انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[elham_sh219]

زندگی کنید برای رویاهایی که منتظر حقیقی شدن به دست شما هستند.

شما فرصتی برای بودن دارید. پس ساکت ننشینید.

بگذارید همه بدانند که شما با تمام توانایی ها و کاستی ها شاهکار زندگی خودتانید.

کافی است لحظات گذشته را رها کرده و برای ثانیه های آینده زندگی کنید. چون رویاهایتان آنجاست و شما فقط و فقط یکبار فرصت زندگی کردن دارید...

[vesta]

(۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۰۶:۳۲ ب.ظ)elham_sh219 نوشته شده توسط:  کافی است لحظات گذشته را رها کرده و برای ثانیه های آینده زندگی کنید. چون رویاهایتان آنجاست و شما فقط و فقط یکبار فرصت زندگی کردن دارید...

دارم کتابی میخونم تا بتونم تو زمان "حال" زندگی کنم...

دیروز تنها یک رویاست و فردا فقط یک خیال
اما امروز اگر خوب زندگی شود هر دیروزی را رویایی از شادی میکند و هر فردایی را تصویری از امید
پس به این روز خوب بنگر

[A V A]

عمق فاجعه رو وقتی فهمیدم که امروز عده ای از دوستان کامپیوتری با تکبر زیاد و تق تق پاشنه های لعنتی، قبل از گرفتن دفترچه ی دوم بلند شدن تا پاسخنامه رو تحویل بدن، و مراقب گفت: واینمیستین برای دفترچه ی دوم؟ و گفتن: ااااااا مگه دفترچه دومم داره؟!!!!!!!
چند نفرشو خودم شاهدم! یکی هم نبود اخه!!!!!چند نفرررررررر!
من:|
مراقب:|
پاسخنامه:|
دفترچه ی دوم:|
خبر دادن همون لحظه ساندیس روو خودش اسید پاشید:|

[iammiti]

(۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۰۷:۳۳ ب.ظ)Ava.arshad94 نوشته شده توسط:  عمق فاجعه

ولی این خیلی عمق نبود ) اطلاع نداشتن
بابا یه سریا بودن سر این ازمون کلا اومده بودن واس هر چیزی جز ازمون ..چی بگه ادم...بابا این ۲ ۳ ماه بیخیال شید حداقل

[vesta]

امروز یه کاری تو نت داشتم هر دفعه که اومدم یه سرم به مانشت زدم، اونوقت هر دفعه یا یکی داره صورتی میشه یا یکی داره آبی میشه!!!
میگم نکنه یکبار دیگه برم و برگردم خودم تغییر وضعیت داده باشم!!!! البته انقدر غر زدم به مدیرا نگرانم بشم" کاربر محروم"

[Bache Mosbat]

(۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۱۲ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط:  امروز یه کاری تو نت داشتم هر دفعه که اومدم یه سرم به مانشت زدم، اونوقت هر دفعه یا یکی داره صورتی میشه یا یکی داره آبی میشه!!!
میگم نکنه یکبار دیگه برم و برگردم خودم تغییر وضعیت داده باشم!!!! البته انقدر غر زدم به مدیرا نگرانم بشم" کاربر محروم"

نه شما کاربر ویژه هستین غر هاتون رو هم بزنین اگه به نظم انجمن کمک میکنه . به زودی به کاربرهای فعال درخواست همکاری در مدیریت انجمن رو میدیم، باشد که همه دست در دست هم دهیم .

[vesta]

(۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۱۶ ب.ظ)Bache Mosbat نوشته شده توسط:  

(18 مهر ۱۳۹۳ ۰۹:۱۲ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط:  امروز یه کاری تو نت داشتم هر دفعه که اومدم یه سرم به مانشت زدم، اونوقت هر دفعه یا یکی داره صورتی میشه یا یکی داره آبی میشه!!!
میگم نکنه یکبار دیگه برم و برگردم خودم تغییر وضعیت داده باشم!!!! البته انقدر غر زدم به مدیرا نگرانم بشم" کاربر محروم"

نه شما کاربر ویژه هستین غر هاتون رو هم بزنین اگه به نظم انجمن کمک میکنه . به زودی به کاربرهای فعال هم درخواست همکاری در مدیریت انجمن رو میدیم.

