زمان کنونی: ۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۱۰:۰۲ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۵۴۲۲۶
۲۹ فروردین ۱۳۹۹, ۰۱:۴۶ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۵۱ ق.ظ، توسط codin.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۱۵ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  
(29 فروردین ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳ ق.ظ)codin نوشته شده توسط:  ماشالا خیام چه بدنی ساختی Smile من هرچی عضله جمع کردم دارم توی این قرنطینه از دست میدم Smile

(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۶:۱۱ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط:  اصلا و ابدا نمیتونم با کتاب خوندن از طریق اپ و اینترنت ارتباط برقرار کنم! نمیدونم مشکل از کجاست!Undecided

خوب مانیتور و اینا خیلی مناسب مطالعه نیست. من از وقتی کیندل گرفتم خیلی مطالعه ام زیاد شده چون خیلی دلچسبه کتاب خوندن روش. همچنین کتاب صوتی هم برای وقت هایی که نمیتونی کتاب بخونی (توی اتوبوس-ماشین-ظرف شستن و ...) خیلی خوبه. من از طریق ادیبل میگوشم ولی خوب همش توی تورنت هم هست اگر از ایران میخواین بگیرین.
ولی اینا همش به شرطیه اهل مطالعه به انگلیسی باشین چون منابع فارسی هم برای کیندل هم کتاب صوتی کمه

منم راستش تو فکر یه کیندل هستم، ولی شک دارم. آخه مشکل من با ذات کاره، احساس میکنم زیادی کلاسیک هستم و از بوی کتاب گاهی بیشتر از محتواش لذت میبرم. گاهی اوقات یه کتابو دارم میخونم، بوی کاغذاش فضاسازی میکنه برام. مثلا یه کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه دارم، همون موقع و دقیقا همون روزی که منتشر شد تو صف ایستادم گرفتمش. با اینکه گالینگور هست، ولی کاغذهاش یه جور کاهی خاصیه، و با اینکه حجمش زیاده، ولی به قدری سبکه که آدم دلش نمیاد بزارش زمین. مثلا وقتی داشتم فصل اون غاره که هری با دامبلدور میرن رو میخوندم، بوی کاغذ قشنگ بوی نای اون غار دور افتاده رو مجسم میکرد.
یا زمانی که کتابهای درسی میخونم، خصوصا کتابهای کنکور ارشد کامپیوتر رو، بوی کاغذ کتابها دقیقا اون حس آکادمیک بودن رو بهم القا میکنه. میخوام ببینم آیا شما که کیندل داری، میتونی با خوندن یه کتاب حالا در هر زمینه ای، با یه وسیله ی دیجیتالی میتونی با حس و حال اون کتاب ارتباط بگیری؟
این زبان ارتباطی جدید تا چه حد میتونه جایگزین باشه و بازم همون احساسات رو در خواننده ایجاد کنه؟

من حستونو درک میکنم منم گاهی کتاب کاغذی دستم میگیرم ولی راستش اونقدری تفاوتی برام نداره. در کل کتاب برای من یک راه برای افزایش دانشم هست اونقدری که شما توصیف کردین کتاب نقش romantic برای من نداره لذا خیلی تفاوتی احساس نمیکنم.کیندل سبک تره و وقتی بهش نیگا میکنید مث کاغذه ( به عقیده بعضی ها از کاغدم بهتره چون نور یک نواخت روی صفحه پخش میشه با چراغ های تعبیه شده توی کیندل) و طراحیشم زیباس چرا که نه Smile حالا باید خودتون امتحان کنید تا قضاوت کنید قطعا هر فردی متفاوته

یه چیزی هم اینه چون کیندل اینجا خیلی ازونه از نظر اقتصادی خیلی به صرفه هست قیمت کیندل برابر قیمت ۳-۴ تا کتاب کاغذی معمولی هست اینجا...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: big cloud
ارسال: #۵۴۲۲۷
۲۹ فروردین ۱۳۹۹, ۰۲:۱۲ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۴۶ ق.ظ)codin نوشته شده توسط:  
(29 فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۱۵ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  
(29 فروردین ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳ ق.ظ)codin نوشته شده توسط:  ماشالا خیام چه بدنی ساختی Smile من هرچی عضله جمع کردم دارم توی این قرنطینه از دست میدم Smile

(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۶:۱۱ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط:  اصلا و ابدا نمیتونم با کتاب خوندن از طریق اپ و اینترنت ارتباط برقرار کنم! نمیدونم مشکل از کجاست!Undecided

خوب مانیتور و اینا خیلی مناسب مطالعه نیست. من از وقتی کیندل گرفتم خیلی مطالعه ام زیاد شده چون خیلی دلچسبه کتاب خوندن روش. همچنین کتاب صوتی هم برای وقت هایی که نمیتونی کتاب بخونی (توی اتوبوس-ماشین-ظرف شستن و ...) خیلی خوبه. من از طریق ادیبل میگوشم ولی خوب همش توی تورنت هم هست اگر از ایران میخواین بگیرین.
ولی اینا همش به شرطیه اهل مطالعه به انگلیسی باشین چون منابع فارسی هم برای کیندل هم کتاب صوتی کمه

