سلام
قبل از ادامه فقط به یک چیزی اشاره کنم که اون چیزی که من فعلا دارم مینویسم، چیزی هست که همون دوران تو ذهن من میگذشت و اجرا میشد و حتی با اینکه ممکنه بعضی چیزهایی که در ادامه میگم از دید شما (و شاید خودم) سطح پایین و حتی خنده دار به نظر بیاد، ولی من این کارهای خیلی ساده و کم هزینه رو نه تنها همون زمان قبول داشتم، بلکه همین الان هم قبول دارم و اگه هم بهش اشاره میکنم دلیلش همون سادگی، کم هزینه بودن و سهولت اجرای اونه، وگرنه تا دلتون بخواد میتونیم بشینیم و در مورد متدهای تبلیغات مدرن با هم صحبت کنیم، ولی ما اینجا هدف دیگهای رو دنبال میکنیم؛ هدفی با آغاز از صفر و یا حتی زیر صفر؛
نه نه نه نه! اشتباه نکنید! منظور من از تبلیغات محیطی، تبلیغات تلویزیونی نیست، دور زمینهای فوتبال هم نیست، بیلبردها و استندهای درون و برون شهری هم نیست، حتی بروشور، کاتالوگ و تراکت هم نیست! ما موقعیت خونمون جایی بود که معمولا اونجا مهندسین، پزشکها و وکلا رفت و آمدشون زیاد بود، یعنی در طول روز با خیلی از افراد سلام و علیک داریم ولی تقریبا هم دیگه رو نمیشناسیم! فقط میدونیم همسایهایم! همین؛
خلاصه همین طرحی که در زیر میبینید رو با فتوشاپ زدم و بردم چهار تا A5 از روش پرینت گرفتم که شد ۱۰۰۰ تومان! بعد دادم به چهار تا از مغازههای همسایه که بچسبونن پشت شیشه و اونا هم چسبوندند! البته بگم که تو تبلیغات محیطی دو تا رویکرد داریم: با مخاطب خاص و با مخاطب عام، که این طرح با مخاطب عام هست. در تصویر زیر اطلاعات اختصاصی مثل نام، لوگو و... رو حذف کردم.
نتیجه: این کار در یک بازه ۱۴ روزه پشت شیشهها موند و برای من سود مالی نداشت اما باعث شناخت بیشتر شد. از همین طریق با یه مدیرعامل کارخونهای آشنا شدم که دقیقا با اتاق من یک دیوار فاصله داشت و من نه من اون رو میشناختم و نه اون منو، از طرفی هم بعضیها الکی زنگ میزدن به عنوان مشتری و میخواستند اطلاعات بگیرند!
ولی من میدونستم اونها مشتری نیستن! همون رقبا هستند که اون دور و بر شرکت داشتند!
نکته: البته اینم بگم که این کار خیلی سادهست و اسم آدم هم روش نیست که فکر کنیم واسمون بد میشه چنین کاری (معلمهای معروف دور و بر ما معمولا فقط همینجوری تبلیغ میکنند، با اینکه کلی شاگرد هم دارند!)، حتی شماره موبایل منم شماره اصلیم نبود و اصلا مخصوص همین کار بود. من مطمئن بودم اگه مدت بیشتری اونجا میموند و سایزش هم بزرگتر بود، میشد نتایجی بهتری رو هم گرفت، هزینهای هم که نداره، نه؟ سادهترین کار ممکن؛ مثلا پشت شیشه اماکن پر تجمع مثل نونواییها که دیگه عالیه! من خودم هرچی معلم خصوصی ریاضی خوب داشتم رو از پشت همین شیشه نونواییها پیدا کردم!
افراد ناشناسی که بعدا برای خودشون شهرتی پیدا کردند. البته این مکان برای این کار چندان مناسب نیست.
