(۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۳:۵۸ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: (18 اردیبهشت ۱۳۹۴ ۰۳:۳۹ ب.ظ)barabox نوشته شده توسط: صحبت با پدرتون خیلی کمک میکنه بهتون
خوش به حالتون
پدر ما که سر شب از سر کار میاد از فرط خستگی جرات نداری سلام کنی
کلا پدر و پسری کم حرفیم که البته اصلا خوب نیست :|
من تو خونه خیلی کم حرف میزنم. امروز خونه مادربزرگم بودیم، مامانم میگفت کم حرف تر از کاربر بلک دیدید؟
هر بارم خواستم یه چیز جالبی بهشون نشون بدم زدن تو ذوقم، دیگه چیزای جالبمو نگه میدارم برای خودم. البته اختلاف سنی زیاد هم بی تاثیر نبوده. اصلا دنیای ما فرسنگ ها با هم فاصله داره.
بله دقیقا میفهم چی میگین
واسه منم زیاد اتفاق افتاده این جریان تو ذوق خوردنا
و البته تو سری هم تا دلتون بخواد خوردیم
و همون تو سری خوردنا باعث شده هنوز که هنوزه تو سری بخوریم
چون عادت کردیم یجورایی
یه چیز کاملا مرسومه ، تفاوت بچه های زئیس روسا با بقیه تو این مساله خیلی روشنو واضحه
یجورایی پشتیبان و دلگرمی محکمی دارن هر کار بکنن آخرش باباش طرفشو میگیره
ولی واسه من یادمه بعد تموم شدن کار و کلی خستگی اخرش یه تو سری حسابی از پدرمون میخوردیم
که از بچه فلانی یاد بگیر
این چه وضعشه
حتی یادمه فلانی و فلانیها چیزهایی پشت سرم میگفتن و همش از پایه دروغ و اصلا با عقلت جور درنمیومد
یعنی پدرم دو دو تا ۴ تا میرد میفهمید حالا جدا از اینگه من پسرشم میفهمید حق با کیه
ولی پدرم حرف اونارو بیشتر قبول داشت اونا هم کرکر میخندین
یاد اون روزا افتادم حالم گرفته شد :| هرچند هنوزم این رفتار هستش ولی بخاطر بالا رفتن سن یخورده بهتر شده