زمان کنونی: ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۶:۳۸ ق.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

ارسال: #۵۴۱۹۶
۲۶ فروردین ۱۳۹۹, ۰۸:۲۰ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۶ فروردین ۱۳۹۹ ۰۸:۲۱ ب.ظ، توسط Amir V.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
واقعا که.
حالا من یه بار سیگارو ترک کردم،‌ ظاهرا سیگار نه تنها مضر نیست، بلکه برای کرونا مفید هم هست.
یعنی یک آنزیمی هست به نام نمیدونم چی که کرونا به واسطه ی اون به سلولها حمله میکنه.
سیگار (نیکوتین) این آنزیمو توی بدن کاهش میده...

در موردش اینجا بخونید:

مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمی‌باشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.


من برم معتاد شم.

There is no there there.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous , diligent , RASPINA , khayyam , عزیز دادخواه
ارسال: #۵۴۱۹۷
۲۶ فروردین ۱۳۹۹, ۰۹:۱۴ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۶ فروردین ۱۳۹۹ ۰۸:۲۰ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط:  حالا من یه بار سیگارو ترک کردم،‌ ظاهرا سیگار نه تنها مضر نیست، بلکه برای کرونا مفید هم هست.
یعنی یک آنزیمی هست به نام نمیدونم چی که کرونا به واسطه ی اون به سلولها حمله میکنه.
سیگار (نیکوتین) این آنزیمو توی بدن کاهش میده...
عجب
پس اون معتاده درست میگفت که معتادا کرونا نمیگیرنSmile چقدرم ازش دابسمش اومد بیرون Big Grin

همه در حسرت یک پروازند؛
من به پرواز نمی اندیشم؛
به تو می اندیشم؛
تو که زیباتر از اندیشه یک پروازی..
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous , Amir V , RASPINA , khayyam , عزیز دادخواه
ارسال: #۵۴۱۹۸
۲۶ فروردین ۱۳۹۹, ۰۹:۵۰ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
و اینم تولد من، البته فرداس و خواهرم و شوهرم به شکل مسخره ای منو سورپرایز کردن، بهترین اتفاق کرونایی سال بود. Big GrinBig GrinBig Grin
جاتون خالی کلی خندیدیم و با خنده هامون تنهاییامونو پر کردیم.
فقط اینجا جا داره که از این سال کبیسه شکایت کنم، فردا باید ۱۶ آوریل باشه که تولد منه، حالا هم اشکالی نداره، پسفردا رو هم ایام اله تولد اعلام میکنیم.

همینجا یاد لئوناردو داوینچی، چارلی چاپلین کبیر و دیگر بزرگانی که در این روز به دنیا اومدن رو گرامی میدارم. امیدوارم که همیشه تولد عید شما مبارک!
اینم تولد ما در قرنطینه. من، آباجی و همسریCool

[تصویر:  474852_4of0_تولد.jpeg]

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: Amir V , Riemann , عزیز دادخواه , khayyam , yagmur0022 , ele , diligent
ارسال: #۵۴۱۹۹
۲۶ فروردین ۱۳۹۹, ۱۰:۵۴ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
................
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۴۲۰۰
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۱۲:۵۵ ق.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۱۲:۵۷ ق.ظ، توسط عزیز دادخواه.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۶ فروردین ۱۳۹۹ ۰۹:۵۰ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  و اینم تولد من
تبریک میگم تولدت مبارک باشه

(۲۶ فروردین ۱۳۹۹ ۰۸:۲۰ ب.ظ)Amir V نوشته شده توسط:  من برم معتاد شم.

آره بابا تازه این یه گوشه از خوبیهای نیکوتین نازنینه. من این همه گفتم ها کسی گوش نداد. حتما باید یه اجنبی میگفت.Dodgy
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous , Amir V , khayyam , diligent
ارسال: #۵۴۲۰۱
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۰۱:۱۴ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
داشتم فکر میکردم به یه هدیه واسه خودم، تو این روزا، یه چیزی که یخرده فان باشه. یهو یاد یه مراسمی افتادم که در ایران باستان برگذار میکردن و هنوزم فکر کنم در سمت غرب و شمال ایران برگذار بشه. اسم این مراسم الان دقیق خاطرم نیست ولی به نظرم یه جور شاه بازی بوده.
روال این مراسم اینطوری بوده که یه روز در سال، یه غلام سیاه رو می آوردن مینشوندن جای پادشاه و بهش میگفتن که تو یه روز وقت داری حکومت کنی، چکار میکنی؟

این غلام سیاه هم شروع میکرده به صادر کردن دستورات خنده دار و دور از عقل و خلاصه یه روز مردم از دست تصمیماتش از خنده روده بر میشدن و خلاصه یه روز مملکت داری تبدیل میشده به بازار خنده و مردم جشن میگرفتن.

