انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[edward71]

قبل تحریم هم همینی که هستیم بودیم، توی تحریم بدتر شدیم، بعد تحریم هم چیزی نمیشیم ! در کل تحریم ها بودنش واسه بعضیا سود بود واسه بعضیا نه، حالا نبودنش واسه بعضیا ضرره واسه بعضیا سود ! خدا رو شکر که جز هیچ کدوم از این بعضیا نبوده و نیستم

[khayyam]

(۲۷ دى ۱۳۹۴ ۱۲:۲۷ ب.ظ)ماهنوش نوشته شده توسط:  

(27 دى ۱۳۹۴ ۰۳:۰۳ ق.ظ)ezra نوشته شده توسط:  تحریم ها هم سابید به الک ...

تبریک به همه

کسی که توی این چند سال بی خانمان شده
نه پولی داره برای پوشاک و نه حتی خوراک با برداشتن تحریم چیزی گیرش میاد؟
دستای پینه بستش به خاطر کار زیاد ،شستن لباس نوه در ۸۰ سالگی درست میشه؟
ماشین لباسشویی میتونه بخره یا یخچال؟
پولی گیرش میاد آیا؟
برا نوش که کفش پاره میپوشه میره مدرسه میتونه کفش بخره؟

خدا رو شکر
ناشکری نمیکنم
اما میخوام بگم برای بعضیا هیچ فرقی نداره

راست می گی من خودم کامل حرفاتو فهمیدم و درک کردم تا آدم در شرایط مشابه قرار نگیره نمی تونه ابراز همدردی کنه و یا اصلا بفهمه چی گفته شد خیلی چیزها ربطی به تحریم نداشت خیلی چیزها رو واقعا اصلا ربطی به تحریم نداره مثلا یه نمونه خیلی واضع ازیه طرف می گن که جمعیت کشور رو به پیری هست و جوانان رو تشویق به ازدواج می کنن بعد طرف که می ره وام بگیره هزارتا تبصره براش میارن و هزار تا ضامن و سند و غیره نهایتش اگه شد ۳ میلیون ناقابل به فرد مورد نظر وام می دن ! آیا نمی تونستن این وام رو بیشتر و یا راحت تر به زوج ها بدن !؟ آیا این موضوع ربط مستقیم به تحریم داره اصلا ؟
خداروشکر من که مجردم و درگیر این مسائل نخواهم شد بیچاره اون کسی که بخواد با این شرایط حال حاضر مملکت و بیکاری ازدواج کنه !

[salam5]

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮔﺎﻭ ﭘﺎﺵ ﻣﯿﺸﮑﻨﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻪ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﻣﯿﺎﺭﻩ .
ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﻣﯿﮕﻪ ﺍﮔﻪ ﺗﺎ ۳ ﺭﻭﺯ ﮔﺎﻭ ﻧﺘﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﺑﺎﯾﺴﺘﻪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﺑﮑﺸﯿﺪ
ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﯾﻨﻮ ﻣﯿﺸﻨﻮﻩ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺶ ﮔﺎﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ. ﮔﺎﻭ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ...
ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻡ ﺑﺎﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﺪﻭ ﺑﺪﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺶ ﮔﺎﻭ ﻣﯿﮕﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺭﻭ ﭘﺎﺕ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﺑﺎﺯ ﮔﺎﻭ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﺎﯾﺴﺘﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ
ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻣﯿﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭘﺎﺷﯽ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺭﻭ ﭘﺎﺕ ﻭﺍﯾﺴﯽ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﯽ .
ﮔﺎﻭ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﻭﺭ ﭘﺎ ﻣﯿﺸﻪ .
ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﺭ ﻃﻮﯾﻠﻪ ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ:
ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ...ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﻭ ﺑﮑﺸﯿﺪ (((:
ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ :
ﺧﻮﺩﺗﻮ ﻧﺨﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﺷﯽ ﻧﮑﻦ (((:

[RangiRangi]

.....

