(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۴:۱۴ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط: (19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ)ConductedClever نوشته شده توسط: نمی دونم این متن رو در جواب کی نوشتید اما اگه احیانا کوچکترین اشاره ای به متن بنده داره، بنده هم به بعد های دیگه ای از دانشگاه اشاره داشتم.
خواستم بگم که منظور من اصن شما نبودید...
ولی خب ایرانی هستیم و حماسه و کلیشه و شعار جزء جدا نشدنی زندگیمونه... نمیدونم این ریشه ی ریا و پشت پرده شخصیت خاصی زیستن از کجا وارد فرهنگمون شده که روش اسید بپاشم!!
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ)ConductedClever نوشته شده توسط: دانشگاه با آدمایی که توش هستن با ارزشه. میشینی پیش ۴ تا آدم باسواد. تازشم توی جلسه ی خواستگاری لزومی نداره در مورد مقاله ی ISI بپرسن که. اگه چهار تا مقاله داده باشی و ۴۰ تا مقاله خونده باشی اونقدر ذهنت باز میشه که کار عملی رو هم بتونی به خوبی مقاله انجام بدی. ذهن به نظر بنده تحصیلات و بودن کنار اساتید خوب ذهن آدم رو باز میکنه. همه چی از ذهن شروع میشه و به ذهن تموم میشه. بله، اول و آخرش همه باید اندروید بنویسیم، همه باید بازی بسازیم، همه باید سایت با معماری mvc طراحی کنیم و مثل اینا اما اگه ذهنت بازتر باشه، همه ی این کار هارو بهتر انجام میدی
بله دانشگاه ارزشش ب ادمهاست...
اما متاسفانه من کاملا با بقیه حرفتون مخالفم...
من میگم میزان موفقیت یه فرد توی هر چیزی(مثل کد نویسی و تحلیل سیستم و ...) به ۳ تا چیز بستگی داره: ۱- علاقه ۲- سماجت ۳- هوش
خب کدومش توی دانشگاه به شما داده میشه؟؟ اون دوستانی هم که از شریف رفتن برنامه نویس شدن باور کنین قول میدم اگه ارشد هم نخونده بودن باز موفق بودن و چه بسا موفق تر چون کل تمرکزشون میشد کارشون... منظورم اینه که بیسش رو داشتن و نه اینکه استاد شریف و یا تهران و یا نازی اباد معجزه کرده...شاید اولش یه معرفی انجام بشن ولی اگه ناموفق باشن مطمئن باشین ماندنی نیستن! اتفاقا توی دوره ارشدم فهمیدم ۹۰%+ استادها اصن واسشون مهم نیست که پ بر سرت میاد... هر وقت میبینی یه استاد و یا یه دانشجوی دکتری زحمت ۴،۵ ماه زندگیتو به منجلاب میکشه و وقتی میبینی که اون استاد زورش میاد از پول ساپورت و بودجه اش یکم هم به شما بده... هر وقت میبینی فقط فکرش گرفتن فلان پوزیشنه و یا تا زمانی که بهت نیاز داره دنبالته اون وقت میفهمی که استادم اینجا اکثرا ینی کشک!
البته استاد من خوب بود ولی دانشجوی دکتری ای که کار میکردم به خونش تشنه ام که خودش هم الانن شده استاد!...استادم هم که اشتباهش کمی از خیانت نداشت واسه من...
به شکلی که ۳ ماهه بغض اشتباه اونا رو دارم..
************************
البته استاد دلسوزم هم هست هر چند کمتر.
شما هم موفق باشی
اول ممنون از اینکه اینقدر با حوصله جواب میدید و بحث رو الکی به حاشیه نمیبرید.
شعار و کلیشه و اینطور کلمات همونطور که شما رو از یک جهت شما رو اذیت میکنه، بنده رو هم اینطور اذیت میکنه که وقتی از یه هدف بزرگ صحبت میکنی(البته توی ذهن خودم بزرگ و ارزشمند)، بعضیا اسمشو میذارن شعار. خب طبیعتا شما شرایط زندگی خیلی متفاوتی نسبت به بنده داشتید و با اساتید و دانشجوهای متفاوتی نسبت به بنده روبرو بودید و اصل و اساس اختلاف نظرمون احتمالا از همون جا شروع میشه.
بنده منظورم رو چند بار گفتم ولی شما بازهم برمیگردید سر خونه ی اول. بنده از ۲و۳ سال ارشد خودن اتلاف وقت نیست. قطعا بیشتر وقت خودم رو هم روی کارهای برنامه نویسی میذارم و حتی زندگیم اما وصل موندن به دانشگاه به عقیده ی بنده فرصت خیلی خوبیه.