حالا این وسط گاهی این غلام سیاه تصمیماتی هم میگرفته بس خشن! مثلا گردن فلانی رو بزنین! که البته اینا با یه مراسم خاصی که اونا هم خالی از خنده نبوده سپری میشده. یا مثلا میگفته اینی که تا دیروز پادشاه بوده امروز باید جلوی همه یونجه بخوره و خلاصه همه ی این بازیها در میاد و باعث خرسندی مردم رو فراهم میکنه.

من الان یهو به ذهنم خورد، در دوران طلایی یونان باستان، پریکلس شاه میرفته تو سالن آمفی تئاتر، مینشسته ردیف اول قاطی مردم عادی مینشسته و تئاتر تماشا میکرده، وسط تئاتر بازیگره مسخره میکرده گه تو پریکس و یه سطح فضولات میریخته تو سر پادشاه، پادشاه هم بلند میشده تعظیم و چشم چشم میکرده. بعد به این میگفتن اوج دموکراسی و دوران طلایی.
حالا اگه فکرشو بکنیم که یه همچین آیینی در ایران باستان بوده، و پادشاه خودش تن میداده به این بازی، ما چه دموکراسی درخشانی داشتیم اون دوره!!!

یعنی میخوام بگم جای نا امیدی نیست، ایران هم روزای خوش داشته. و ایشالا خواهد داشت.

حالا اینا رو گفتم که چی بگم؟ میخوام یه سمت خنده دار به خودم بدم، مثلا به صورت مسخره یه روز اداره ی یه دنیا رو دستم بگیرم، و به صورت طنز یخرده بخندیم. حالا من سمت خاصی رو در نظر ندارم، من میتونم هر کسی باشم، دوس دارم که بیاین پیشم و شکایت کنین، درخواست کنین، یا حالا اصلا هر چی دلتون خواست بگین. قول میدم مشکل شما رو حل کنم به بهترین شکل ممکن

توجه کنین، من اصلا قصد ایجاد بحثهای سی یا سی ندارم. من میتونم هر رئیسی باشم، فقط دوست دارم بر اساس درخواستهای شما دستورهای مسخره و خنده دار صادر کنم. بازم میگم قصد توهین و بحثهای غیر مجاز نیست، میخوام فقط یه بساط خنده ای رو ایجاد کنم تو این دوران کرونا یه کم دلمون باز بشه، فقط هم یه روزه.

