(۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۴ ۱۲:۰۳ ب.ظ)m.teymourpour نوشته شده توسط: پسلرزههای مرگ دختر پورشه سوار در فضای مجازی
مقاله قابل تاملی بود تقریبا بی طرف
توی این مقاله اومده
"مردم با این روش پیام میدهند و حرفهایشان را میزنند.
در این پیامها میتوان بخشی از حرفهای مردم را شنید که در حالت عادی آن را بر زبان نمیآورند در واقع این پیامها به صورت غیرمستقیم دیدگاهها و نظرات واقعی مردم را درباره شرایط اجتماعی نشان میدهد."
خودم وقتی نظرات مردم رو درباره یه موضوع چه بزرگ چه کوچک چه مهم چه بی اهمیت ، سیاسی، هنری، اجتماعی، . . . توی صفحات اجتماعی میخونم.
آخرش وقتی به آخر کامنت ها میرسم، همیشه یه احساس غم که در خودش احساس وحشتناک ترس رو داره به سراغم میاد.
من از مردم میترسم.اخلاقیات و احترام به انسان هر روز کمرنگ و کمرنگتر میشه.
""«سارا» نوشته: «اون موقع که با این سر و وضع تو خیابونا میگشتی، باید به فکر این روزت هم میبودی. همون بهتر که مردی.»"".... مردم از مرگ یکی (
آدم)خوشحالن،من از این مردم، میترسم.
""بعضیها هم از ناراحتی تعداد زیادی از کاربران از مرگ این زن جوان ناراحتند؛ نمونهاش هم این: «خدایش بیامرزد. فقط با خود چنین میپندارم که اگر جای پورشه، پراید و به جای خیابان شریعتی، راهآهن و به جای خانمی خوشپوش، یک خانم با ظاهر به اصطلاح دمده بود، باز هم این ملت به این اندازه ناراحت میشدند؟""... آه یکی (
آدم) مرده؛من از این مردم، میترسم.
""«باز خوبه طرف ٢٢سال مثل آدم زندگی کرد نه مثل ما که نودسال عمر میکنیم و هر سال از سال قبل بدتر.»"".... آه بی پولا هم
آدمن؛ من از این مردم، میترسم.
از مردمی که آدما رو فقط از روی ظاهر و معیارهای شخصی ، تقسیم بندی میکنن به خوب و بد، میترسم.
از مردمی که چون یکی شبیه خودشون فکر نمیکمه، به خودشون حق میدن تا اونو آدم ندونن و آرزوی مرگشو میکنن، میترسم.
از مردمی که آدمای اطرافشونو به، با دین، بی دین؛ با حجاب، بی حجاب؛ نماز خون، نماز نخون؛ پولدار، بی پول؛ با سواد، بی سواد؛ . . . زن، مرد؛ دختر، پسر ؛ . . . (که همشون معیار هایی ظاهری هستن)؛ تقسیم میکنن و هر دسته دسته مقابل رو آدم نمیدونه؛ میترسم.
.
.
.
از مردمی که از لحظه مرگ یک نفر با لبخند فیلم میگیرن، میبینن، بهم نشون میدن، میترسم.
از مردمی که فقط برای رسیدن به یک ضریح (که نماد و ظاهری از یک معناست)، با تمام وجود با خلوص نیت، انسان دیگری رو له میکنن، میترسم.