۶۰% دانشگاه به دردم نخورم اما به عشق همون ۴۰% هنوزم دنبال درس و دانشگاه هستم. وی دوران کارشناسی هم همیشه معدلم حدود ۱۴ بود اما سعی میکردم از دانشگاه و فرصت ها اون چیزی رو بگیرم که به دردم میخوره.
معادلات و ریاضی مهندسی و الکترونیکی به دردم نخورد اما عوضش خیلی چیزا به دردم خورد. حتی بعضی موفع ها ۵ دقیقه میرفتم با یه استاد یا حتی یکی از هم کلاسی هام صحبت میکردم و ایده هایی بهم میداد که خیلی ازشون ممنونم. قبول دارم که اگه دقیقه اینطور بود ۵ ماه اینطور نبود. اما بنده به همین شرایط راضی ام. بنده دانشگاه رو محیط خوبی برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات میدونم.
بعد از همه ی این حرفا شما بازهم قبول نکنید و بگید شعار اما بنده میگم ما باید حواسمون باشه به چی میگیم شعار و به چی میگیم ریا.
اما در مورد ۱- علاقه ۲- سماجت ۳- هوش:
بنده علاقه ای که به برنامه نویسی پیدا کردم رو توی دانشگاه پیدا کردم نه به خاطر ساختموناش. به خاطر ۴۰ نفر علاقه منده در حال توسعه کنار خودم میدیدم.
سماجت رو از یکی از دوستام یاد گرفتم که میشه گفت اگه دانشگاه نبودیم یجا دیگه ازش یادمیگرفتم اما اینهمه آدم یجا خیلی خوبه. بنده واقعا این امکان رو قبلش نداشتم.
هوش هم به نظر بنده بخشیش خدادادیه و بخش مهمترش با تجربه به دست میاد. اون بخش دوم حاصلضربه دانشگاهه.
نه صرفا همه ی اینا کاره دانشگاه باشه. اما دانشگاه در نقش کاتالیزور واقع میشه.
ان شا الله شما موفق تر باشید.
(۱۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۴:۴۷ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: (19 خرداد ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ)ConductedClever نوشته شده توسط: همه چی از ذهن شروع میشه و به ذهن تموم میشه. بله، اول و آخرش همه باید اندروید بنویسیم، همه باید بازی بسازیم، همه باید سایت با معماری mvc طراحی کنیم و مثل اینا اما اگه ذهنت بازتر باشه، همه ی این کار هارو بهتر انجام میدی. بنده به یک چیز دیگه هم لااقل فعلا اعتقاد دارم. اونم اینه که تا وقتی که آدم از دانشگاه جدا نشده پتانسیل یادگیریش بالاتره. میبینی شبی که امتحان داری خیلی راحت میشینی سوکت پراگرمینگ هم میخونی ولی سر کار که بری دیگه به پولی که در میاری اینقدر راضی میشی که ... . البته اصلا نمیشه گفت همینه و غیر این نیست. اما در مورد خودم اینطور حس میکنم.
اون طوری هم که شما میگید نیست که همه باید اندروید بنویسیم یا بازی بسازیم یا سایت طراحی کنیم با mvc.
اگر قرار بر این موارده اصلا نیازی به دوسال ارشد و ۵ سال دکتری نیست. برای اینها همون کارشناسی کفایت می کنه. شما همین زمان رو بجای اینکه بیای ارشد درس بخونی و مقاله کار کنی صرفا بزارید رو همون موارد که خیلی بهتر پیشرفت میکنید تا هم درگیر تحقیق باشید و هم مثلا طراحی سایت.
چرا همه ی کارها رو تو این موارد میبینید.
من تصورم این هست که نمیشه از چیزی که تو ارشد و در ادامه تو دکتری می خونیم تو بازار کار خیلی استفاده کنیم. مثلا کسی که cloud computing کار کرده یا مثلا شبکه های حسگر بیسیم این فرد بعد بخواد بره تو بازار کار و سراغ اندروید و mvc، ایا اون تحقیقاتش تاثیری داره براش؟ اینها متفاوت نیستند؟
شاید من دارم اشتباه می کنم، اگر تاثیر داره بگید کجا موثره؟
البته این رو قبول دارم که اونی که خیلی علاقه داره بالاخره راهی پیدا می کنه و میره دنبال علاقه اش. میره جایی که این باید باشه.
منظورم این سه تا فیلد نبود! بعدش هم گفتم و مثل اینا. منظورم این بود که باید دانش از رو کاغذ در بیاد و عملی بشه.
ببینید بذارید مثال بزنم. دوستم روی یک مقاله ی video impainting اگه اشتباه نکنم کار میکرد.(البته بنده حتی اسمش رو هم بلد نیستم اما کارش رو میدونم) خب اینو اگه صرفا به قصد مقاله انجام بده حداقل به نظر بنده اشتباهه. همونو میتونه اندروید کنه و هم دنیاشو بخره هم آخرتش.
همین. ان شا الله که هممون موفق باشیم.