امروز ۲۷ فروردین ماه سال ۱۳۹۹، در ایام کرونا، شب تازه به نیمه رسیده، همه خوابیدن و صدایی از خونه ها نمیاد، سکوت شب رو صدای رفت و آمد تک و توک ماشینها پر میکنه. یه ماشین رد میشه، صدای زوزه ی یه گربه، در ماشین باز میشه و صدای مشت و لگد.
-بی عرضه! همیشه بهت میگم تو سر و صدا زیاد تولید میکنی!
- این دفه بهش میگم، بهش میگم دیگه نمیخوام این کارو بکنم، خصوصا با تو! اصلا به من چه که آدما آرزو میکنن
- خفه شو، خودت میدونی ما چرا اینجاییم! پس بیا فقط ماموریتمونو انجام بدیم.
کمی بعد، یه زن جوون با لباس خواب ضخیم و بلند و کودکانش عقب یه ماشین نشسته، موهاش ژولیدن و داره چرت میزنه، یه جام شامپاین یه دستشه و یه نخ سیگار که الکی داره دود میشه اون دستش، ولی اون داره چرت میزنه. دو نفر که جلوی ماشین نشستن دارن پشت سر هم حرف میزنن، انگار دارن یه مسئله ای رو براش روشن میکنن. اونم در حالیکه تو چرته سرشو تکون میده.
-فراموش نکن، این یه فرصت خاصه، فقط یه روز، میفهمی؟ فقط یه روز، تو باید کارشو یه سره کنی، تو باید از این فرصت استفاده کنی و دست به کاری بزنی که باید، شاید این بار قرعه به نام تو بود.
دختر در حالیکه خمیازه میکشه با صدای بریده بریده و خوابالو میگه: - نمیخوام بابا ولم کنین خوابم میاد
- باشه قول میدیم بریم خونه بخوابی، تو فقط ... فقط یه دقیقه اینو بزار رو سرت
دختره یه نگاهی به کلاه تولد مقوایی مسخره ای که کمک راننده بهش نشون میده می اندازه و میگه: مطمئنی حالت خوبه؟
- مگه امروز ۲۷ فروردین نیست؟
- چرا
- مگه تولدت نیست؟
- چرا
-مگه قبل از خواب آرزو نکردی؟
-به تو چه، یعنی چرا
- خب حالا وقتشه که آرزوت برآورده بشه
- من خوابم؟
- الان تو از همیشه بیدار تری
دخترک نگاهی به جامی که دستش بود می اندازد که تقریبا تمامی محتوای آن هم ریخته بود، ناگهان دستش میسوزه و یهو یادش میاد که باید ته سیگار رو از پنجره بیرون بندازه. همین که سرشو برمیگردونه که ته سیگار رو از شیشه ی ماشین بندازه بیرون هر دو سوار جلویی به سمت اون میپرن و تاج رو به زور روی سرش میزارن...
- به نظرت حالش خوبه؟
- حتما حالش خوبه، این همه سال کار ما همین بوده، از صد هزار سال پیش به اینور هر کسی آرزوی تولد کرده دنبال همین بوده!
- اشتباه میکنی، این یکی فرق داشت، نمیخواست تاجو سرش بزاریم.
- باز خام شدی؟ همه آدما یه جورن، همه دنبال جاه و مقامن. خداوکیلیش چند ساله داری تو این سمت کار میکنی؟
- یه دو هزار سالی میشه.
- پس به اندازه ی کافی تجربه داری
- ولی گاهی وقتا ....
- اینو نگو، خودت بعد از این همه سال خدمت خوب میدونی این تاج با این آدما چیکار کرده، هیچکس بیشتر از یه روز تاب نیاورده، نگو که خیال میکنی این یکی میتونه
- نظری ندارم
- خوبه، خفه شو جمع کن باید بریم، کسی نباید ما رو رو زمین ببینه.

و هر دو از نظرها غیب میشوند..... دوباره سکوت شب، همه خوابند، صدای زوزه ی گربه ای از لای درختها به گوش میرسد.


خب اینم شروع ماجرا
الان من همه کاره ی دنیا هستم Big Grin

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۰۲
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۰۲:۳۲ ق.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
خانم marvelous تولدت مبارک ، به نظر تو این پست بلند و طولانی که قبل پست من گذاشتی رو چند می خونه ؟
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۰۳
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۱۲:۲۴ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۲:۳۲ ق.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  خانم marvelous تولدت مبارک ، به نظر تو این پست بلند و طولانی که قبل پست من گذاشتی رو چند می خونه ؟

ممنون رفیق Smile

خب از اونجایی که من امروز مالک دنیا هستم، یه خرده زور گو میشم و دستور میدم همه بخونن. Big Grin
یه تلویزیون ، نه، اصلا یه سینمای تابستونی میگم بزنن بالا پشتبومتون دسته جمعی با همسایه ها حال کنین. منتهی این تلویزیون یا سینما، علاوه بر اینکه هر فیلمی که دوست داری رو پخش میکنه، هر زمان که فیلم پخش نکنه، فرزاد فرزین میخونه. Cool

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۰۴
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۰۳:۱۹ ب.ظ
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
قرنطینه باعث شده بعضی ها رد بدن .
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۰۵
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۰۳:۵۰ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۱۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  قرنطینه باعث شده بعضی ها رد بدن .

رده خودت دادی رفت ...

منو بگو میخواستم یه بازی و شوخی راه بندازم روز تولدمو اینجا خاطره کنم. واقعا یه ذره بهت توجه نشون داده میشه جنبه رو رد میدی میره.
یه ذره اون روی هنری من بالا اومد خواستم اینجا یه بازی دراماتیک راه بندازم تو یکی از راه نرسیده توهین میکنی.

خب مثلا چه اشکالی داره یکی که یه روز تولدش باشه تو روز تولدش بشه خدا؟ شما حتما باید خدا رو نبینی؟ فقط واسش نماز بخونی؟

من اومدم گفتم بابا یه گونه ی نمایشی هست که الانم اسمشو میگم اسمش میر نوروزی هست، یه غلام سیاه رو یه روز در سال پادشاه میکنن و حتی تو اون روز پادشاه هم به دستورات این غلام سیاه تن میده. حالا من اومدم گفتم نمیخوام شاه بشم، اصلا تصور کنین یه روز همه ی عالمو بدن دست من.

