(۱۵ شهریور ۱۳۹۴ ۰۷:۴۸ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: کسی داشت تو حیاط منزلش رب خونگی تهیه میکرد، بعد از مدتها بوی رب خونگی به مشامم خورد... خیلی دل انگیز بود
من رو برد به سالهای کودکی، یادش بخیر با ذوق دور هم جمع میشدیم، همسایه ها به هم کمک میکردن و آماده میکردیم، جلوی خونه امون یه فضای باز بود، چوبها رو اونجا جمع میکردن و دیگ بزرگ میگذاشتن و رب درست میکردن، داخل آتیشش سیب زمینی میگذاشتیم یا بلال کبابی درست میکردیم، بعد از اینکه رب رو داخل ظرفها میریختن، اون ربی که ته قابلمه و گوشه هاش چسبیده شده بود و برشته شده بود، آخ که چه مزززززززززززززه ای داشت...
به به، چه روزگاری بود
پ.ن: این رو برای احتیاط گذاشتم، یکی اومد به من بگه الان "مادربزرگ" هستی، نه مادربزرگ نیستم خودت مادربزرگ یا شایدم پدربزرگی
من هم خاطره از رب گوجه دارم.. البته مادر من اعتقادی به جوشاندن آب گوجه و رب گیری نداشتن. از انرژی خورشیدی استفاده میکردن. یعنی گوجه ها توی تشت پهنی له میشد و در ایوان خونه مون پر از تشت گوجه له شده بود. ما هم باید دیگه تو حیاط باز ی میکردیم. انگار ایوون را مین گذاری کرده باشن . اگه از اون دور و بر رد میشدیم ........
بعد چند روز که آفتاب تیر ماه کمی آب گوجه را تبخیر میکرد. بعد در صافی این ها صاف میشد و پوست گوجه جدا میشد.. بعد دوباره چند روز آفتاب میخورد.طوریکه خیلی غلیظ میشد. البته اونموقع ها اینقدر دود و گرد و خاک نبود.
یه فرق که با رب گوجه جوشانده داشت رنگش بود که خیلی روشن بود. مزه اش را هم که نگو. خیلی طبیعی تر از روش جوشاندن بود.
الآن دیگه سالهاست که دیگه اینکارها انجام نمیشه.
رفتم تو سنین قبل دبستان
بهر حال ما خانوادگی طرفدار انرژی خورشیدی بودیم بجای سوختهای فسیلی.
(۱۵ شهریور ۱۳۹۴ ۰۸:۵۷ ب.ظ)termeh93 نوشته شده توسط: من طبق دو تا پست اخیر از آقای فرداد و Dr نفهمیدم قورباقه با این غ یا با این ق
روح پدربزرگم شاد موقع اذان صبح امروز فوت کردن روحش در آرامش ... خوشبحالش عجب سعادتی
من دوست دارم شب قدر دعوتم کنند اون دنیا ...
اول اینکه خدا بشما عمر باعزت و طولانی بدهدو پدر بزرگتان را هم رحمت کند. خوب نیست تو این سن از این حرفا بزنید. عمر و زندگی یه فرصته که بهتره ازش استفاده مفید بشه.
دوم اینکه قورباغه با ترکیبی از هر دو تا یعنی اولی "ق" و دومی" غ" هست . امیدوارم برعکس نگفته باشم.