خودرو ۲۰۶ داشتن هیچ ارزشی ندارد، چون من با آن تصادف کردم و به مقصد نرسیدم؛ پس هیچ کس دیگر خودرو ۲۰۶ سوار نشود!
ورزش کردن هیچ ارزشی ندارد، چون من هنگام ورزش مصدوم شدم؛ پس هیچ کس دیگر ورزش نکند!
ازدواج کردن هیچ ارزشی ندارد، چون من ازدواج کردم و در نهایت منجر به طلاق شد؛ پس هیچ کس ازدواج نکند!
خوردن و آشامیدن هیچ ارزشی ندارد، چون من پس از خوردن و آشامیدن مجبور به دفع می شوم، پس هیچ کس نخورد و نیاشامد!
بچه دار شدن هیچ ارزشی ندارد، چون بچه من معتاد شد و مرد؛ پس هیچ کس بچه دار نشود!
درس خواندن هیچ ارزشی ندارد، چون من تا مقطع ارشد خواندم و فعلا هیچ کجا نتوانستم تدریس کنم، پس هیچ کس درس نخواند!
.
.
ایولا بابا ! عجب استدلال و منطقی داریم بعضی از ماها !
آخه خیر سرمون ماها مهندس هستیم! طراحی و تحلیل الگوریتم خوندیم، ریاضی گسسته خوندیم، هوش مصنوعی مبحث منطق خوندیم!
آخه چطور انتظار داریم درس و دانشگاه رو و درس هایی که مستقیما با استدلال و منطق سر و کار دارند رو فهمیده باشیم و اونوقت از پس یه استدلال ساده توی زندگی روزمره بر نیایم!
آخه جان من این استدلاله ؟ چون "من" مدرک ارشد گرفتم و بهم کار تدریس ندادند، پس درس خوندن هیچ ارزشی نداره!
یه لحظه فکر نمیکنم که شاید خود "من" هم مشکل داشته باشم، نه درس خوندن!؟
چطور میشه که یک نفر خودم رو میزارم معیار و میزان سنجش ارزش درس خوندن !؟
انگار که همه چی به "من" ختم میشه؛ انگار که "من" مرکز جهانم!
مشکل فقط بازار کار و سرمایه و نوع مدرک و جامعه و پارتی نیست آخه! بله این مشکلات هست.
منتها مشکل اساسی و عمیق تری وجود داره و اون "خود من" هستم!
مشکل عدم ارتباط با واقعیت؛ مشکل عدم شناخت خود به عنوان یک انسان با تمام پیچیدگی هاش.
مشکل نادانی و ناتوانی در زمینه ی پایه های تفکر صحیح و منطق و روابط اجتماعی و رابطه ی درونی با خود!
و خیلی حرف های دیگه. . .
لطفا این مطلب رو هم بخونید:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
یک تجربه موفق کاری بدون سرمایه !
.
.
.