[gogooli]

خدایـــــــــــــــا
فانوست را کمی پایین تر بگیر
جاده ای که در آن قدم نهاده ام تاریک است،
انتهایش را نمی دانم چیست. میترسم انتهایش بن بست باشد
تو را به مهربانیت سوگند،
فانوست را کمی پایین تر بگیر تا روشنی بخش راه نامشخصم باشد.
نمی خواهم بی فانوس تو به جایی برسم که برگشتنم دشوار گردد و پشیمان شوم.
ای مهربانترینم ، من اکنون سخت به نور فانوست محتاجم

[edward71]

همه سرمایه و پول بازنشستگی بابام رو دزد های موسسه ثامن الحجج کشیدن بالا و یه آبم روش !
کمرم شکست وقتی خبرش رو شنیدم
این پول قرار بود بشه هزینه تحصیل من و برادرم
حالا من باید برم دنبال کار و اونم بره خدمت ! به همین راحتی آینده ما دو نفر خراب شد
الهی این پول که حاصل سی سال جون کندن بابام بود عناق بشه و حلقشون رو بگیره


Sent from my iPad Air

[ahmad-purnader]

(۲۸ دى ۱۳۹۴ ۰۱:۰۷ ق.ظ)edward71 نوشته شده توسط:  همه سرمایه و پول بازنشستگی بابام رو دزد های موسسه ثامن الحجج کشیدن بالا و یه آبم روش !
کمرم شکست وقتی خبرش رو شنیدم
این پول قرار بود بشه هزینه تحصیل من و برادرم
حالا من باید برم دنبال کار و اونم بره خدمت ! به همین راحتی آینده ما دو نفر خراب شد
الهی این پول که حاصل سی سال جون کندن بابام بود عناق بشه و حلقشون رو بگیره


Sent from my iPad Air

من رو ناراحت کردی و به فکر فرو بردی
اما شما عجیب ترین آدمی هستید که دیدم
مطمئنم همت کنی به همه چیز میرسی.با یا بدون پولی که پدر گرامیتون کمک کنه

---

پس فردا یه سامانه بارشی میاد.آماده بشیم برای متراژ خیابون ها و تریپ شکست خورده ها

[shirin92]

[Behnam‌]

بعضی‌ها هم از وقتی فصل امتحانا شروع شده عجب جیم شدند انگار ما این ترم ۴ تا درس نداریم درس‌های شما درس هستند درس‌های ما توله سگن؟ (ر.ک. دیالوگ شهاب حسینی)

[fo-eng]

ﺳﺎﻝ ۸۱ﺑﻮﺩ ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺴﻠﻮﯾﻪ ﯾﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺎﺭﺱ ﺟﻨﻮﺑﯽ.
ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺍﻭﺝ ﮐﺎﺭ ﺗﻮ ﭘﺎرﺱ ﺟﻨﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺸﺪ. ﺭﺍﺣﺖ ﺑﻮﺩﻡ،ﮐﺴﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﻡ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ...
ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺪﻡ،ﻣﺮﺩ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻮﺩ،ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺗﺎﺳﯿﺴﺎﺕ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺜﻞ ﺑﻘﯿﻪ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﻫﺎ ﺳﺨﺖ ﮐﻮﺵ،ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﻓﺎﺭﺳﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ،ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻃﻤﻮﻥ ﭘﺎ ﮔﺮﻓﺖ،ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﯾﻪ ﺑﺎﺭﺳﻮﺷﯽ ﺑﺨﻮﺭﻡ،ﻭ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﭼﯿﻪ،ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺷﻪ،ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﻋﻮﺗﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ، ﺳﻮﺷﯽ ﻣﻬﻤﻮﻧﻢ ﺑﺎﺷﯽ ......

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﻋﺼر ﺑﻬﻢ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺍﺯ ﮊﺍﭘﻦ ﻣﺎﻫﯽ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﻭ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻦ...
ﺧﻮﻧﺶ ﯾﻪ ﮐﺎﻧﮑﺲ ﺑﺰﺭﮒ ﻭ ﻣﺠﻬﺰ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺍﺷﺖ،ﺣﻤﺎﻡ ﺁﺷﭙﺰﺧﻮﻧﻪ،ﮐﻮﻟﺮ ﺍﺳﭙﻠﯿﺖ ﻭ .....
ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺰ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﺁﺷﭙﺰ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﭼﺎﯼ ﺳﺒﺰ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩ،ﯾﻪ ﻇﺮﻑ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﻭ ﻣﯿﺰ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺍﺯﺵ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺭﻡ .....

ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻣﺰﻩ ﺑﻮﺩ،ﺧﯿﻠﯽ،ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ‏( ﮐﻮﺟﻮ ‏) ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺷﮑﻼﺗﯿﻪ؟ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻣﺰﻩ ﺍﺳﺖ.

ﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﮊﺍﭘﻦ ﺁﻭﺭﺩﻡ،ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺐ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺍﺯ ﺳﻮﭘﺮ ﻣﺎﺭﮐﺖ ﺷﮑﻼﺕ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﯼ؟ﺍﯾﻦ ﭼﯿﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ ﺁﺧﻪ ‏( ﺑﺎ ﻫﻢ ﺷﻮﺧﯽ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ‏) ﺑﺎ ﺳﯿﻨﯽ ﭼﺎﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﯿﺸﻢ ،ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭ ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﻣﯿﺮﯾﺨﺖ گفت....