معتقد بودم که باید کلاس کار رو در هر حالتی حفظ کنم. واسه همین گفتم بیام و تمام مکاتبات و تبلیغات رو نه روی یک برگ سفید ساده که خیلی شیک و تمیز روی ست اداری اختصاصی انجام بدم (شامل نام، لوگو، آدرس فیزیکی و اینترنتی، ایمیل و...). ست اداری یعنی مجموعهای شامل کارت ویزیت، سربرگ، فاکتور، اوراق و اسناد که تا خودکار و ساعت و سالنامه و... (هدیههای اداری) هم میشه گسترشاش داد و شما هم حتما زیاد باهاش برخورد داشتید.
اما کی پول اینارو داشت؟ حتی اگه طراحیش رو خودم انجام میدادم به دلیل اینکه تیراژ هر کدوم از اینها در چاپی انبوه به نام افست، حداقل هزار تاست و اینکه اصلا چه نیازی بود؟ مگه من چند تا مخاطب مستقیم داشتم که بخوام هزار تا از هر کدوم بزنم؟ آخه گاهی جوگیر میشدم که از یکی یه پولی بگیرم و این کار رو انجام بدم ولی همون بهتر که نکردم!
تنها کاری که کردم سفارش چاپ کارت ویزیت زیر در تیراژ ۱۰۰۰ عدد و با قیمت ۱۴۰۰۰ تومان بود (الان هم همین حدوداست و شاید هم کمتر). به نوشتههایی مثل کیفیت و این چیزها روی کارت زیاد زوم نکنید! به قول یه کارآفرین اینا فن بازاره!
ضمنا منظور من از "ما" در این کارت همون "ما"یی هست که تو پست اول این تاپیک گفتم!
بقیه اوراق رو هم طراحی کردم و بجای چاپ انبوه که واقعا لازم نبود، هر وقت که نیاز بود و مثلا میخواستم یه پیش فاکتور به مشتری بدم، فقط یکی از روی اون فایلی که نیاز بود رو پرینت میکردم، یک نمونه از ست اداری رو هم جهت پیدا کردن ذهنیت گذاشتم. ضمنا این کارت ویزیت ما پشت و رو بود که پشتش اطلاعات تماس بود و من فقط روش رو گذاشتم.
چاپ کارت ویزیت از نقاش و جوشکار تا دکتر و مهندس و وکیل و... تقریبا واسه هرکسی واجبه! و کمک کننده؛ خوب نیست وقتی کسی از ما شماره میخواد تازه بگردیم دنبال کاغذ و خودکار و واسش بنویسم! (خطمون هم بد باشه دیگه بدتر!
تاثیرگذارهها! جدی...) خیلی شیک کارت رو درمیارین و میدین بهش و میگین با ما تماس بگیرید!
البته شاید موضوع خیلی مهمتر از طراحی و چاپ کارت ویزیت (که البته اولیش از اهمیت زیادی برخورداره)، اینه که چه زمانی، کجا و بین چه افرادی این کارتها رو توزیع میکنیم؟ خب طبیعیه که بخشی از اونها به صورت تدریجی توزیع میشه، شما میدید به دوستتون، به هم کلاسیتون، به فامیلتون، به همسایهتون، یا مثلا وقتی شما مغازه دار باشی یا شرکت دار با مکان فیزیکی (که احتمالا ما نیستیم)، خب طبیعیه که خود مشتری اصلا میاد یه کارتی رو از روی میزتون برمیداره یا شما بهش میدید یا منشی شما؛ اما سختی کار وقتیه که شما چنین ابزاری رو ندارید!
شما یه بسته ۱۰۰۰ تایی کارت دستتونه که باید اون رو به دست مخاطب خاص برسونید و نه عام! توجه کنید که خاص و نه عام! چرا که کارت ویزیت دارای یه اعتبار خیلی بیشتر از تراکتهای کوچه و خیابونیه که دست مردم میاد و بازه زمانی دریافت تا مچاله شدنش و پرت شدنش تو سطح زباله گاهی به ثانیه هم نمیکشه! کارت ویزیت محترمه، مخصوصا کارت ویزیت یه مهندس!
