلوده باشن که به احتمال زیاد هم هستن،بله دست به هرجا بزنه ویروسی میشه...ولی خب در حد چند ساعت روی سطح بیشتر دووم نداره!
بهرحال احتیاط شرط عقله دستاتون رو به چشم و دهنو بینی نزنید ک اگر به جای آلوده دست زدین ویروس بشما منتقل نشه

زمان آدم ها رو دگرگون میکند
اما تصویری را که از آنها داریم
ثابت نگه می دارد
هیچ چیز دردناک تر از این تضاد
میان دگرگونی آدم ها و ثبات خاطره ها نیست


مارسل پروست
از کتاب : در جستجوی زمان از دست رفته
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: khayyam
ارسال: #۵۴۴۶۳
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۰۴:۳۸ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
امروز خیلی خیلی خیلی خییییلی خوشحال و سرخوشم.... (:
ب امید شادی روزهای آینده برای همگی مون ایشالا
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: khayyam , big cloud , Saman , RASPINA , diligent , MarkLand
ارسال: #۵۴۴۶۴
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۰۴:۵۰ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۳:۲۲ ب.ظ)shamim_70 نوشته شده توسط:  
(21 اردیبهشت ۱۳۹۹ ۰۲:۳۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  دوستان اینکه یکی کرونا داشته باشه اگه به یه جسمی ( کتاب ، فلز ، دستگیره در و ... ) دست بزنه همون لحظه ویروس می شینه روی اون جسم یا فقط اگه عطسه کنه ویروس میشینه .
اگر دستاش آلوده باشن که به احتمال زیاد هم هستن،بله دست به هرجا بزنه ویروسی میشه...ولی خب در حد چند ساعت روی سطح بیشتر دووم نداره!
بهرحال احتیاط شرط عقله دستاتون رو به چشم و دهنو بینی نزنید ک اگر به جای آلوده دست زدین ویروس بشما منتقل نشه
راستش من سه ماهه تنها بودم تهران دیگه حوصلم سر رفت و اومدم شهرستان الان فاصله رو رعایت می کنم و حتی بهشون گفتم ظرف ها رو جدا کنید جهت احتیاط ولی ظاهرا تا این حد نمیشه رعایت کرد به قول دوستم تو بیرون میری در رو باز می کنی همون لحظه که اسپری نمی کنی اونجا رو همون لحظه یکی دیگه میاد در رو باز می کنه و اگه تو اون یه لحظه که من در رو باز کردم و دستم خورده به دستگیره در کرونا بشینه روی اون سطح یا نمی شینه البته خود محققان هم در این مورد فعلا نظری ندارن نمی دونم ولی ادم استرس داره خدایی نکرده باعث بیماری دیگران نشه من خیلی رعایت می کردم ولی نکته جالب اینکه تو هواپیما فاصله گذاری رعایت نمیشه تمام صندلی های هواپیما به فروش رفته بود Big Grin
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: RASPINA
ارسال: #۵۴۴۶۵
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹, ۰۵:۱۰ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹ ۱۲:۱۵ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  دوستان یه مشکلی دارم میخوام باهاتون درمیون بزارم و دلم میخواد راهنماییم کنین تا شاید حالم بهتر بشه.
...

خواهش میکنم راهنماییم کنین. من میخوام فقط برگردم به زندگی عادی. نمیخوام دیوونه بشم.

فکر نمیکنم اینجا کسی بتونه راهنمایی درست و اصولی ای برای شما داشته باشه. چیزی هم گفته بشه احتمالا برای یکی دو روزتون شاید خوب باشه. چیزایی که شما تعریف می کنید احتیاج به راهنمایی های عمیق تر از توصیه های دوستانه داره. باید از یه فرد کاربلد کمک بگیرید و عجله هم نکنید. مشاوره های زوج درمانی هم کمک کننده هستن برای شرایط شما. ان شاالله زود حالتون خوب بشه.

وقتی درباره تو حرف می زنم
صورتم را
دوست دارم...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: big cloud , RASPINA


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۶۰,۳۹۰ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۷۴۶,۵۲۱ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۱,۳۵۰ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۶۸,۳۴۰ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۴۴۶ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۵۳۶ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۵۵۴ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۹,۵۷۷ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۲,۶۵۱ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۸,۲۶۵ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close