(۱۴ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۲۰ ب.ظ)kati نوشته شده توسط: اصلا من که حالم بد میشه این سریال رو با این همه سوتی می بینم...
من نگران پای رها هستم اخه موقع راه رفتن زیاد به پای گچ گرفتش فشار میاره کم مونده باهاش بدو بدو کنه.
اون زن محمد جواد هست ، اسمش چی بود ؟ به مریم گفت : به نظرت اول سحری بخوریم بعد صحبت کنیم یا اینکه بعد از سحری ؟
خو این که جفتش یه معنی میده که ضایع ها
لااقل وقت تدوین یه لحظه گوش ندادن
بعد سحری که آورده از همون کتلت هایی بود که وقت پیک نیک مامان فرزاد پخته
یعنی این همدلیشون تو حلق من !!
بعد مامان فرزاد بچه اش رو عاق کرده ، اونوقت پاشده رفته پیک نیک !!! یعنی یه ذره بنده خدا ناراحت باشه نیست
اونوقت مریم و رها و ارسلان اومدن خونه فرزاد اینا به خرج کی؟؟ اینا که از گشنگی داشتن می مردن که
یعنی وقت سحری خوردن تلویزیون داره ربنا پخش میکنه
آدم ۲ تا که هیچی ۴ تا شاخ در میاره
من موندم حالا می خوان ثابت کنن سحره نمیدونم چرا چراغا رو خاموش میکنن تو نور مهتاب سحری می خورن
وای به حال بیکاری که آدمو مجبور میکنه بشینه چیا رو نگا کنه