منم راستش تو فکر یه کیندل هستم، ولی شک دارم. آخه مشکل من با ذات کاره، احساس میکنم زیادی کلاسیک هستم و از بوی کتاب گاهی بیشتر از محتواش لذت میبرم. گاهی اوقات یه کتابو دارم میخونم، بوی کاغذاش فضاسازی میکنه برام. مثلا یه کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه دارم، همون موقع و دقیقا همون روزی که منتشر شد تو صف ایستادم گرفتمش. با اینکه گالینگور هست، ولی کاغذهاش یه جور کاهی خاصیه، و با اینکه حجمش زیاده، ولی به قدری سبکه که آدم دلش نمیاد بزارش زمین. مثلا وقتی داشتم فصل اون غاره که هری با دامبلدور میرن رو میخوندم، بوی کاغذ قشنگ بوی نای اون غار دور افتاده رو مجسم میکرد.
یا زمانی که کتابهای درسی میخونم، خصوصا کتابهای کنکور ارشد کامپیوتر رو، بوی کاغذ کتابها دقیقا اون حس آکادمیک بودن رو بهم القا میکنه. میخوام ببینم آیا شما که کیندل داری، میتونی با خوندن یه کتاب حالا در هر زمینه ای، با یه وسیله ی دیجیتالی میتونی با حس و حال اون کتاب ارتباط بگیری؟
این زبان ارتباطی جدید تا چه حد میتونه جایگزین باشه و بازم همون احساسات رو در خواننده ایجاد کنه؟

من حستونو درک میکنم منم گاهی کتاب کاغذی دستم میگیرم ولی راستش اونقدری تفاوتی برام نداره. در کل کتاب برای من یک راه برای افزایش دانشم هست اونقدری که شما توصیف کردین کتاب نقش romantic برای من نداره لذا خیلی تفاوتی احساس نمیکنم.کیندل سبک تره و وقتی بهش نیگا میکنید مث کاغذه ( به عقیده بعضی ها از کاغدم بهتره چون نور یک نواخت روی صفحه پخش میشه با چراغ های تعبیه شده توی کیندل) و طراحیشم زیباس چرا که نه Smile حالا باید خودتون امتحان کنید تا قضاوت کنید قطعا هر فردی متفاوته

یه چیزی هم اینه چون کیندل اینجا خیلی ازونه از نظر اقتصادی خیلی به صرفه هست قیمت کیندل برابر قیمت ۳-۴ تا کتاب کاغذی معمولی هست اینجا...

شما کاملا درست میگی، راستش برادر منم از وقتی یه کیندل گرفته دیگه از کتابهای کاغذی محبوبش دل کنده و اونا رو به من داده. ولی چیزی که من میگم اصلا رومانتیک نیست. باور کن اصلا در مورد اون دفترچه خاطرات های دختر تین ایجر ها صحبت نکردم که گل رز توش خشک میکنن. شایدم نتونستم دقیق منظورمو برسونم. الان داشتم فکر میکردم که متاسفانه ماهایی که رفتیم تو کار نوشتن و کارگردانی یه اخلاق بدی داریم. ما عادت داریم وقتی کتاب میخونیم سفیداشو هم میخونیم. البته این یه اصطلاحه. منظورم اینه که با کاغذ کتاب یه رابطه ی تنگاتنگ پیدا میکنیم و چیزایی رو که ذهنمون نقش میبنده تو سفیدیای کتاب، گوشه به گوشش مینویسیم. این یه ارتباط رومانتیک نیست. یه فراینده برای نفوذ به متن، و بوی کاغذ، همیشه یادم میاره که دارم کار میکنم. مثل شما مهندسا که صدای ضربان قلبتون با سی پی یو تنظیم میشه، ما هم اینطوری با کتاب ارتباط میگیریم.
بو که دیگه جای خود دارد. کلا بو سفرهای روحی رو آسون تر میکنه. من اول فکر میکردم فقط من اینطوریم، ولی بعد یه سری نمونه های دیگه هم دیدم که قانع شدم بو یه حس خاصی توشه.

بچه ی خواهرم که فرسنگها دور از وطن زندگی میکنه و تا به حال شاید دو سه بار بیشتر ایران نیومده و ایران رو ندیده اونم برای تعطیلات، یه روز از اتوبوس مدرسه پیاده میشه، یکی از مربی ها اونو از خیابون و از پشت اتوبوس دقیقا کنار اگزوز اتوبوس که کار هم میکرده عبور میده و به دست مادرش میرسونه. بچه وقتی به مادرش میرسه میگه ماما بوی ایران میاد!!! وقتی خواهرم خوب دقت میکنه که چی شد حالا وقت بی وقت این بچه یه همچین حرفی زد، متوجه بوی اگزوز اتوبوس مدرسه میشه. یعنی دقیقا بوی گازوئیل اتوبوس، هوای دودآلود تهران رو که به عنوان ایران میشناسه براش مجسم کرده بود. این حالا یه نمونه ی ساده ی اونه، فکرشو بکن بوی کتاب چقدر میتونه تو القای حال و هوای کتاب و ایجاد حس تشویق به خواننده برای خوندن کتاب کمک کنه.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۲۸
۲۹ فروردین ۱۳۹۹, ۰۲:۴۰ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۰۲:۴۲ ق.ظ، توسط codin.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۰۲:۱۲ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  
(29 فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۴۶ ق.ظ)codin نوشته شده توسط:  
(29 فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۱۵ ق.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  
(29 فروردین ۱۳۹۹ ۱۲:۵۳ ق.ظ)codin نوشته شده توسط:  ماشالا خیام چه بدنی ساختی Smile من هرچی عضله جمع کردم دارم توی این قرنطینه از دست میدم Smile

