کتاب "مردان مریخی، زنان ونوسی" رو کی خونده؟ دستش بالا
کتابی دیگر از همان نویسنده که باعث شد اگر ته مانده ناراحتی از تمام مردهای زندگی ام در نقش پدر، برادر، همکار، همکلاسی و.... داشتم، فراموشم بشه و خودم رو هم سرزنش نکنم برای موقعیت هایی که باعث رنجش مردی شدم.
نیاز زن ها، خواسته مردها
نوشته: جان گری
وقتی به یه سنی می رسی دیگه ناچاری جدی تر در مورد زندگی ات تصمیم بگیری. چند روزی ذهنم درگیر این بود که مثلا یه آقا وقتی میاد خواستگاری و بنا بر ازدواج و تشکیل خانواده داره. چه خواسته ای داره؟ آیا من می تونم برآورده کنم؟ دوستان ازدواج کرده ام یه راهنمایی هایی کردن که خیلی منطقی نبود. گذشت تا دیروز که رفته بودم کتابخونه. کتابی در زمینه کارم میخواستم. پیدا نکردم. به رسم عادت سال های دور رفتم سر قفسه روانشناسی. کتاب بالا به چشمم خورد. خیلی الکی برش داشتم که دست خالی برنگشته باشم! ۵۰ صفحه اش رو خوندم و بقیه رو هم نگاهی گذرا انداختم. خیلی جالب بود.
برش هایی از زندگی ام رو اونجا توی کتاب پیدا کردم برای زن های دیگه هم صادق بود. پس من طبیعی بودم. طبیعی!
مثلا وقتی من ناراحت بودم و میخواستم در مورد مشکلاتم با یکی حرف بزنم. طرف مقابل اگه مرد بود یا زنی که جنبه مردانگی وجودش زیاد بود. شروع میکرد به راه حل میدادن. ولی من راه حل نمی خواستم. من میخواستم در مورد حسم در مورد مشکلم ازم سوال بشه تا بستری ایجاد بشه حرف بزنم و آروم بگیرم. من همدردی میخواستم نه حل مسئله.
و یا باز دوباره مثلا وقتی که مردی ناراحته. مردی که بهش علاقه داری و نگرانش هستی. اینجا میای و ازش سوال می پرسی. میخوای به شکل مشابه بستری براش ایجاد کنی تا از مشکلاتش حرف بزنه. فکر میکنی اینطوری آروم میشه و خوشحالش کردی ولی جواب عکس میده.
چون اون دوست داره تنهاش بذاری و این سوال پرسیدن ها رو میذاره رو حساب اینکه توی کارش دخالت میکنی و این اطمینان رو نداری که قدرت حل مسئله اش رو داره. و جالبه که معمولا اینو به روت نمیاره. مبادا ناراحت بشی. ولی ممکنه همه این موقعیت ها و سوتی هات روی هم جمع بشه و باعث بشه یهو از کوره در بره. که چرا اینقدر توی کاراش دخالت میکنی. بعد حالا بیا بهش اثبات کن این ها همه از سر علاقه بوده. نه زیر سوال بردن قدرت مردانه او.
اگه یکی مثل من دیوانه باشه
به قصد اثبات میاد و احساسش رو میگه و بعد یه فاجعه دیگه رخ میده.
خلاصه این قصه سر دراز دارد.
ما زن ها و مردها حقیقتا و حقیقتا با هم بسیار تفاوت داریم. و هر روز و هر لحظه داریم بهای سنگینی می دهیم بخاطر ناآگاهی هایی که در مورد کلیت شخصیت همدیگه داریم.