یه انباری متروکه، جایی که شاید هیچوقت یه آدم معمولی طرفش نمیره، معلوم نیست چی توش نگه میدارن که کسی جرات نمیکنه اون طرفا بره، اصولا اونجا شبا پر از معتاد ها و کارتون خوابا میشه، آدم عادی جرات نمیکنه سمتش بره. حالا تو دست بر قضا از اونجا سردرمیاری و اصلا هم خبر نداری که اون انبار خیلی متروکس.... درو باز میکنی، در با یه صدای قیژژژژژ باز میشه، یخرده گرد و خاک هم میریزه رو سرت که احتمالا به خاطر اینه که مدتی کسی درشو باز نکرده، همه جا تاریکه ولی از اون ته یه نوری میاد. میری جلوتر، یه صدای پالس میاد، صدا رو دنبال میکنی که یهو یه گربه ی سیاه گنده و خپل میپره جلوت و جیغ میکشه. تو هم از ترس پهن زمین میشی. یهو یکی میزنه زیر خنده و میگه: الی خانومو ببخش، هر وقت یه غریبه وارد میشه باید یه جوری به من اعلام کنه.... حالا خوب شد اومدی، من یه چهل و دو سالی میشه دستشویی نرفتم. باید برم قضای حاجت کنم، یه دقیقه هوای اینا رو داشته باش.
همین که سرتو بلند میکنی اون رفته، و اصلا ندیدیش. گربه هه هنوز حالت تدافعی داره، تو بلند میشی و خودتو میتکونی و به سمت راستت نگاه میکنی، شش تا مانیتور بزرگ، سه تا مانیتور کوچکتر بالاش. تو مانیتورهای کوچولو هیچی جز فضای لایتناهی به چشم نمیخوره، ولی تو شش تا مانیتور پایینی، اوه انگار جنگه، انگار همه دارن دعوا میکنن، وسطیه داره یه مراسم تدفین سلطنتی رو نشون میده، در حالیکه همه ی مانیتور ها رو نگاه میکنی، متوجه میشی که یکیشون اتصالی داره و از اونجایی که خیلی ادعات میشه و مهندس کامپیوتری، بدون مقدمه میری جلو و اون مانیتور رو خاموش و روشن میکنی، یهو یه صدای آژیری بلند میشه. تو که هنوز خیلی گیجی و موندی اینجا اصلا کجاس، تا میای حرفی بزنی، همون صدایی که باهات حرف زده بود از تو دستشویی میگه: پس رستش کردی! تو جواب میدی: اتصالی داشت! یهو گربه هه صدای بدی از خودش درمیاره و فرار میکنه. تو تعجب کردی و فرار گربه رو با چشمت دنبال میکنی که صدا میاد: حالا خودت جمعش کن! تو میگی: یعنی چی خودم جمعش کنم؟ چی رو؟ صدا در حالیکه با صدای شر شر آب دستشویی قاطی میشه میگه: هیچی دیگه! من دیگه نیستم! واقعا حوصله ندارم، مونده بودم با این وضع چه کنم که تو هم یه کاره از راه رسیدی رستش کردی، واقعا نیستم دیگه!

تو که خیلی ترسیدی در حالیکه به همه ی مانیتور ها که الان همشون دارن آلارم نشون میدن خیره میشی، و متوجه میشی که ای بابا ، دنیا رو رست کردی، که صدا از تو دستشویی میاد، تو ماشه رو فعال کردی، حالا بیست و چهار ساعت وقت داری که غیر فعالش کنی، منم فقط یه اپراتورم، هیچی بلد نیستم. و از دستشویی بیرون میاد و میبینی که یه کارگر افغانی ساده هست. بهش میگی منو مسخره کردی؟ اونم که خیلی ترسیده و موش شده جواب میده: باور کن خیلی منتظر شدم یکی بیاد، الانم که تو اومدی که فقط ماشه رو فعال کردی. تو هم که هنوز موندی ماشه چیه، متوجه میشی که همه ی مانیتور ها برای اینکه بالا بیان رمز میخوان. کارگره داره فرار میکنه یه طوری که انگار میخواد هیچوقت دیگه اونورا آفتابی نشه. تو بهش میگی، احمق رمزش چیه؟ اونم میگه کرونا!


