خب من بیست روزی هست که دیگه ایران نیستم. یه سری تجربه جالبی که توی این مدت دیدم دوست داشتم براتون بگم. بیشتر تفاوت های ایران و کانادا.
- مردم: اینجا مردم بی اندازه برخوردشون دوستانه و نایس هست. در هر فرصتی دوست دارن با بقیه آشنا بشن. اگر ببینن یکی نیاز به یه کمکی داره سریع پیشنهاد میدن میخوای کمکت کنم. هر کسی که به اتوبوس سوار میشه به راننده سلام میکنه و راننده جواب تک تک آدما را میده. یکی از یکی آدرس بپرسه طرف یک ساعت وای میسته با آرامش توضیح میده حتی گوشی در میاره از روی مپ چک میکنه. افراد معلول خیلی توانمند هستند اتوبوس ها جای مخصوص ویلچر دارن. اکثر معلولین با ویلچر های برقی تردد میکنن. موقعی که یک معلول قراره سوار بشه اتوبوس از وسط میخوابه و یک پل میزنه به پیاده رو که اون فرد سوار بشه. این وضعیت برای خانم هایی که بچه با کالسکه هم میکنند هم هست. هرکسی با هر پوششی میاد بیرون و کسی هم اگر یک فرد عجیبی مثلا از کنارش رد بشه حتی نگاه هم نمیکنه. کلا خیره شدن که توی متروی تهران خیلی عادی بود اینجا من اصلا ندیدم
))
- ترافیک: فرهنگ ترافیک بی نظیره. تازه خودشون از این وضعیت شاکی هستند ولی من که از ایران میام به نظرم بی نقصه
) ماشین ها تا یک نفر میخواد از خط عابر و یا حتی غیر خط عابر رد بشه سریع ترمز میزنن. سر هر سه راه حتی اگر هیچ جنبنده ای نباشه ماشین قبل پیچیدن ۵ ثانیه می ایسته. صدای بوق را کلا توی شهر نمیشنوی من تا حالا کلا شاید دو سه بار صدای بوق شنیدم توی این مدت. بد دهنی و دعوا توی رانندگی نمیبینی. اون سری توی اتوبوس بودم یهو یه ماشین پیچید جلوی اتوبوس. فکر میکنی راننده چه کرد؟ با صدای بلند گفت Be careful و به راهش ادامه بداد
- طبیعت: طبیعت اینجا بی نظیره و دولت به محیط زیست بسیار اهمیت میده. بازیافت و طبقه بندی زباله ها از منازل اجباریه. من توی اتاقم سه تا سطل آشغال مربوط به کاغذ، موارد ارگانیک و پلاستیک دارم. علاوه بر اون یک سطل مربوط به شیشه هم در منزل داریم. اگر خانه ای زباله هاشو خوب تفکیک نکنه دولت ممکنه زباله هاشو دیگه از جلوی خونش جمع نکنه یا جریمه کنن ساکنین را.
- فرهنگ کاری: اینجا بین کار و تفریح یک تفکیک بسیار بسیار سفت و سخت وجود داره. در ساعات کاری کسی حتی سرش را بلند نمیکنه. به ندرت کسی سرش میره تو گوشیش یا میره با بقیه گپ بزنه. اگرم همچین چیزایی باشه برای چند دقیقه مثلا. توی دانشگاهی که من هستم حداقل همه دانشجوها بسیار جدی هستند و سخت کوش. البته در آخر هفته ها اکثرا وقتشون را به خودشون و احیانا سرگرمی اختصاص میدن. برعکسش را من توی ایران دیدم که مثلا ما از صبح تا شب توی آزمایشگاه بودیم ولی بیشتر وقت به گپ و دورهمی و اینا میگذشت!
-مالی: من به عنوان دانشجوی دکترا به اندازه ای حقوق دارم که اتاق مستقل اجاره کنم و زندگی نسبتا راحتی بدون وابستگی به خانواده داشته باشم.
-بروکراسی و اداری: در این مورد اینجا هم بعضا آدم اسیر کاغذ بازی یا گذراندن وقت در صف های بلند میشه ولی این موارد خیلی خیلی نادره. عموما کار افراد در ادارات و بانک و ... خیلی زود راه میفته. سیستم معمولا روی حساب و کتابه و منظمه. خیلی از کارها از طریق ایمیل انجام میشه. در کل سیستم اداری و تجاری در اینجا خیلی منظم تره.
بعدا نوشت: الان با خودم فکر کردم که آیا علاوه بر موارد بالا که نکته مثبتی بودن نکته منفی هم میتونم اشاره کنم. راستش تا این لحظه واقعا موردی که خیلی جدی و قابل ذکر باشه ندیدم. اگر بعدا جنبه ای از زندگی در اینجا دیدم که ایران ازش جلوتر بود اشاره میکنم. یه چیزی هم که من قبل رفتن هم بهش اعتقاد داشتم و الان اعتقادم بیشتر شد اینا که آدم اگر از درون آرامش و شادی زندگیشو حفظ نکنه توی بهشت هم میتونه ناراحت باشه. به قول معروف آسمون همه جا یک رنگه. تفاوت ایران و اینجا اینه که اینجا محرک های بیرونی کمتر روی شادی و آرامشت تاثیر منفی میزارن و در واقع تاثیر مثبت دارن شاید یه جورایی. ولی توی ایران حفظ آرامش، شادی و انسجام روحی کار سخت تریه و آدم باید بیشتر تلاش کنه تا خودشو از نظر روحی و جسمی و ... بتونه نگه داره چون فضای جامعه و وضعیت اقتصادی و اجتماعی و ... همش میتونه آدمو در مسیر ناامیدی و افسردگی قرار بده.