و معمولا باید محترمانه هم تبادل بشه یا به صورت دستی یا به یک شکل شیک. بعدا و در مبحث بازاریابی میگم که چه راههایی برای توزیع هدفمند کارت ویزیت پیدا کردم.
نتیجه: تقریبا میتونم بگم که تو اکثر کارهایی که گرفته شده یه نقشی داشته این کارت ویزیت!
نکته خیلی خیلی خیلی مهم: دقت کردین ما شرکتهای بزرگ رو از طریق رنگ هم میتونیم بشناسیم؟ مگه ما ایرانسل رو به زرد، بانک پاسارگاد رو به نارنجی، رایتل رو به ارغوانی، پارس خزر رو به قرمز روشن، سایپا رو به نارنجی تند و ایران خودرو رو به آبی سیر نمیشناسیم؟
پس دقت کنید که ما میایم و تو طراحی همه عناصر بصری اون شرکت مثل دکوراسیون داخلی، وب سایت، ست اداری و... از همون رنگ یا رنگهای اصلی به همراه رنگهای خنثی (مثل سفید، سیاه، خاکستری و...) استفاده میکنیم. واسه همین اگه دقت داشته باشید به خاطر پیروری از چنین استراتژی مهمی، تبلیغات و محیط کاری چنین برندهایی بسیار دلنشینتر، موثرتر و جذابتر از اون چیزی هست که ما تو خیلی از کسب و کارهای عادی میبینیم که نه تنها زشت نیستند که هیچ تناسبی هم از نظر بصری و محتوایی با هم ندارند!
برای اینکه متوجه این قضیه بشید کافیه یک بار به تابلوها یا بنرهای مغازههای یک راسته (مخصوصا تو شهرستانها) دقت کنید، فستیوالی از طرحهای غیراستاندارد، نامفهوم و غیر جذاب؛ البته قبلش شاید بهتر باشه در مورد مفاهیمی مثل رنگ شناسی و چیدمان عناصر بیشتر مطالعه کنید که من سعی میکنم بعدا کتابهایی در این زمینه رو اینجا بارگذاری کنم.
بنابراین اگه یه یه روزی که ان شاء ا... خیلی زود هم باشه نشستیم سر یه قراردادی مثل طراحی وب، قرار نیست از هر رنگی که دلمون خواست تو طراحی اون وب سایت استفاده کنیم، تو فاز مذاکره پرسش میکنیم؛ اگه اون شرکت واقعا شرکت بود احتمالا دارای یک ست اداری و لوگوی انحصاریه و حتما از یک ترکیب رنگی خاص تو اوراقش استفاده کرده، پس ما از همونها در طراحی وب به عنوان رنگهای غالب استفاده میکنیم.
و اگه نداشت اینجا دو حالت پیش میاد! یا اینکه اونا اصلا چنین چیزی رو نمیدونند چیه و کلا هم اعتقادی بهش ندارند و اهمیتی هم نداره براشون (مثل اکثر بازاریان سنتی) که خب پس طبق سلیقه خودمون عمل میکنیم. اما حالت دومش که میتونیم یه بازار جدید رو هم این وسط برای خودمون یا دیگران به وجود بیاریم، اینکه یه پکیج کامل رو بهشون پیشنهاد بدیم: وب سایت، ست اداری، نرم افزار، پنل پیامک، اپلیکیشن موبایل و در واقع یک سیستم یکپارچه و هماهنگ (از نظر بصری و عملکردی) که البته اینها نیازمند داشتن مهارت مربوطه به هر کدوم از اون حوزههاست که اگه نداشته باشیم میتونیم بخشی از اون رو برون سپاری کنیم یا اینکه به مرور زمان یک گروه با مهارتهای مکمل تشکیل بدیم.