خب خیام جان، شما خیال کن که من رده دادم، ولی من تازه رده گرفتم. دوس داشتم یه روز تو دنیا خدایی کنم شما نزاشتی. لااقل مودب باش، انگار من هی هیچی نمیگم خیال میکنی خوبه. یه کم احترام و ادب چیز خوبیه. من فقط میخواستم یه بازی و شوخی مثل همین میر نوروزی راه بندازم. چیکار کنم من یه نویسنده و کارگردان هستم. Tongue

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۰۶
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۰۴:۰۹ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۵۰ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  
(27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۱۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  قرنطینه باعث شده بعضی ها رد بدن .

رده خودت دادی رفت ...
شما با خودت درگیریاااا من اسمی از شما بردم ؟ وقتی تو به کارات و رفتارات هیچ شکی نداری چرا میایی واکنش نشون میدی به پست من؟ اگه اینقدر مطمئن بودی سریع واکنش نمی دادی !
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۰۷
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۰۴:۱۶ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۴:۱۷ ب.ظ، توسط Amir V.)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۴:۰۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  شما با خودت درگیریاااا من اسمی از شما بردم ؟ وقتی تو به کارات و رفتارات هیچ شکی نداری چرا میایی واکنش نشون میدی به پست من؟ اگه اینقدر مطمئن بودی سریع واکنش نمی دادی !
خیام جان منم دقت کردم خیلی تیکه میندازی به این بنده خدا و به نظرم رفتار درستی نیست.
رد دادن و غیره خیلی عبارات جالبی نیست واقعا.
لطفا این بحث رو ادامه ندید تا جنجال نشده. از دست تو...

There is no there there.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: marvelous
ارسال: #۵۴۲۰۸
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۰۴:۱۹ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۴:۰۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  
(27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۵۰ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  
(27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۱۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  قرنطینه باعث شده بعضی ها رد بدن .

رده خودت دادی رفت ...
شما با خودت درگیریاااا من اسمی از شما بردم ؟ وقتی تو به کارات و رفتارات هیچ شکی نداری چرا میایی واکنش نشون میدی به پست من؟ اگه اینقدر مطمئن بودی سریع واکنش نمی دادی !

خب پس منظورت کی بود؟ غیر از من کسی اینجا پست گذاشته بود که تو اینو نوشتی؟
اصلا منظورت به هر کی بود حرف قشنگی نبود و من به این شکل حرف زدن عکس العمل نشون دادم. در ضمن این تویی که با خودت درگیری نمیدونی چه کنی، خودتو با من چیکار داری آخهBig GrinBig GrinBig Grin

الان اتفاقا درگیرم کردی با این مسئله، هدفت از گفتن این حرف اصلا چه بود؟


بابا بیخیال من که نمیخوام جر و بحث راه بندازم که، گفتم یخرده از جو و حال و هوای خودمو اینجا هم تزریق کنم. اتفاقا من دوس دارم گاهی به پستهام عکس العمل نشون بدین ولی این حرف تو دیگه آخرش بود به خدا.

ἓν οἶδα ὅτι οὐδὲν οἶδα

Σωκράτης

(The only thing I know is that I know nothing)

Socrates
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال: #۵۴۲۰۹
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۰۶:۱۱ ب.ظ
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
اصلا و ابدا نمیتونم با کتاب خوندن از طریق اپ و اینترنت ارتباط برقرار کنم! نمیدونم مشکل از کجاست!Undecided
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس‌گزاری شده توسط: khayyam , marvelous , ele
ارسال: #۵۴۲۱۰
۲۷ فروردین ۱۳۹۹, ۰۶:۴۳ ب.ظ (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۶:۴۷ ب.ظ، توسط khayyam.)
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
(۲۷ فروردین ۱۳۹۹ ۰۴:۱۹ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  
(27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۴:۰۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  
(27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۵۰ ب.ظ)marvelous نوشته شده توسط:  
(27 فروردین ۱۳۹۹ ۰۳:۱۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط:  قرنطینه باعث شده بعضی ها رد بدن .

رده خودت دادی رفت ...
شما با خودت درگیریاااا من اسمی از شما بردم ؟ وقتی تو به کارات و رفتارات هیچ شکی نداری چرا میایی واکنش نشون میدی به پست من؟ اگه اینقدر مطمئن بودی سریع واکنش نمی دادی !