(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۶:۱۱ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط:  اصلا و ابدا نمیتونم با کتاب خوندن از طریق اپ و اینترنت ارتباط برقرار کنم! نمیدونم مشکل از کجاست!Undecided

خوب مانیتور و اینا خیلی مناسب مطالعه نیست. من از وقتی کیندل گرفتم خیلی مطالعه ام زیاد شده چون خیلی دلچسبه کتاب خوندن روش. همچنین کتاب صوتی هم برای وقت هایی که نمیتونی کتاب بخونی (توی اتوبوس-ماشین-ظرف شستن و ...) خیلی خوبه. من از طریق ادیبل میگوشم ولی خوب همش توی تورنت هم هست اگر از ایران میخواین بگیرین.
ولی اینا همش به شرطیه اهل مطالعه به انگلیسی باشین چون منابع فارسی هم برای کیندل هم کتاب صوتی کمه

منم راستش تو فکر یه کیندل هستم، ولی شک دارم. آخه مشکل من با ذات کاره، احساس میکنم زیادی کلاسیک هستم و از بوی کتاب گاهی بیشتر از محتواش لذت میبرم. گاهی اوقات یه کتابو دارم میخونم، بوی کاغذاش فضاسازی میکنه برام. مثلا یه کتاب هری پاتر و شاهزاده دورگه دارم، همون موقع و دقیقا همون روزی که منتشر شد تو صف ایستادم گرفتمش. با اینکه گالینگور هست، ولی کاغذهاش یه جور کاهی خاصیه، و با اینکه حجمش زیاده، ولی به قدری سبکه که آدم دلش نمیاد بزارش زمین. مثلا وقتی داشتم فصل اون غاره که هری با دامبلدور میرن رو میخوندم، بوی کاغذ قشنگ بوی نای اون غار دور افتاده رو مجسم میکرد.
یا زمانی که کتابهای درسی میخونم، خصوصا کتابهای کنکور ارشد کامپیوتر رو، بوی کاغذ کتابها دقیقا اون حس آکادمیک بودن رو بهم القا میکنه. میخوام ببینم آیا شما که کیندل داری، میتونی با خوندن یه کتاب حالا در هر زمینه ای، با یه وسیله ی دیجیتالی میتونی با حس و حال اون کتاب ارتباط بگیری؟
این زبان ارتباطی جدید تا چه حد میتونه جایگزین باشه و بازم همون احساسات رو در خواننده ایجاد کنه؟

من حستونو درک میکنم منم گاهی کتاب کاغذی دستم میگیرم ولی راستش اونقدری تفاوتی برام نداره. در کل کتاب برای من یک راه برای افزایش دانشم هست اونقدری که شما توصیف کردین کتاب نقش romantic برای من نداره لذا خیلی تفاوتی احساس نمیکنم.کیندل سبک تره و وقتی بهش نیگا میکنید مث کاغذه ( به عقیده بعضی ها از کاغدم بهتره چون نور یک نواخت روی صفحه پخش میشه با چراغ های تعبیه شده توی کیندل) و طراحیشم زیباس چرا که نه Smile حالا باید خودتون امتحان کنید تا قضاوت کنید قطعا هر فردی متفاوته

یه چیزی هم اینه چون کیندل اینجا خیلی ازونه از نظر اقتصادی خیلی به صرفه هست قیمت کیندل برابر قیمت ۳-۴ تا کتاب کاغذی معمولی هست اینجا...

شما کاملا درست میگی، راستش برادر منم از وقتی یه کیندل گرفته دیگه از کتابهای کاغذی محبوبش دل کنده و اونا رو به من داده. ولی چیزی که من میگم اصلا رومانتیک نیست. باور کن اصلا در مورد اون دفترچه خاطرات های دختر تین ایجر ها صحبت نکردم که گل رز توش خشک میکنن. شایدم نتونستم دقیق منظورمو برسونم. الان داشتم فکر میکردم که متاسفانه ماهایی که رفتیم تو کار نوشتن و کارگردانی یه اخلاق بدی داریم. ما عادت داریم وقتی کتاب میخونیم سفیداشو هم میخونیم. البته این یه اصطلاحه. منظورم اینه که با کاغذ کتاب یه رابطه ی تنگاتنگ پیدا میکنیم و چیزایی رو که ذهنمون نقش میبنده تو سفیدیای کتاب، گوشه به گوشش مینویسیم. این یه ارتباط رومانتیک نیست. یه فراینده برای نفوذ به متن، و بوی کاغذ، همیشه یادم میاره که دارم کار میکنم. مثل شما مهندسا که صدای ضربان قلبتون با سی پی یو تنظیم میشه، ما هم اینطوری با کتاب ارتباط میگیریم.
بو که دیگه جای خود دارد. کلا بو سفرهای روحی رو آسون تر میکنه. من اول فکر میکردم فقط من اینطوریم، ولی بعد یه سری نمونه های دیگه هم دیدم که قانع شدم بو یه حس خاصی توشه.