شما لطف دارید، اینطورام که میفرمایید نیست
البته غر نمیزنم
اسم چندتا از کاربرای خوبمون رو هم بگم شما بهشون مثبت بدید(منظور پیام همکاری هستش :shy
diligent- mar_zieh و یکسری هم از بچه های بخش جغدای مانشت هم خیلی خوب و باسواد بودن که اسماشون یادم نیست و الان خیلی وقته سر نمیزنن
البته همه دوستان مانشتی خوب و باسواد هستن، من فقط کسانی رو که اسمشون یادم بود رو ذکر کردم

[negar.v]

حوصلم سر رفته
چقدر از جمعه ها بدم میاد،دلگیره

Sent from my C5302 using Tapatalk

[ندا زندپور]

خدا مگه خودت نگفتی
ای پیامبر به بندگان من بگو من خیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلی مهربانم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

[mm123456789]

(۱۹ مهر ۱۳۹۳ ۰۱:۳۸ ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط:  

I am intelligent and also have a willpower, but I am too lazy to work and also a procrastinator. Whenever I try to improve, I do good for a couple of days but I lose interest eventually. How can I really improve?

"NEWS ALERT! YOUR PROMISE SUCKS!!!"

One of the worst things to happen to your day is that it just doesn't get started.

You're got the willpower, you've got the intelligence, you've got all the things you need, but you're lazy... and after a few days all the planning falls flat on it's face.

You've spend days planning for what you need to do, put it down in writing, taken pains to organize everything - then when you need to get it done, you still don't manage to get anything done.

The most irritating part of this is that you spend all day thinking about what was wrong with your plans, improving them, but still fail. And failing sucks.

The Number 1 Reason Why You Don't Get Stuff Done

It's not that you don't want to do the things that you say you want to do. You DO. But you don't have a big enough reason to do them.

Think of this like a 'Cancer-Cure' kind of problem. If you knew that by doing what you've planned to do in the morning - putting in that 2, 4, 6 hours of work - you would cure cancer. Would you do it?

Hell yes!!! you would do it.

In fact, if your friends came over to ask you to go out partying with you - you'd say to them, "F*&% off!!! I'm curing cancer."

But when it comes to doing the things that you want to do - you lag behind. You say you'll do this after checking Facebook, hang out with your friends, or even parents.

Just sit around and do nothing.

The Reason Why You Fail

You fail to take action not because there was anything wrong in your planning. You fail because you haven't connected your results to 'Why you want to achieve them'.

Find bigger reasons why you want to do something. The minute you find a bigger reason to do the things that you want to do them, actually doing them will become so much easy.

"If the why is big enough, the how becomes easy."

When you think about a 'why' and you still don't do it, then your reasons for wanting to do it aren't big enough. Your reasons for wanting NOT to do it are bigger.

Think about the things that you want to do in terms of 'The Cancer Cure'. What's the cancer cure for doing the thing that you want to do.

What's something that if you told your friends you were doing this - they would want you to finish it.

So if you want to become a doctor - don't tell yourself, "I have to go to medical school". Say to yourself, "I'm learning how to save the life of a mother who has a 7 year old child and no other family to take care of her".

The better you can improve the promise of results to yourself the easier doing things will be for you.

Here's What You Can Do To Find Out Your BIG Promise

۱/ Write down all the things that you need to do

۲/ Figure out what is the most important thing that you have to do.

۳/ Now write down the reason why you want to do this.

۴/ Think about this in terms of how you can benefit other people. How you can change the world.

۵/ Whether you "think" that you can do change the world or not - write this anyway.

Once you've got your big promise write this down and read it.

Every day.

Read this statement of why you want to do this. This is a reminder for you until you can think about your why even before you think about what you want to do .

This way you'l be thinking about your why - and then doing the things that you need to do.

You will effectively reprogram your mind.

Go ahead and write the list of things that you want to do now. Then write down the most important thing that you have to do.