خب پس منظورت کی بود؟ غیر از من کسی اینجا پست گذاشته بود که تو اینو نوشتی؟
اصلا منظورت به هر کی بود حرف قشنگی نبود و من به این شکل حرف زدن عکس العمل نشون دادم. در ضمن این تویی که با خودت درگیری نمیدونی چه کنی، خودتو با من چیکار داری آخهBig GrinBig GrinBig Grin

الان اتفاقا درگیرم کردی با این مسئله، هدفت از گفتن این حرف اصلا چه بود؟


بابا بیخیال من که نمیخوام جر و بحث راه بندازم که، گفتم یخرده از جو و حال و هوای خودمو اینجا هم تزریق کنم. اتفاقا من دوس دارم گاهی به پستهام عکس العمل نشون بدین ولی این حرف تو دیگه آخرش بود به خدا.

خانم محترم من فکر نمی کنم کاربرهای اینجا دوست داشته باشن یکی بیاد هی پست های طولانی بزاره و تایپیک رو کسل کننده کنه ، شما یه نظرسنجی بزار اگه به حرفم نرسیدی من دیگه هیچی نمی گم ، حال کاربرها رو رعایت کن به جز تو بحث هایی که همه توش مشارکت می کنند و چندین پست پشت سر هم ممکنه یه کاربری بده کسی مثل شما اینقدر تایپیک رو شلوغ و کسل کننده نمی کنه ! قبلا چند تا از کاربرها گفتن لطفا پست های طولانی نزارید اینا رو حتما باید یکی یکی بیاد به شما بگه من ادم رکی هستی حرفم رو می زنم !
شما لطف کن حتما یه نظرسنجی در این خصوص بزار اگه غیر این بود من دیگه چیزی نمی گم

+ پیشنهاد دارم یه تایپیک جدا بزنید خودتون ۲۴ ساعته اونجا هی پست بفرستید اگه کسی به شما چیزی گفت
من اعصاب ندارم لطفا تو جواب این پست ادب رو رعایت کنید مگر نه مجبور میشه مدیر این سایت هم منو حذف کنه هم شما رو
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ


موضوع‌های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  اگر بیش از سه سال از عضویت شما در مانشت میگذرد:بگویید کجایید و چه میکنید؟ Fardad-A ۸۳ ۵۶,۵۸۰ ۲۴ مرداد ۱۴۰۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
آخرین ارسال: clint
  ازدواج دور از جوانان، جوانان دور از ازدواج (هرچه می خواهد دل تنگت بگو...) morweb ۲,۶۹۵ ۶۲۱,۰۰۳ ۲۱ مرداد ۱۴۰۲ ۰۷:۴۴ ب.ظ
آخرین ارسال: gogooli
  انخاب مسیر آینده ؟ آینده دکترا چه خواهد شد ؟ shivap ۱۰ ۱۰,۴۷۳ ۰۲ آذر ۱۳۹۸ ۱۲:۳۶ ق.ظ
آخرین ارسال: WILL
  سلام،امروز حال ات چطوره؟ حس امروزت را بگو. فرید ۹۰۷ ۲۳۵,۱۶۷ ۲۰ مهر ۱۳۹۴ ۰۳:۲۳ ب.ظ
آخرین ارسال: Bache Mosbat
  اگر داده ها در هر بار به طور مساوی تقسیم شود حداکثر عمق درختی log n خواهد شد؟ post98 ۱ ۳,۱۹۸ ۱۸ بهمن ۱۳۹۳ ۰۹:۲۴ ب.ظ
آخرین ارسال: ahrmb
  اینترنت در آینده ناپدید خواهد شد hnarghani ۰ ۳,۳۴۶ ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ ۰۱:۰۴ ب.ظ
آخرین ارسال: hnarghani
  اختلالی که زندگی شما را نابود خواهد کردشک و بدبینی ناشی از اختلال شخصیت پارانویید( morweb ۰ ۳,۳۵۴ ۲۴ تیر ۱۳۹۳ ۰۵:۳۴ ق.ظ
آخرین ارسال: morweb
  تعداد سوالات دروس تخصصی کامپیوتر تغییر خواهد کرد؟؟؟ Denize ۱۸ ۱۸,۵۴۶ ۱۷ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۰۳ ب.ظ
آخرین ارسال: shovaliehsiah
Question لطفا تجربیات خود را در مورد نوشتن سمینار و پایان نامه بگویید Potential ۲۴ ۲۱,۳۶۱ ۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۴۲ ب.ظ
آخرین ارسال: انرژی مثبت
  یک موضوع جدّی که اگه دقت نکنیم، مایه‌ی سرافکندگی ما در قیامت خواهد بود silver_0255 ۸ ۷,۶۷۵ ۲۸ خرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۰ ق.ظ
آخرین ارسال: silver_0255

پرش به انجمن:

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close