بچه ی خواهرم که فرسنگها دور از وطن زندگی میکنه و تا به حال شاید دو سه بار بیشتر ایران نیومده و ایران رو ندیده اونم برای تعطیلات، یه روز از اتوبوس مدرسه پیاده میشه، یکی از مربی ها اونو از خیابون و از پشت اتوبوس دقیقا کنار اگزوز اتوبوس که کار هم میکرده عبور میده و به دست مادرش میرسونه. بچه وقتی به مادرش میرسه میگه ماما بوی ایران میاد!!! وقتی خواهرم خوب دقت میکنه که چی شد حالا وقت بی وقت این بچه یه همچین حرفی زد، متوجه بوی اگزوز اتوبوس مدرسه میشه. یعنی دقیقا بوی گازوئیل اتوبوس، هوای دودآلود تهران رو که به عنوان ایران میشناسه براش مجسم کرده بود. این حالا یه نمونه ی ساده ی اونه، فکرشو بکن بوی کتاب چقدر میتونه تو القای حال و هوای کتاب و ایجاد حس تشویق به خواننده برای خوندن کتاب کمک کنه.

من منظورم از رومانتیک عشق و عاشقی نبودش Big Grin معنی تکنیکالش منظورم بود شما که هنر خوندین باید خوب بدونید ببخشید بد منظورو رسوندم

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.

"...Romanticism was characterized by its emphasis on emotion and individualism as well as glorification of all the past and nature,"
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۴۲۲۹
۲۹ فروردین ۱۳۹۹, ۰۹:۵۱ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
میدونم داداش Big Grin
ولی فکر کنم منم باز منظورمو بد رسوندم. چون روماتیسیسم فقط یه سبک هنریه و برعکس اون چیزی که ازش برداشت میشه دو جنبه داره، یا به سمت غم و اندوه و تنهایی میره و یا به سمت تجمل. اون چیزی که من میگم کاملا فرق داره، یه جور کانکشن روحیه.

و در نهایت عجب روزی شد امروز برای من! بالاخره خوابهایی که دیده بودم تعبیر شدن. زنداییم فوت کرده و من هنوز باورم نمیشه. البته من هنوز باورم نشده ولی چیزیه که شده.
من هنوز تو شوکم

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۳۰
۲۹ فروردین ۱۳۹۹, ۰۱:۲۶ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
ببخشید پشت سر هم پست میکنم. خیلی حالم بده و الان که فکرشو میکنم از خودم بدم میاد. این همه سیگنال از اون دنیا بهم دادن، من نفهمیدم. تو اون خوابا میرفتم یه جایی که مهمونی بود و نفهمیدم تنها جایی که همیشه مهمونی بود خونه ی داییم بود. بعد تازه روز تولدم یهو احساس کردم باید به یکی زنگ بزنم. یه حسی منو به سمت پسرداییم سوق داد که باباش یه سالی بود فوت کرده بود. نمیدونم چرا یه بار زنگ زدم مشغول بود. رفتم پیش مامان اینا دیدم مامانم داره با همین زنداییم حرف میزنه. یه حسی گفت باهاش حرف بزن، ولی به مامان گفتم بهش سلام برسون بگو بعدا بهت زنگ میزنم. و باز با این همه سیگنال من به پسر اون داییم زنگ زدم. دیروز ظهر یه چرت خوابم برد و دوباره تو اون خونه بودم. با این تفاوت که یه عده داشتن خرابش میکردن و ما رو بیرون کردن. اجازه نمیدادن کسی اونجا باشه. من وقتی بیدار شدم ضربان قلبم خیلی بالا بود و داشتم از نفس تنگی میمردم. به هیچکس هم در مورد خواب دیروزم نگفتم. فقط شب به خواهرم یه مختصری گفتم. صبح با صدای جیغ مامانم بیدار شدم که خبرو شنیده بود.
زنداییم فوت شده بود ... هنوز باورم نمیشه. من میتونستم جلوشو بگیرم.SadSadSad

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: فاطمه سلیمانی
ارسال: #۵۴۲۳۱
۲۹ فروردین ۱۳۹۹, ۰۹:۴۰ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۲۶ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  من میتونستم جلوشو بگیرم.

تسلیت میگم بهتون. خدا رحمتشون کنه.
این ری را ی شما منو برد به بهترین دوران زندگیم. سالها زندگی کردم با سیدعلی صالحی و ری را و نامه ها و نشانی ها. چه دورانی بود یادش بخیر. عاشقانه شعرهای صالحی رو دوست داشتم و دارم. فکر میکنم در هر سبک و روشی در شعر فارسی هر کدوم از بزرگانش رو برداریم یه جایگزین هست اما هیچ کس سیدعلی صالحی نمیشه و مخصوصا شاهکار بی نظیر نامه ها و نشانی هاش. و البته با صدای بی نهایت زیبای خسرو شکیبایی و انتخاب موسیقی فوق العاده قشنگش یه شاهکار هنری ساختن.


حالا برو ای مرگ ، برادر! ای بیم ساده ی آشنا!
تا تو دوباره باز آیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۴۲۳۲
۲۹ فروردین ۱۳۹۹, ۱۱:۰۶ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۰۹:۴۰ ب.ظ)عزیز دادخواه نوشته شده توسط:  
(29 فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۲۶ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  من میتونستم جلوشو بگیرم.

