سلام دوستان امیدوارم زندگیتون بر وفق مرادتون باشه.
من تو این تاپیک خواستم ناگفته های(بهتره بگم نشنیده های
) داستان عاشقی استاد شهریار رو بازگو کنم که شاید تا حالا نشنیده باشید
هر روز یه قسمت از داستانشو میفرستم.
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
داستان از این قراره :
عشق و شهریار
شاعر نازک دل و جوان ما در سال ۱۳۰۰ شمسی به تهران آمد و پس گذراندن دارالفنون وارد مدرسه طب شد و در این دوران بود که داستان دلدادگی غم انگیزش آغاز شد.
میگویند روزی استاد صبا و استاد ملک الشعراء و شهریار جوان در خیابان پامنار در یک مغازه نشسته بودند و آتش بازی را تماشا میکردند ناگهان دختری بلند قد و بسیار زیبا که او هم با شور و شوق آتش بازی را تماشا میکرد نظر شهریار را جلب میکند اسم این دختر زیبا صفت «ثریا» بود و فرزند یک سرهنگ ارتش بود ولی شهریار در اشعارش همیشه او را «پری» نامیده است، او چنان مجذوب این دختر میشود که به قول خودش «روحم به دنبال او به پرواز در آمد».
آشنایی شاعر جوان با «پری» منجر به دیدارهایی با والدین او و سرانجام دوستی بین این دو جوان و نامزدی میشود و روزگار بسیار خوشی در زندگی شهریار آغاز می شود.
«پری» علاقه ی فراوانی به اشعار لسان الغیب حافظ نشان میداد و این موضوع بیشتر موجب خوشحالی شاعر جوان میگردید آنها با هم فال حافظ میگرفتند و از غزلهایش لذت میبردند و بدین ترتیب ایام به مراد دل، خوشی و سرور سپری میشد و نهال امید به آینده در دل شهریار به سرعت رشد میکرد.
«پری» هم چنین علاقه ی وافری به موسیقی نشان میداد و شهریار که نواختن سه تار را از استاد صبا فرا گرفته بود آنرا به پری نیز یاد داد. شهریار میگوید یک سال که تهران بسیار گرم بود پری به من گفت که چند روزی از دارالفنون مرخصی بگیر تا به رشت برویم ولی از آنجاییکه گرفتاریهای درسی داشتم او را تنها به شمال بدرقه کردم و سه تارم را هم به او دادم که تنها نباشد. یکی دو روزی از رفتن پری نگذشته بود که بی قراری بر من غلبه کرد به حدی که نمی توانستم به درس و کار و زندگی برسم دوستانم که حال نزار مرا دیدند و از داستان دلدادگی ما آگاه بودند برایم چند روزی مرخصی گرفتند و به این ترتیب من عازم رشت شدم. شهریار که شب هنگام خسته و کوفته به خانه ی پری میرسد با کمال تعجب میبیند که او در جلوی پنجره ی اتاق نشسته و با سه تار در دستگاه شور آهنگی را که از وی یاد گرفته بود مینوازد.
ادامه دارد .....