انجمنصفحه اولجستجوی انجمن

[negar.v]

صفحات زندگی آدم تا یه جایی سفیده،بی هیچ حرفی و کلمه ای
درست مثل کاغذ سفیدی که روی میز جلوت میذاری و ساعت ها بهش خیره میشی...
مهم نیست کی شروع میکنی و چقدر مینویسی ،مهم اینه که بالاخره بنوسی...
و چقدر خوشبختن آدمایی که دیر یا زود صفحات خالیه زندگیشون رو از کلمات پر میکنن
از فیلم آب و آتش_فریدون جیرانی

[fatemeh69]

آزمون آخر خدا ، آرمون دینداری نیست...
آزمون محبته...

طلا و مس

[Menrva]

فرانک: همه چیِ تو عالیُ بدون نقصه...

آرین:من خیلی لاغرم,گوشام یه کم جلو هست,دندونام کجه و گردنمم زیادی درازه!

فرانک:شاید,ولی من عاشقِ ترکیبی هستم که همه ی اینا باهم میسازن

" عشق در بعد از ظهر "

[αɾια]

[αɾια]

لحظاتی که با تــو دارم از همین جنسِ...

[αɾια]

مهران مدیری : عاشق شدی ؟
شهرام صفوی : خب بله هر کسی عاشق میشه !
مهران مدیری : چی شد ؟
شهرام صفوی : رفت ...
مهران مدیری : چقدر عجیبن، رفت ! چی شد ؟ چی گفتی آخه ؟
شهرام صفوی : والا چیز خاصی نگفتم !
مهران مدیری : همون ! شاید باید یه چیزی می‌گفتی که نگفتی .. !


دورهمی

[αɾια]

[αɾια]

+ ببخشید اینجا جای کسیه؟
- بله جای خالیشه!

[αɾια]

حامد بِهداد :
یعنی میخوای بگی
هیچ نامَحرمی بهِت دست نَزده ؟!

رعنا آزادی ور :
من فکر میکردم ،
گذشته ی من به خودم مربوطه ..

حامد بِهداد :
ببین ،
هیچوقت یه چیزایی و به مَن نگو ..
جَنبه شو ندارم ..
شاید خودم بگم بگو وَلی نگو ؛
بِهم میریزم ..
شاید تیریپِ بی غیرتی بردارم ،
بگم بگو ، ولی نگو ..
مَن خودمو میشناسم ، بِهم میریزم ..

دیالوگ

[αɾια]

‏ادوارد: می‌دونی فرق بین درد و رنج چیه؟
آنا: چه فرقی می‌کنه؟وقتی دوتاشون بد هستند!
ادوارد: وقت‌هایی که باهات حرف می‌زنم و حواست پیش یکی دیگه‌س، این می‌شه رنج.
آنا: خب درد چیه اون‌ وقت؟
ادوارد: اینکه با این‌حال باز دوستت دارم!

[αɾια]

گفت یه وقتایی آدم از ناخوشی زیاد، خودشو میزنه به خوشی، که خودشو یادش بره، انگار خودتو انداخته باشی توی ظرف آب جوش روی آتیش و دورش هومبالا هومبالا برقصی...

[αɾια]

تو زندگیم هر وقت به یه دو راهی رسیدم
بدون استثنا می دونستم راه درست کدومه
ولی همیشه راه غلط رو انتخاب کردم...!
می دونی چرا؟!
چون راه درست لعنتی همیشه سخت تر بود!

- آل پاچینو

[αɾια]

خسرو : یه بار میگم دوسِت دارم، تونستی درک کنی خوشبختت میکنم! اما رفتی گشتی دیدی کسی مثل من عاشقت نیست حق نداری برگردی...
حنا : اما..
خسرو : یا من یا گرگا!

[pioneer01]

.one day a man was in his boat sailing in the ocean when all of the sudden the wind tipped him over and the boat sank
a big boat passed by and asked the man " do you need any help?" and the man said " no thank you, God will save me" and the sailor went on his way.
another big boat came by and asked the man the same thing, the man replied " no thank you, God will save me"
.later that day the man had become to exhausted and finally drowned
"?!he arrived in heaven and said to God. " God! why didnt you save me
... God Replied
"I sent you two big boats you dummy!"

movie: The pursuit of happyness

[αɾια]

کارل یونگ: بعضی وقت ها باید یه کارهای غیر قابل ِ بخشش بکنی ، فقط به خاطر اینکه بتونی به زندگی ادامه بدی ...
-یک روش خطرناک

+چقدر موافقید با این جمله؟
واقعا این مجوزُ داریم که واسه ادامه زندگی خودمون ،دیگرانُ نابود کنیم؟