تسلیت میگم بهتون. خدا رحمتشون کنه.
این ری را ی شما منو برد به بهترین دوران زندگیم. سالها زندگی کردم با سیدعلی صالحی و ری را و نامه ها و نشانی ها. چه دورانی بود یادش بخیر. عاشقانه شعرهای صالحی رو دوست داشتم و دارم. فکر میکنم در هر سبک و روشی در شعر فارسی هر کدوم از بزرگانش رو برداریم یه جایگزین هست اما هیچ کس سیدعلی صالحی نمیشه و مخصوصا شاهکار بی نظیر نامه ها و نشانی هاش. و البته با صدای بی نهایت زیبای خسرو شکیبایی و انتخاب موسیقی فوق العاده قشنگش یه شاهکار هنری ساختن.


حالا برو ای مرگ ، برادر! ای بیم ساده ی آشنا!
تا تو دوباره باز آیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد....

ممنونم ازت، غم نبینی Shy
منم با شعر های سید علی صالحی خاطره دارم. یادش بخیر برای درس طراحی حرکت من با شعر های سید علی صالحی شروع کردم با دکلمه ی مرحوم خسرو شکیبایی. روی تمام کلمات حرکت نوشتم یادش بخیر و یادمه که بازیگرم از این سال اولیا بود لج کرد نیومد مجبور شدم خودم با لباس معمولی برم رو صحنه و اجرا کنم. مشکلی هم نبود. بیست گرفتم. امروز خیلی دلم گرفته بود. حتی نتونستم اشک بریزم و فقط اشک ریختن همه رو تماشا کردم. دلم میخواست دردمو به یکی بگم، ولی نمیتونستم. تا اینکه یهو این بیت از سیدعلی صالحی اومد به ذهنم که بسیار هم وصف الحال بود. گذاشتم برای امضام.
تو این شرایط که کرونا هست بابا مامان هم نتونستن برن اهواز برای خاکسپاری. هنوز باورم نمیشه اینطوری رفت. SadSadSad

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۳۳
۳۰ فروردین ۱۳۹۹, ۱۲:۱۱ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۸ فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۱۱ ق.ظ)RangiRangi نوشته شده توسط:  یکی از دوستانی که تو یه سفر باهاش آشنا شدم و کلی خاطره خوب برام گذاشته.. از دنیا رفت.
باورم نمیشه.. اشکام بند نمیاد. انقدر گریه کردم این چند ساعت که سرم داره از درد میترکه و چشام پف کرده داره بسته میشه.
خوشحالم.. خوشحالم از همون روزی که از سفر اومدیم با دوستام کلی پشت سرش حرف های خوب زدم و برام عزیز و محترم بود حتی قبل از فوتش.
ولی ناراحت و عصبانیم از خودم.. چون خیر سرم دو سه هفته قبل از نترسیدن از مرگ و نوبتی بودن مرگ و.. نوشتم و اونم خونده بود و لایک کرده بود. چقدر احمق بودم وقتی به قصد بالابردن روحیه خودم و دوستام یه همچین متنی نوشتم و فکرش رو نکردم ممکنه یه روزی یکی از دوستام آخرین لحظاتش حتی شده با احتمال یه اپسیلون درصد یاد اون حرفای مسخره بیفته.

باورم نمیشه و شوکه ام... من حتی آخرین پیامش رو هم جواب نداده بودم چون کلی کار داشتم خوندم گذاشتم بعدا جواب بدم و بعدش هم یادم رفت تا امروز... کاش حداقل برای آخرین بار حالش رو پرسیده بودم...

R.I.P

(۲۹ فروردین ۱۳۹۹ ۰۱:۲۶ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  زنداییم فوت شده بود ... هنوز باورم نمیشه. من میتونستم جلوشو بگیرم.SadSadSad

[
R.I.P
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous , RangiRangi
ارسال: #۵۴۲۳۴
۳۰ فروردین ۱۳۹۹, ۱۲:۵۵ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
[تصویر:  474920_o3k5_einstein.jpg]

و اما امروز، تولد نیست، ولی روز خاصیه، امروز روز درگذشت آلبرت انیشتین هست که به نظر من پایه گذار نه تنها فیزیک مدرن، بلکه علم نوین بوده. من نمیدونم چرا نمیتونم باور کنم که انیشتین مرده، یادمه بچه که بودم مامانم بهم میگفت که مغزشو فریز کردن تا بعدا بتونن پیوند بزنن. ولی الان دارم فکر میکنم آیا میشه اونو به یه کامپیوتر متصل کنن و از اطلاعاتش استفاده کنن؟
از نظر من، آلبرت انیشتین به راز طبیعت دست پیدا کرده بود و فرای زمان خودش حرکت میکرد. روانش شاد، یادش گرامی و تئوریهاش تمام و کامل!

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۳۵
۳۰ فروردین ۱۳۹۹, ۰۳:۱۰ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
به طور کاملا اتفاقی پادکست بی پلاس درباره (کار عمیق ) را گوش دادم. و همین جرقه باعث شد که یک سری اصول برای زندگیم در نظر بگیرم. واقعا چقدر مفید کار کردن تفاوت داره. تقریبا ۶۰ درصد کارهای امروزم تموم شده.
چقدر هدر رفت زمان داشتم و خودم نمیدونستمExclamation. امیدوارم به اصولم پایبند بمونم و بهتر و قوی تر کار کنمCool
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: khayyam , Saman
ارسال: #۵۴۲۳۶
۳۰ فروردین ۱۳۹۹, ۰۷:۰۴ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۱۰ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط:  پادکست بی پلاس درباره (کار عمیق ) را گوش دادم
من نمیدونم چرا از این پادکست و کلا پادکست بدم میاد، با اینکه گوش هم ندادم.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: big cloud
ارسال: #۵۴۲۳۷
۳۰ فروردین ۱۳۹۹, ۰۷:۱۶ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
امروز اینقدر گریه کردم که حد و اندازه نداره دیگه
یکی از نیرو های اصلی ارتباطات سیار که روی دکل کار میکنن متولد ۶۵ بود و دیروز بعد از پایین اومدن از دکل ایست قلبی کرد و به رحمت خدا رفت.
ما توی ارتباطات سیار نیروی پیمانکاری هستیم.و با نیرو های خود شرکت و راننده ها قاطی شدیم.

