امروز کلا روز جالبی بود. حالا بگذریم که معلوم نیست به چه علتی پادگان آماده باش دادن و همسرم رو نگه داشتن و من تک و تنها بودم روز تولدم، ولی از در و دیوار میریخت.
یه خانمی داریم همسایه یه خرده خل و چل به نظر میاد و کسی اصولا آدم حسابش نمیکنه. اصلا هم خبر نداشت که تولد منه. امروز دیدیم در میزنن، درو باز کردیم دیدیم این خانم خیلی محترم یه کیک گذاشته تو ظرف مخصوص با در شیشه ای آورده در خونه. هر چی گفتیم مناسبتش چیه گفت دلم خواست کیک بپزم براتون.
عصری هم میبینم خواهرم اومده یه بشقاب کیک دستشه، میگه اینو خانم صاحاب کارم برات فرستاده به مناسبت تولدت.
خداییش این تولد چقدر ما کیک خوردیم