Don't think about doing this too much - just go ahead and do it. Once you start doing this, and reading the reason why you want to do it everyday - you will keep doing the things that you want to do.

You'll become unstoppable. You friends will wonder where you got all that energy. But the truth will be that the only thing you've changed in your life is created a REAL REASON for doing what you want to do.

Go ahead, and write your reason now. Whatever it is that you want to do. Write it out now, and write why you want to do it

.

یعنی شما اینقدر زبانتون خوبه فارسی نمیتونین حرف بزنین؟؟

[vesta]

آخیش راحت شدم،کتابه تموم شد
اینهمه از عمرم گذشته این اخلاقم تغییر نکرده، به یه چیز گیر بدما نمیشه ولش کنم. فقط بدیش اینه که بقیه زندگیم تعطیل میشه.
از ترس این اخلاقم تو بخشای درسی مانشت نمیرم، شده چند روز زندگیم رو تعطیل کردم واسه حل یه مسئله که برای خودمم نبوده خدا نکنه یه وقت برنامه بنویسم و به ارور بر بخورم دیگه تا مرز نابودی پیش میرمیوقتایی به درد میخوره اما همه جا جواب نمیده... درست مثل وقتایی که میخوای ظرف تخمه ای رو که گذاشتن رو تا ته خالی کنی یه همچین حس بیرحمانه ایه
طفلک استادم خودشو کشت تا من با توجه به شرایطم بیخیال پایان نامه بشم و برم آموزش محور بشم اما قبول نکردم هر چند اون مسیر راحتتر بود برام و الان یکسال بود که همه چی تموم شده بود اما خب دیگه ته دلم که راضی نباشه فایده نداره

شکرت خدا

[manam...]

از بیابان بوی گندم مانده است
عشق روی دست مردم مانده است
آسمان بازیچه ی طوفان ماست
ابر نعش آه سرگردان ماست....
باز هم یک روز طوفان می شود
هر چه می خواهد خدا آن می شود
می روم افتان و خیزان تا غدیر
باده ها می نوشم از جوشن کبیر
آب زمزم در دل صحرا خوش است
باده نوشی از کف مولا خوش است
فاش می گویم که مولایم علیست
آفتاب صبح فردایم علیست
هر که در عشق علی گم می شود
مثل گل محبوب مردم می شود
تا علی گفتم زبان آتش گرفت
پیش چشمم آسمان آتش گرفت
آسمان رقصید و بارانی شدیم
موج زد دریا و طوفانی شدیم
بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
یا علی گفتیم و دریا خنده کرد
عشق ما را باز هم شرمنده کرد

پیشاپیش ، عید غدیر، بر همه ی دوستان عزیز مبارک باد

[explorer]

که با این در اگر دربند در مانند درمانند...
استاد فامیل دور

Sent from my cell

[blackhalo1989]

(۱۹ مهر ۱۳۹۳ ۰۶:۴۳ ب.ظ)explorer نوشته شده توسط:  که با این در اگر دربند در مانند درمانند...
استاد فامیل دور

Sent from my cell

این شعری که فامیل دور میخوند قسمتی از یکی از زیباترین غزل های حافظه:
سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند *** پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دل ها چو بربندند بربندند *** ز زلف عنبرین جان ها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند *** نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند *** رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
ز چشمم لعل رمانی چو می خندند می بارند *** ز رویم راز پنهانی چو می بینند می خوانند
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد *** ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند *** بدین درگاه حافظ را چو می خوانند می رانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند *** که با این درد اگر دربند درمانند درمانند

[fo-eng]

"ساعت دروغ میگوید". دروغ. "زمان بر گرد یک دایره نمیچرخد!"
زمان بر روی خطی مستقیم میدود و هیچگاه، هیچگاه، هیچگاه باز نمیگردد.
ایده ساختن ساعت به شکل دایره، ایده جادوگری فریبکار بوده است!
ساعت خوب، ساعت شنی است! هر لحظه به تو یادآوری میکند که دانه ای که افتاد، دیگر باز نمیگردد.
و ای کاش بدانیم این ساعت به ضربه ای میشکند ...
ای وای چقدر زود ، دیر میشود .