وقتی این پسره شیفتش نبود یا منو نمیدید بدون استثنا زنگ میزد و میگفت چرا نمیبینمت سامان.

وقتی من حالم گرفته بود بدون استثنا بهم زنگ میزد و میگفت حس میکنم تو یه چیزیت هست و کلی بگو بخند و احوال پرسی داشتم باهاش و حسابی با هم رفیق بودیم.

همه ی اداره و کل نیرو ها توی شوک هستن.

روز قبل از مرگش من موقع فرم بندی توی سایت بودم که ناخواسته و ندونسته یه فیبر نوری گرون قیمت رو قطع کردم.
تکنولوژی ۳G سایت قطع شده بود و از من خواستن که باید خودم برم درستش کنم و با نیرو های پیمانکار برم.خلاصه من درخواست فیبر دادم و زیاد مخالفتی نکردن با دریافت فیبر چند میلیونی چون قبلش توی گروه مخابراتم هشدار داده بودم که در صورت فرم بندی و زنده روی سایت کار کردن امکان قطعی وجود داره.
خلاصه من با مرکز تماس گرفتم و گفتم اگر ممکنه از نیرو های خودتون با من بفرستید چون نیرو های پیمان کار تجربه نور دهی به فیبر ها و اتصالشون به تکنولوژی ها رو ندارن.اینام چون همه با من رفیق شدن گفتن هر طور خودت صلاح دونستی،فقط با بچه ها هماهنگ کن و هر دکلبندی خواستی ببر.
من تماس گرفتم با بچه های شیفت و یکیشون گفت که میاد و مشکلی نداره.حالا که من اینو بردم جاش توی اداره خالی میشه و در صورت خرابی بعدی نیرو ندارن ببرن سایت بعدی،دست بر قضا و از شانس بد من یه سایت توی ارتفاع بالا و شرایط بد جوی و جغرافیایی قطع میشه،و به یکی از نیرو هایی که شیفت نیست زنگ میزنن و میگن بره خرابی اون سایت رو رفع کنه،اینم میره و بعد از رفع خرابی و حل مشکل سایت میاد پایین و میگه معده م درد میکنه شدید و همونجا ایست قلبی میکنه و به رحمت خدا میره.

این وسط این پسره خیلی خیلی با من رفیق شده بود و کلی روز ها با هم بودیم تا دیر وقت و بگو و بخند و شوخی داشتیم.و میگم وقتی نبودم حتما زنگ میزد و احوالپرسی میکرد که چرا نمیبینمت سامان.

الان من یه جورایی شدیدا عذاب وجدان دارم و خودم رو مقصر میدونم، اگر قبول میکردم نیرو های پیمانکار رو ببرم همون نیروی خودشون میرفت سایت خرابی و اینی که شیفت نبود نمیرفت و اینجوری نمیشد.

از خودم بدم میاد و به شدت حالم بده. خودم رو باعث و بانی مرگش میدونم .
تنها چیزی که کمی منو نگه داشته اینه که هرگز هرگز بهشون سخت نگرفتم و هیچوقت به هیچکدومشون دستوری ندادم بر خلاف خواسته ی مدیران مفت خور که از من میخواستن به عنوان کارشناس باید به همه دستور بدم.

واقعا چه دنیای مسخره ای هست و چقدر مدیران نفهم باعث و بانی مرگ مردم میشن.
اگر ۴ تا نیرو بگیرن اینقدر فشار به اینا نمیاد و اینجوری نمیشه.
خدا شاهده گاهی بوده که موقع بارش برف مجبورشون کردن که برن روی دکل و وقتی برگشتن کبود شدن، من نمیدونم اینا چجوری شبا خوابشون میبره . . .
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Masoud05 , marvelous , big cloud , yagmur0022 , so@ , hanie_M , .:tarannom:. , RangiRangi
ارسال: #۵۴۲۳۸
۳۰ فروردین ۱۳۹۹, ۰۸:۰۲ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۷:۱۶ ب.ظ)Saman نوشته شده توسط:  امروز اینقدر گریه کردم که حد و اندازه نداره دیگه
یکی از نیرو های اصلی ارتباطات سیار که روی دکل کار میکنن متولد ۶۵ بود و دیروز بعد از پایین اومدن از دکل ایست قلبی کرد و به رحمت خدا رفت.
ما توی ارتباطات سیار نیروی پیمانکاری هستیم.و با نیرو های خود شرکت و راننده ها قاطی شدیم.

وقتی این پسره شیفتش نبود یا منو نمیدید بدون استثنا زنگ میزد و میگفت چرا نمیبینمت سامان.

وقتی من حالم گرفته بود بدون استثنا بهم زنگ میزد و میگفت حس میکنم تو یه چیزیت هست و کلی بگو بخند و احوال پرسی داشتم باهاش و حسابی با هم رفیق بودیم.

