گاهی خسته می شود ..
خسته از سرنگ های بی رحم همیشگی ..
خسته از انتظار بر روی تخت ..
خسته از تهوع های بی وقت ..
خسته از نگاه دیگران ..
خسته از جمله تکراری "خدا شفا بده " ..
خسته از اینکه صدای بازی بچه ها همیشه آنسوی پنجره است ..
...
گاهی با خود می گوید : کِی تمام می شود ..
بدون آنکه معنیِ "تمام" برایش معلوم باشد ..
...
خدایا ..
هنوز به تو امیدوار است ..
و هنوز از این امید خسته نشده ..
به فکرش باش ..
بی گناه ترین است ...
همین الانِ الان دستامونو ببریم بالا و از ته دلمون برای شفای همه ی مریضها علی الخصوص بچه های بیگناه دعا کنیم ..
خدایا فقط تو می تونی خودتو جای همه بزاری و حال بد اونا رو فقط خودت درک میکنی ..
خدای مهربونم خودت همه ی مریضا رو شفا بده ...
آمین یا رب العالمین