ﻣﻠﺖ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺭﻭﺯﯼ ۱۶ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﺭﺩ،ﺑﺎﺑﺖ ۸ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﺰﺩ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﻭ ۸ﺳﺎﻋﺖ ﺭﺍﯾﮕﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ،ﺗﺎ ﮐﺸﻮﺭﻣﻮﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺑﺸﻪ،۲ﻧﺴﻞ ﺍﺯ ﻣﻠﺖ ﮊﺍﭘﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﻓﺪﺍ ﮐﺮﺩ،ﻣﻦ ﺑﺎ ﻣﺎﻟﯿﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﮊﺍﭘﻦ ﭘﺮﺩﺧﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺭﻓﺘﻢ،ﻭ ﺍﻻﻥ ﻣﻮﻇﻔﻢ ﺩﺭﺁﻣﺪﻡ ﺭﻭ ﺗﻮ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﺮﺝ ﮐﻨﻢ. ﻣﻦ ﻧﯿﻮﻣﺪﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺷﮑﻼﺕ ﺑﺨﺮﻡ،ﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻟﻄﻒ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﺭﻭ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﮐﻨﻢ ...
ﻣﻦ ﺣﻖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﺎﻟﯿﺎ ﻭ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﻠﺖ ﮊﺍﭘﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﭘﺮﺩﺍﺧﺘﻪ ﺭﻭ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺯ ﮊﺍﭘﻦ ﺧﺮﺝ کنم.

ﺧﻔﻪ ﺧﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ،ﺩﺭﺳﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻬﻨﺪﺱ ۱ﻣﺘﺮ ﻭ۶۵ﺳﺎﻧﺘﯽ ﮊﺍﭘﻨﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﻭﻧﺮﻭﺯ ﺩﺍﺩ ﺭﻭ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻢ ﮐﺪﻭﻡ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺣﺎﺿﺮﯾﻢ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﮑﺸﯿﻢ،ﮐﺪﻭﻡ ﻧﺴﻞ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺣﺎﺿﺮﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﻨﻪ ﺗﺎ ﻧﺴﻠﻬﺎﯼ ﺑﻌﺪﯼ ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻩ ﺑﺮﺳﻦ،ﮐﯽ ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭﻃﻦ ﭘﺮﺳﺘﯽ ،ﻓﺤﺶ ﺩﺍﺩﻥ ﺑﻪ ﻋﺮﺑﻬﺎ ﻭ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺗﻮ ۲۵۰۰ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﮐﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ تغییر رو از خودمون شروع کنیم ﻧﮕﯿﻢ ﺍﻭﻝ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﻪ،ﺑﻌﺪ ﻣﻦ،ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﮕﯿﻢ ﺍﻭﻝ ﻣﻦ ﺗﺎ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﻢ ﻫﻢ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻩ .....

[Xilinx]

داستان قشنگی بود ولی اصولا اینجور داستانا دروغ و ساختگی هستند . بت یه سرچ ساده میشه فهمید

[ماهنوش]

.........

[salam5]

(۲۸ دى ۱۳۹۴ ۱۱:۱۷ ق.ظ)fo-eng نوشته شده توسط:  ﺳﺎﻝ ۸۱ﺑﻮﺩ ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺴﻠﻮﯾﻪ ﯾﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺎﺭﺱ ﺟﻨﻮﺑﯽ.

جهان سوم جاییه که اگه بخوای خونه تو آباد کنی باید کشورتو خراب کنی ، و اگه بخوای کشورتو آباد کنی باید خونه تو خراب کنی.

[Innocence]

(۲۵ دى ۱۳۹۴ ۰۱:۵۰ ب.ظ)samane .gh نوشته شده توسط:  گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه

گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه



هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست

خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه



تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا

دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه



دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز

با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه



قصد رفتن کرده ای ، تا باز هـم گویم بمان

بار دیگر می کنم خواهش ، ولی اصرار نه



گه مـرا پس می زنی ، گه باز پیشم می کشی

آنچه دستت داده ام نامش دل است ، افسار نه



می روی اما خودت هم خوب می دانی عزیز

می کنی گاهی فرامـوشم ، ولی انکار نه



سخت می گیری به من ، با اینهمه از دست تـو

می شوم دلگیر شایــد نازنیــن ، بیزار نه


شهریار

وای خیلی قشنگ بود

[gogooli]

زود جوش می آرم می توپم به ملت ...بعد عذاب وجدان