همه ی اداره و کل نیرو ها توی شوک هستن.

روز قبل از مرگش من موقع فرم بندی توی سایت بودم که ناخواسته و ندونسته یه فیبر نوری گرون قیمت رو قطع کردم.
تکنولوژی ۳G سایت قطع شده بود و از من خواستن که باید خودم برم درستش کنم و با نیرو های پیمانکار برم.خلاصه من درخواست فیبر دادم و زیاد مخالفتی نکردن با دریافت فیبر چند میلیونی چون قبلش توی گروه مخابراتم هشدار داده بودم که در صورت فرم بندی و زنده روی سایت کار کردن امکان قطعی وجود داره.
خلاصه من با مرکز تماس گرفتم و گفتم اگر ممکنه از نیرو های خودتون با من بفرستید چون نیرو های پیمان کار تجربه نور دهی به فیبر ها و اتصالشون به تکنولوژی ها رو ندارن.اینام چون همه با من رفیق شدن گفتن هر طور خودت صلاح دونستی،فقط با بچه ها هماهنگ کن و هر دکلبندی خواستی ببر.
من تماس گرفتم با بچه های شیفت و یکیشون گفت که میاد و مشکلی نداره.حالا که من اینو بردم جاش توی اداره خالی میشه و در صورت خرابی بعدی نیرو ندارن ببرن سایت بعدی،دست بر قضا و از شانس بد من یه سایت توی ارتفاع بالا و شرایط بد جوی و جغرافیایی قطع میشه،و به یکی از نیرو هایی که شیفت نیست زنگ میزنن و میگن بره خرابی اون سایت رو رفع کنه،اینم میره و بعد از رفع خرابی و حل مشکل سایت میاد پایین و میگه معده م درد میکنه شدید و همونجا ایست قلبی میکنه و به رحمت خدا میره.

این وسط این پسره خیلی خیلی با من رفیق شده بود و کلی روز ها با هم بودیم تا دیر وقت و بگو و بخند و شوخی داشتیم.و میگم وقتی نبودم حتما زنگ میزد و احوالپرسی میکرد که چرا نمیبینمت سامان.

الان من یه جورایی شدیدا عذاب وجدان دارم و خودم رو مقصر میدونم، اگر قبول میکردم نیرو های پیمانکار رو ببرم همون نیروی خودشون میرفت سایت خرابی و اینی که شیفت نبود نمیرفت و اینجوری نمیشد.

از خودم بدم میاد و به شدت حالم بده. خودم رو باعث و بانی مرگش میدونم .
تنها چیزی که کمی منو نگه داشته اینه که هرگز هرگز بهشون سخت نگرفتم و هیچوقت به هیچکدومشون دستوری ندادم بر خلاف خواسته ی مدیران مفت خور که از من میخواستن به عنوان کارشناس باید به همه دستور بدم.

واقعا چه دنیای مسخره ای هست و چقدر مدیران نفهم باعث و بانی مرگ مردم میشن.
اگر ۴ تا نیرو بگیرن اینقدر فشار به اینا نمیاد و اینجوری نمیشه.
خدا شاهده گاهی بوده که موقع بارش برف مجبورشون کردن که برن روی دکل و وقتی برگشتن کبود شدن، من نمیدونم اینا چجوری شبا خوابشون میبره . . .

تسلیت میگم رفیق، منم خودم عزادارم دقیقا حالتو درک میکنم.
این چیزی که میگی رو من خیلی ساله دیدم تو شرکت نفت. دایی من یه مدت سر چاههای نفت کار میکرد و اون دوره بدترین دوره ی عمرش بود. تعریف میکرد که چطور کارگرهای بیچاره رو که عمدتا عرب نژاد هم هستن میفرستن پای چاه سوزان تو اوج گرما و اینکه چطور اونا آسیب میدیدن و از گرما میمردن. خودش که از شدت آفتاب یه مدت زده بود به سرش. اونم دقیقا حرف تو رو در مورد این کارگرا میزد. اونم میگفت به عنوان کارشناس به من میگفتن که باید بهشون دستور بدی و تحت هر شرایطی اونا رو بفرستی پای چاه چون صدور نفت نباید بخوابه. تازه اون موقع جنگ هم بود و مدام پالایشگاهها و چاه های نفت رو میزدن.
از اونجا یه مدت فرستادنش خارک به عنوان کارشناس که بره به دکلهای نفتی تو خلیج فارس سر بزنه، وقتی برگشت چیزی که تعریف میکرد باور کردنی نبود. میگفت یارو کارگره میگفت خانمم ۵ ماهه حامله بوده الان بچم به دنیا اومده و چهار ماهش هم شده هنوز ندیدمش. میگفت این بیچاره ها رو با کمترین امکانات اونجا میزارن. از صبح تا شب یه آدمم نمیبینن و سخت کار میکنن. حتی در قعر دریا. حقوق و مزایا ناچیزه برای اونا و به دلیل اینکه شرکت ملی نفت ایران با اون همه درآمدش، نیرو نمیگیره، از اینا ظالمانه ترین بهره رو میبره و گاها اتفاقات دلخراشی هم براشون می افته.

این مسئله الان تو عسلویه هم هست، تازه من در مورد نیروگاه برقش میدونم، وای به روز نیروگاه هسته ای. خدا میدونه چه اتفاقایی می افته و ماها خبر نداریم. سیستم اداری در ایران متاسفانه به این شکله و هیچ توجهی به قشر پایین دست نمیشه. هرچند بهتره به طور کلی گفت که جون انسان چیزیه که در این مملکت به اندازه ی پشه هم ارزش نداره. واقعا متاسفم. SadSadSad

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۳۹
۳۰ فروردین ۱۳۹۹, ۰۹:۱۲ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۹:۱۷ ب.ظ، توسط big cloud.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۷:۰۴ ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط:  
(30 فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۱۰ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط:  پادکست بی پلاس درباره (کار عمیق ) را گوش دادم
من نمیدونم چرا از این پادکست و کلا پادکست بدم میاد، با اینکه گوش هم ندادم.
آخه بی نهایت پادکست چرت تولید شده و اصلا آدم زده میشه از گوش دادن. اینا از روی یه کتاب ساختن به اسم Deep Work. به نظرم بد نیست یه نگاهی بهش بندازیم.

(۳۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۷:۱۶ ب.ظ)Saman نوشته شده توسط:  امروز اینقدر گریه کردم که حد و اندازه نداره دیگه....

واقعا چه دنیای مسخره ای هست و چقدر مدیران نفهم باعث و بانی مرگ مردم میشن.
اگر ۴ تا نیرو بگیرن اینقدر فشار به اینا نمیاد و اینجوری نمیشه.
خدا شاهده گاهی بوده که موقع بارش برف مجبورشون کردن که برن روی دکل و وقتی برگشتن کبود شدن، من نمیدونم اینا چجوری شبا خوابشون میبره . . .
خدا رحمتش کنه. خودت را سرزنش نکن سامان جان. انقدر فشار و استرس تو جامعه امروزی ما زیاده که هیچ کس از فردای خودش خبر نداره.
هیچ سیاستمداری هم براش مهم نیست که چه کسی قراره صبح فردا را نبینه.
این بحران کرونا به من یکی ثابت کرد که همه جا طبق قانون جنگل و با ضرب و زور اداره میشه.
ما فقط میتونیم روی رفتارمون با اطرافیانمون کنترل داشته باشیم و بس.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۴۲۴۰
۳۱ فروردین ۱۳۹۹, ۱۲:۰۷ ق.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۳۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۹:۱۲ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط:  
(30 فروردین ۱۳۹۹ ۰۷:۰۴ ب.ظ)Riemann نوشته شده توسط:  
(30 فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۱۰ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط:  پادکست بی پلاس درباره (کار عمیق ) را گوش دادم
من نمیدونم چرا از این پادکست و کلا پادکست بدم میاد، با اینکه گوش هم ندادم.
آخه بی نهایت پادکست چرت تولید شده و اصلا آدم زده میشه از گوش دادن. اینا از روی یه کتاب ساختن به اسم Deep Work. به نظرم بد نیست یه نگاهی بهش بندازیم.

(۳۰ فروردین ۱۳۹۹ ۰۷:۱۶ ب.ظ)Saman نوشته شده توسط:  امروز اینقدر گریه کردم که حد و اندازه نداره دیگه....

واقعا چه دنیای مسخره ای هست و چقدر مدیران نفهم باعث و بانی مرگ مردم میشن.
اگر ۴ تا نیرو بگیرن اینقدر فشار به اینا نمیاد و اینجوری نمیشه.
خدا شاهده گاهی بوده که موقع بارش برف مجبورشون کردن که برن روی دکل و وقتی برگشتن کبود شدن، من نمیدونم اینا چجوری شبا خوابشون میبره . . .
خدا رحمتش کنه. خودت را سرزنش نکن سامان جان. انقدر فشار و استرس تو جامعه امروزی ما زیاده که هیچ کس از فردای خودش خبر نداره.
هیچ سیاستمداری هم براش مهم نیست که چه کسی قراره صبح فردا را نبینه.
این بحران کرونا به من یکی ثابت کرد که همه جا طبق قانون جنگل و با ضرب و زور اداره میشه.
ما فقط میتونیم روی رفتارمون با اطرافیانمون کنترل داشته باشیم و بس.

برام جالب بود و از موقعی که در موردش خوندم داشتم بهش فکر میکردم، وسوسه شدم، من به این جور سوژه ها خیلی علاقه دارم در موردشون بیشتر بدونم. من خودم برای اینکه بتونم روی تمام کارهایی که دارم تمرکز کنم و انجامشون بدم، از موزیک خیلی کمک میگیرم و البته نه هر موزیکی، موزیکهای خاص و ذهنی. یه جور شبیه به فاز مدیتیشن ولی خب خیلی فرق داره. من الان با این تکنیک تونستم هم فیلمنامم رو ببرم جلو و هم کارای شرکتمونو انجام بدم. و خیال دارم همینطور به برنامه ها اضافه کنم و البته، راههای تمرکز و عمقی شدن هم سخت تر میشه. بنابراین این پادکست رو حتما گوش میدم. ممنون از اینکه عنوان کردی. همیشه مطالب خوبی میگی.Smile

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: big cloud


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۵۶,۲۵۶ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۶۱۸,۴۳۵ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۰,۳۸۹ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۳۴,۱۳۹ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۱۷۳ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۳۲۰ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۳۳۵ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۸,۴۵۷ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۱,۲۲۴ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۷,۶۲۵ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close